تنهایی باشکوه
مجید روانجو
نویسنده و روزنامهنگار
میخواهم از تنهایی بگویم. از نوعی تنهایی که به آسانی فراچنگ نمیآید؛ کمیاب است و دیریاب، اما سرانجام رخ مینمایاند به خواهانش. شاید حاجت به گفتن نیست که سیر جسمانی - روانی انسان، از سکوتی است ابدی تا سکوت بیپایان دیگر؛ دوران قبل از تولد و دوران بعد از مرگ. در میان این دو سویه تنهایی وصفناشدنی، انسان اجتماعی شده باز همگاه نیازمند تنهایی است. بعید نیست تنهایی، چهرهها و شکل و شمایلهای مختلفی داشته باشد و هر انسانی خود را به جلوهای عیان کند. تنهایی باشکوه که من از آن میگویم، نه شباهت دارد به تنهایی دیوجانسی که آغشته است بهگونهای عرفان یونانی، نه گویای تذکرههای عهد عتیقی است که آدمی را از تنهایی میرماند و میهراساند و نه حتی موید این نظر پوپولیستی و عوامزده، که تنهایی، آدم را آدمتر میکند.
تنهایی باشکوه زمینهساز اعتلای کشف و شهود است و راهیاب عرصههای ظهور نیافته. این تنهایی همواره با اوضاع اجتماعی موجود سر سازگاری ندارد و گرایش ابدیاش به سوی ایدهآلها و اتوپیاهای دوردست است. انسانی که لحظههایی این تنهایی را آزموده، لذت دریا بودن و وسعتمندی بیابان را تجربه کرده، آرامش ذهن و ضمیر خود را به طرزی ناخواسته حفظ و حراست میکند و دنیای پرحاشیه و حاشیهپرور کنونی بر تفکر و عملکرد او اثر ندارد. تنهایی باشکوه با آنکه ملجأ حضورها و احضارهای پرهیاهوی ناتمام است، دیالکتیک سکوت و واکنشهای درونی را میپروراند، قوام میبخشد و به وقت مقرر بازتاب میدهد. از آنجا که چنین فضایی بروندهنده و بازگوکننده مکانیسم بهشدت پیچیده عمل خلاقانه مغز است، تحمل کردن و تابآوریاش ممکن نیست. به این دلیل انسانهای یکه و انگشتشماریگاهگاه به این نوع تنهایی پناه میبرند.بیتردید کارهای عالمگیر و بزرگ انسانی در طول تاریخ هستی بشر بر این کره خاکی در عرصههای مختلف علمی، اقتصادی، فرهنگی، ادبی و... محصول دمخور شدن و انس با چنین تنهایی عجیب و مسحورکنندهای است. اغراق نیست اگر بگویم انسان اکنون با چنین توانایی زایدالوصفش برآمده از آن تنهایی گویا و سخنگو اما بیزبانی است که هر آن کرور کرور از آن گریزانند و اندکتر از اندک انسانهایی هستند که پی آن را میگیرند و سراغش میروند.رفتن پی این تنهایی و یکی شدن با آن «آن و آنهای جاودان» نه نقشه راه دارد، نه دستورالعملهای نامدون و مدون میخواهد؛ کاری است نتیجه شده از فعالیتهای ذهنی.عیار تنهایی باشکوه قابل برابری با سکه هیچ صاحب عیاری نیست. اگر روزی روزگاری، شعر منحصر به فردی از هر نظر خواندهاید یا میخوانید، اگر فیلم یا تئاتر هنرمندانه مقبولی تماشا کردهاید یا تماشا میکنید، اگر کشفی علمی باعث روشنای راهی، کورهراهی یا بیراههای میشود و اگر و اگرهای محقق شده و در حال تحقق دیگری دیدهاید و میبینید، بدانید و آگاه باشید، جان یا جانهای انسانی به تعالی رسیده در پناه آن خلوت و تنهایی بیمثال به چنین دستاورد شگرفی نایل آمده است.