جمال رهنمایی
علاقه به میهن، خاک و محل تولد که در شکل اغراقآمیز آن میهنپرستی نامیده میشود، یک کهنالگوی (ارکتایپ) ذهنی است.
در این الگوی ذهنی، مفهوم سرزمین با استفاده از علاقه و مهری که هر انسان به مادر خویش دارد، مشابهسازی میشود و ما سرزمینمان را مانند مادر دوست میداریم و واژه «مام میهن» بهتمامی نشاندهنده این یکسانانگاری است.
برای تبیین این همانندسازی و توصیف مشابهتهای آن، ادبیات نقش نخستین و تعیینکنندهای دارد. مردم اشعار و حکایات زیبا را میخوانند، احساس غرور و و تعلق پیدا میکنند و ناخودآگاه آن را مانند مادر خود دوست میدارند و حتی برای آن جان خود را نیز بیارزش و ناچیز تلقی میکنند.
حکیم ابوالقاسم فردوسی، سرآمد داستانسرایان و روایتگران حماسی در تاریخ ایران است. نمیتوان شاهنامه را خواند و سراپا احساس تعلق و شورمندی به آنچه او به گفته خودش، بسیار اغراقآمیز درباره تاریخ 50 پادشاه ایرانی، پهلوانان نامدار و اساطیری افسانهای در بیش از 50هزار بیت بیان کرده، نشد. قدرت این روایتها و داستانهای حماسی و اسطورهای که نویسنده و خواننده میدانند اغراقآمیز است، در حفظ روحیه ملی ایرانیان و ایجاد «روح جمعی ایرانی»، با وجود همه تفاوتهای نژادی، زبانی، قومی و مذهبی تا آنجاست که نقش شاهنامه در حفظ این تعلق خاطر ملی را از نقش پادشاهان بزرگ و قدرت نظامی ایران برتر دانستهاند.
«دلالت»های مفهوم سرزمین و میهن بر «دال» مادر، همخوانیهای روشنی دارد. زمین زاینده و هستیبخش است، همانگونه که مادر خالق و زاینده ماست. احساس تعلق به محله، شهر وکشور، برای ما احساس امنیت و آرامش به همراه دارد، همانگونه که آغوش مادر اصلیترین مأمن و محل آرامش ماست. خاک به ما غذا و خوراک میدهد، همانگونه که مادر در ابتدا یگانه تغذیهکننده ماست. احساس تعلق به یک کشور به ما احساس پذیرفتهشدن در یک جمع و گروه را میدهد که مهمترین عامل ایجاد وحدت سرزمینی است، همانگونه که زادهشدن از یک مادر به ما احساس تعلق به یک خانواده و برادری و خواهری میدهد. تصور اشغال و تسخیر یک سرزمین توسط بیگانه به ما احساس تصرفشدن ناموسمان را میدهد و برای هر دو آنها، واژه «تجاوز» به معنی ردشدن از مرزها را میدهیم.
مکتب میهنپرستی شاهنامه
قدرت کلمه و روایت در حماسهسرایی و برانگیختگی
در همینه زمینه :