ناقوس مرگ چهکسی به صدا در میآید
علاقه به ماجراهای جنایی و ذات خیر و شر آدمی
جمال رهنمایی
ژانر جنایت، بهخصوص جنایت حرفهای یکی از دستهبندیهای مهم و مورد علاقه مردم است. قاتلهای سریالی، مرگ به شیوههای تازه، به تصویر کشیدن یا مکتوب کردن جزئیات یک جنایت و دستهبندی مشهور فیلمها و سریالهای «خون آشامی».
در عالم واقعیت هم شغل برخی «آدمکشی» است.چهره شاخصتر و غیرمنفعتطلبانه «قتل» در سرگذشت قاتلین سریالی که به تکرار و اصلاح شیوه خود میپردازند، روشنتر است.
داستان «اصغر قاتل» به عنوان کسی که از او بهعنوان نخستین قاتل سریالی ایران یاد میشود، نمونهای است که درباره آن بسیار گفته و شنیده شده است.
ماجرای دستگیری علی اصغر بروجردی حدود 3سال در رسانههای وقت بازتاب گسترده داشت. نام او در کتاب مشاهیر ایران درج شد و هنوز هم به بهانههای مختلف رسانهها به سراغ این داستان میروند و حتی در چند سال اخیر در برخی از فیلمها و سریالها این کاراکتر در فیلمنامه و داستان حضور دارد.
موضوع تجاوز و قتل 33کودک بهدست کسی که تا لحظه آخر هم از انجام این اعمال احساس پشیمانی نمیکرده، چطور برای مردم جذاب میشود؟ چرا شخصیتهای بد داستان به اندازه شخصیتهای خوب و حتی گاهی بیشتر از آنها محبوب میشوند.
مرگ و زندگی بهعنوان دو غریزه اصلی در انسان در روان او با یکدیگر در جدالی همیشگی بهسرمیبرند و هر زمان یکی از آنها دست برتر را در زندگی دارد. میل به زندگی او را به ساختن، برقراری رابطه، تلاش و همکاری تشویق میکند و میل ناهشیار آدمی به مرگ، گاهی او را به کشتن و تخریب هر آنچه بیرون اوست، سوق میدهد.
سرشت طبیعی انسان و محیطی که او را در برمیگیرد، شرایط را برای تمایل بیشتر به سوی مرگ یا زندگی مهیا میسازد.انسان همواره خودش را در این تناقض بنیادین میبیند که از طرفی وابسته به زیستن با شرایطی سخت و از طرفی در آرزوی مرگ برای رها شدن از رنج و درد زندگی است.
آدمی اما به زندگی علاقه بیشتری دارد زیرا برای او مجهولی بزرگتر از مرگ وجود ندارد و این نادانی برایش ترس بزرگتری ایجاد میکند تا او به سمت ترجیح دادن همین لذتهای گذرا به جای مرگ بیندیشد.
این جنگ بیپایان و بدون آتشبس میان «اروس» و «تاناتوس» است. انسان هر قدر هم به پوچی و بیارزشی جهان واقف باشد، باز میل به زنده بودن در او هست.ما به جنایت و مرگ هم علاقه داریم اما به زندگی علاقهمندتریم.