![همراه آرای تقیزاده](/img/newspaper_pages/1399/05-mordad/19/laee/02-07.jpg)
علامه قزوینی
همراه آرای تقیزاده
![همراه آرای تقیزاده](/img/newspaper_pages/1399/05-mordad/19/laee/02-07.jpg)
ستایش یگانه
محمد قزوینی همچون سیدحسن تقیزاده دانشاندوزی را با «تحصیلات قدیمیه» آغاز کرد اما بهجای رسیدن به درجه اجتهاد، باز همچون تقیزاده، راهش به فرنگستان افتاد و شیوههای علمی تحقیق و تتبع را فراگرفت و به یکی از معتبرترین چهرههای فرهنگی و علمی ایران بدل شد. اینکه قزوینی که بود و چه کرد؟ پرسشی است که خواننده کنجکاو و پیگیر از مطالعه آثار علامه و آثاری که به سیاق «علمالرجال» (بیوگرافی) به شرح زندگانی او پرداخته یا در مقام نقد و بررسی آثار او به رشته تحریر درآمده، به پاسخهای مبسوط و قانعکنندهای میرسد. آنچه در اینجا مطمح نظر است برخورد قزوینی، در مقام روشنفکری که دلبسته فرهنگ و ادب سرزمینش بود، با پدیده تجددگرایی و غرب است.
قزوینی جز آنچه در مشابهت با تقیزاده ذکرش رفت چون او سالها در خارج از ایران زیسته و با همه مصایبی که بدانها گرفتار آمده بود، آنقدر تیزبین و حقیقتجو بود که نمیتوانست بر پیشرفتهای غربیان چشم ببندد و در طلب چنین ترقیاتی برای موطنش برنیاید. زمانی که تقیزاده نوشت «ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس»، محمد قزوینی از پاریس در نامهای به وی، مورخ 14ژوئن 1920، نظرش را در اینباره چنین بیان کرد: «دو نمره (یعنی سه نمره چون دو نمره 5ـ4 را یکی محسوب داشتم) اخیر کاوه زیارت شد و فیالواقع از این باب «مناظره شب و روز» که در کاوه افتتاح فرمودهاید بسیار بسیار محظوظ شدم و بهنظر بنده مفیدترین ابواب آن است و در هر صورت باب بکر بدیعی است، چه تاکنون کسی به این صرافت نیفتاده بوده است یا آنکه جرئت و جسارت این را نداشته بوده است و من خیال میکنم (اگر سرکار خیال رفتن به ایران را نداشته باشید) باید این باب را وسعت داد، یعنی با جرئتتر در آن قدم نهاد و تجدید کار ولتر را نمود.
و من یقین دارم که در ایران بهخصوص (نمیگویم در افغانستان یا در بخارا و سمرقند یا در هندوستان یا در آناطولی) این جارچی نور خیلی مستعمین پیدا خواهد کرد. چه فیالواقع ایرانیها خیلی باهوش و ذکاوت هستند و همینطور که این خرافات را بهواسطه کثرت قائلین و تکرار قول قبول کردند، به طریق اولی حقایق نورانی را قبول خواهند کرد. اقلا عناصر باهوش و بافطانت آنها قبول خواهند کرد و اقلاقل اگر در ظاهر هم قبول نکنند در باطن خواهند پذیرفت و اساس عمیق موهومات در قلوب آنها قدری تزلزل پیدا خواهد کرد.
در «دوایر ایرانی» اینجا این مواضیع کاوه و مخصوصا آنچه مرقوم داشته بودید که ایرانی باید قلبا و جسما و روحا فرنگی بشود خیلی موضوع بحث و گفتوگو واقع شد و فورا مثل همه جای دنیا و در همه مسائل دو فریق شدند. بعضیها میگفتند حق با آقای تقیزاده است و بعضیها میگفتند که اگرچه در واقع حق با ایشان است ولی گفتن این مطلب به این صراحت خلاف احتیاط و خلاف سیاست است و من در هر مجلس که این گفتوگو میشد با کمال شدت طرف سرکار را میگرفتم و حق را به شما میدادم. نه برای اینکه حفظالغیب سرکار را کرده باشم یا طرف سرکار را گرفته باشم؛ خیر برای آنکه عقیده خودم این است».
آخر این نامه قزوینی امضا کرده است: «مخلص حقیقی، محمد قزوینی» که میزان ارادت او به تقیزاده را نشان میدهد.