راز سارقی که در خواب حرف میزد
سارق جوان عادت داشت در خواب حرف بزند تا اینکه یکی از شبها از سرقتهایش گفت و برادر کوچکترش وقتی پی به این راز برد تصمیم گرفت با او همدست شود غافل از اینکه سرقتهای آنها خیلی طول نمیکشد و هر 2 دستگیر خواهند شد.
به گزارش همشهری، اوایل اسفندماه سال گذشته چندین شکایت مشابه پیشروی مأموران پلیس تهران قرار گرفت که نشان میداد سارق موتورسواری دست به سرقت سریالی از مشتریان صرافیها میزند.
یکی از مالباختهها به مأموران گفت: برای خرید دلار به یک صرافی در مرکز تهران رفته بودم و بعد از خرید، دلارها را داخل کیفم گذاشتم و از آنجا خارج شدم. هنوز مسافت زیادی طی نکرده بودم که جوان موتورسواری به سمتم هجوم آورد. او لاغر و قدبلند بود و ظاهرا از مقابل صرافی مرا تعقیب کرده بود و ناگهان کیفم را از دستم قاپید و فرار کرد.
وی ادامه داد: داخل کیفم کارتهای عابربانکم، مقداری پول و حدود 800 دلار بود که دزد موتورسوار در یک چشم برهم زدن آنها را دزدید و گریخت.
درحالیکه تحقیقات برای شناسایی موتورسوار سارق ادامه داشت، شکایات دیگری پیش روی تیم تحقیق قرار گرفت که نشان میداد وی نهتنها در مقابل صرافیها، بلکه در مقابل طلافروشیها هم پرسه زده و طعمههایش را شناسایی میکند. یکی دیگر از مالباختهها گفت: پس از خرید طلا از مغازهای در یکی از پاساژهای تهران به سمت ماشینم که در خیابان پارک بود رفتم اما ناگهان مرد موتورسواری که کلاه کاسکت به سر داشت به سمتم هجوم آورد تا کیفم را که داخل آن طلا و مقداری پول بود سرقت کند. من مقاومت کردم اما دزد خشن کیفم را رها نکرد و مرا روی زمین کشید و سرانجام توانست کیفم را از دستم بیرون بکشد و پس از آن من راهی بیمارستان شدم.
سرقت ناکام
تحقیقات برای شناسایی متهم نتیجهای نداشت چرا که او با کلاه کاسکت یا با ماسکهای فیلتردار صورتش را میپوشاند و پلاک موتورش را هم مخدوش میکرد. با این حال چند روز قبل این مرد قصد قاپیدن کیف یکی از طعمههایش را داشت، اما او مقاومت کرد.
سارق موتورسوار همانند سرقت قبلی طعمهاش را که زنی جوان بود روی زمین کشید اما سر و صدای زن جوان، باعث شد که مردم به کمکش بروند و درنهایت سارق موتورسوار کنترل موتورش را از دست داد و زمین خورد. در همان لحظه جمعیت زیادی که دور تا دور او جمع شده بودند، مانع از فرار وی شدند و به این ترتیب سارق جوان گیر افتاد.
با حضور پلیس در محل، دزد جوان به اداره پلیس انتقال یافت و در بازجوییها به سرقتهای سریالی اقرار کرد و گفت: دزدی هایش را با همدستی برادر کوچکترش انجام میدهد. وظیفه برادرکوچکتر زاغزنی بود و او وارد طلافروشی و صرافیها میشد و پس از شناسایی مشتریانی که دلار و طلا خریده بودند، مشخصات آنها را در اختیار برادر بزرگترش قرار میداد و او نقشه سرقت را عملی میکرد. با افشای این حقیقت، برادر وی که جوانی کوتاهقد بود دستگیر شد و هر دو با دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت، برای انجام تحقیقات بیشتر و شناسایی شاکیان احتمالی در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتند.
همدستی عجیب 2برادر
2برادر سارق که یکی از آنها قد بلند و دیگری قدش کوتاه است میگویند که ماجرای همدستی آنها از یک خواب شروع شد. خوابی که راز سرقتهای برادر بزرگتر را فاش کرد.
ماجرای این خواب چیست؟
راستش خانوادهام خبر نداشتند که من سرقت میکنم. آشپز رستوران بودم اما بهخاطر کرونا رستوران تعطیل و من بیکار شدم. اوضاع مالی و کار خراب بود و من ناچار شدم دست به دزدی بزنم تا خرج زندگیام را تامین کنم. من سابقهدار نیستم و از اوایل اسفندماه سرقتهایم را شروع کردم. یکی، دو سرقت اول را با همدستی دوستم انجام دادم و به خانوادهام گفتم افتادهام در کار خرید و فروش دلار اما یکی از شبها خودم رازم را فاش کردم. من عادت دارم در خواب حرف بزنم. بچه که بودم در خواب راه هم میرفتم. گاهی وقتها تمام وقایع روز را در خواب تعریف میکردم. به همین دلیل اکثر اوقات در اتاقم تنها میخوابیدم تا اینکه یکی از شبها برادر کوچکترم بیخوابی به سرش زده و به اتاقم آمده بود تا وسیلهای بردارد. همان موقع من داشتم در خواب حرف میزدم و در لابهلای حرفهایم از سرقتهایم گفتم و از اینکه کیف فردی را قاپیدم و داخلش فلان قدر دلار بوده است.
برادرت وقتی این حقیقت را فهمید چه کرد؟
صبح که بیدار شدم برادرم گفت همهچیز را فهمیده است. شروع کرد به متلک پرانی و اینکه تازه فهمیده که من چطور اینقدر پول درآوردهام. بعد تهدیدم کرد که اگر او را وارد این بازی نکنم مرا به پلیس و خانوادهام لو میدهد. میگفت که او هم میخواهد به پول برسد و زندگیاش را بسازد. به همین دلیل ناچار شدم او را وارد کار کنم و همدستم را دور بزنم.
به همدستت چه گفتی؟
گفتم دیگر نمیخواهم سرقت کنم و یک جورایی او را پیچاندم.
از شگردتان بگو؟
به برادرم آموزش دادم که به صرافی یا طلافروشیها برود و نقش مشتری را بازی کند اما باید تیزبین و زیرک باشد. به او یاد دادم که طعمهها را شناسایی کرده و اگر توانست پنهانی از آنها عکس بگیرد و برایم بفرستد و یا مشخصاتش را برایم پیامک کند. برادرکوچکترم مشخصات طعمهها را میداد و من در بیرون از مغازه سرقت میکردم.
ظاهرا چند نفر از طعمه هایتان را هم هنگام سرقت، زخمی کردی؟
اگر مقاومت میکردند ناچار میشدم هر طور شده کیف را از دستشان بیرون بکشم. گاهی مالباخته زمین میخورد و مصدوم میشد. اما جراحت و صدمه جدی نمیدید. خودم خیلی حواسم بود که اتفاق خطرناکی رخ ندهد.
چرا با برادرت اینقدر تفاوت قد دارید؟
ژنتیک است. من به خانواده پدرم رفتهام و قد بلندم اما برادرم به خانواده مادریام. داییهایم همه قدشان کوتاه است.
چند سرقت انجام دادید؟
معمولا آخر هفتهها تصمیم به سرقت میگرفتیم. گاهی هم چند هفته میشد و سرقت نمیکردیم. بستگی به آخرین طعمه داشت، اگر دلار و طلایی که میدزدیدیم زیاد بود تا مدتها بیخیال دزدی میشدیم. چون میترسیدیم پلیس حساس شود و گیر بیفتیم اما در مجموع شاید به 15مورد هم نرسیده باشد.
با اموال سرقتی چه میکردید؟
میفروختیم و خرج میشد. البته من قبل از عید یک ماشین خریدم اما اگر میدانستم گیر میافتم هرگز دست به سرقت نمیزدم. حالا فقط به مادرم فکر میکنم که قطعا تا مرز سکته رفته است. هر 2پسرش دستگیر شدهاند و آبروی خانوادهمان رفته است.