اسطوره مشاسماعیل
روایتهایی از زندگی و هنر توکل اسماعیلی به بهانه نمایشگاه اسطورههای آهنی
مرتضی کاردر_روزنامه نگار
در ورودی نمایشگاه به همه بازدیدکنندگان ماسک میدهند. به جز ماسک کفشها را هم باید با روکشهای پلاستیکی پوشاند. گالری «طراحی هنر» در حوالی زعفرانیه لوکستر از آن است که بشود با کفشهای کثیف کرونایی به آنجا پا گذاشت. کسی با دوربین پولاروید از بازدیدکنندگان عکسهای فوری میگیرد. دیگری بازدیدکنندگان را به آسانسور هدایت میکند؛ آسانسوربزرگی که بهاندازه یک خانه کوچک است. هدایت میشویم تا به تماشای نمایشگاه «اسطورههای آهنی» مشاسماعیل برویم. مردی که همه عمر ساده زندگی کرد و ساده مجسمه ساخت و احتمالا گمان نمیکرد روزی تماشای آثار او اینقدر آداب و آیین پیدا کند.
تو به درد دکان مسگری نمیخوری
نامش توکل بود؛ توکل اسماعیلی، اما همه او را «مش اسماعیل» صدا میکردند. فرزند تاکستانهای قزوین بود. سالهای کودکی و نوجوانی را در کارگاه مسگری پدر در قزوین گذراند. دور از چشم پدر برای خودش بازیگوشی میکرد و کبوترهایی از جنس علم و بیرق سینهزنی میساخت. تا اینکه یک روز پدر به او گفت: «تو به درد دکان مسگری نمیخوری.» در ۲۲سالگی دکان مسگری پدر را ترک کرد و بعد از قزوین به تهران آمد. 40 ساله بود که مستخدم کارگاه مجسمهسازی دانشکده هنرهای زیبا شد. حالا او پا به کارگاه حرفهای هنرمندان جوانی گذاشته بود که دنیایی دیگر داشتند و در جستوجوی خلق اشیای تازه با گل و گچ و فلزهای گوناگون بودند. «یاد گرفته بود آرماتورهای فلزی مجسمهها را جوش بدهد و کوره سرامیک را روشن کند. هیچکس به خوبی مش اسماعیل نمیتوانست گل رس را ورز بدهد.» شده بود یاور دوستداشتنی هنرمندان جوان و فرایند خلق مجسمههایی را که خودش هم در شکلگیریشان نقش داشت، از روی دستشان تماشا میکرد. کارهای دشواری مثل بستن قالبها و جوشکاری مجسمههای فلزی اغلب بهعهده مش اسماعیل بود.
از کارگاه مسگری تا گالریهای حرفهای
«گاهی هم برای دل خودش یا خاطراتی از روستا مجسمههایی به شکل بز با مفتول جوش میداد.» احتمالا اوایل کسی در گوشه و کنار کارگاه مجسمهسازی هنرهای زیبا به او توجه نمیکرد. به گفته محمدرضا اصلانی، هوشنگ سیحون نخستین کسی بود که متوجه مجسمههای مش اسماعیل شد و او را جدی گرفت و او هم یکی از هنرمندان دانشکده هنرهای زیبا شد. کمکم شهرت مجسمههای مش اسماعیل بیشتر شد و گالریهای حرفهای آن سالها مثل سیحون و قندریز میزبان آثار او شدند. شهرت او حتی از مرزهای ایران فراتر رفت و آثار او در گالریهای دیگر کشورها نیز به نمایش درآمد.
مش اسماعیل نمونهای درخشان از هنرمندان خودآموخته است. کسی که با شم هنرمندانهاش آثاری ماندگار در هنر امروز ایران خلق کرد که نهتنها توان هماوردی با آثار دیگر مجسمهسازان ایرانی را دارد، بلکه بسیار شخصی است و در هر جای ایران و جهان که باشد، بهراحتی قابل شناسایی است.
مستندی که هرگز پیدا نشد
محمدرضا اصلانی یکی از بازدیدکنندگان روز نخست نمایشگاه است. شاعر و فیلمساز که در سالهای دهه 50 مستندی از زندگی «مش اسماعیل» ساخته. مستندی که به گفته او چندبار در سال۱۳۵۷ در فرهنگسرای نیاوران به نمایش درآمد و بعد به «لابراتوار فیلمساز» تحویل شد تا پس از پالایش دوباره به او برگردد اما مستند گموگور شد و هرگز به محمدرضا اصلانی نرسید و اثری از آن در فیلمخانه ملی یا دیگر بایگانیهای فیلم نیست.
از بزها تا اسطورههای شاهنامه
مجسمههای مش اسماعیل از زندگی او میآید، از روستاهای قزوین و حیواناتی که بخشی از خاطرههای کودکی او بودهاند. بزها معروفترین مجسمههای او هستند که در طول سالهای فعالیت حرفهای خود بسیاری از آنها را در شکلهای گوناگون آفرید. مشاسماعیل موهای بز را به شکل یالهای بلند آهنی درمیآورد که تمام بدن بزها را میپوشاندند. او شماری از اسطورههای ایرانی، ازجمله شخصیتهای شاهنامه را نیز به شکل مجسمههای فلزی خلق کرده است. «پرسیدم: مش اسماعیل، داستان رستم و دیو سفید را از کجا یاد گرفتی؟» صورتش از پشت ماسک جوشکاری مثل عکس یوری گاگارین شده بود. از پشت کلاه فضانوردیاش گفت: «از نقال توی قهوهخانه». در نمایشگاه «اسطورههای آهنی» مجسمههایی چون «دعانویس»، «رستم»، «درویش»، «فولادزره»، «مادر فولازره» و یکی از بزهای آشنای او به نمایش درآمدهاند. اسطورههای آهنی تا ۵ مرداد در گالری طراحی هنر دایر است.
پینوشت: نقلهای درون گیومه از کتاب «نیچه نه، فقط بگو: مشد اسماعیل» نوشته پرویز کلانتری انتخاب شده. پرویز کلانتری مشاسماعیل را بسیار دوست میداشت. هر بار که ذکری از دانشکده هنرهای زیبا به میان میآمد، آقای کلانتری حتما یادی از مشاسماعیل میکرد. بیشتر گلهای پسزمینه بومهای کلانتری کار مشاسماعیل است. پرویز کلانتری میگفت: مشاسماعیل به نیچه شبیه است. نام کتاب او نیز ادای دینی است به هنرمند نابغه خودآموخته ایرانی.