• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
دو شنبه 23 تیر 1399
کد مطلب : 104782
+
-

یک فعالیت زیست‌محیطی موثر و پر‌ثمر از نمای نزدیک

احیای زندگی کنار بلوط‌ها

سرزمین بلوط‌ها و عقاب‌ها در استان کهگیلویه و بویراحمد با تلاش مردم و پایمردی یک جوان تحصیل‌کرده، روزهای پرامیدی را انتظار می‌کشد

احیای زندگی کنار بلوط‌ها

 حمیدرضا بوجاریان-خبرنگار

«وقتی بعد 20سال به منطقه الگن و روستایمان برگشتم، اوضاع بلوط‌ها به حدی وخیم بود که فکرمی‌کنم اگر20سال دیگر روند نابودی بلوط‌ها اینطور ادامه پیدا کند، از سرزمینی که بلندای زیبای کوه‌ها و استواری قله‌هایش مملو از درختان پهن برگ بلوط است و در پیچش صدای سیره، کبک، چکاوک و عقاب‌های تیز چنگش، صدای ترنم دلنشین چشمه‌ها و آبشارها به گوش می‌رسد، چیزی جز یک خاطره باقی نماند؛ این توصیف سعید انصاریان جوانی 32ساله و دانش‌آموخته رشته سینما از روستای زادگاهش الگن است. الگن یعنی محل تلاقی ایل‌ها یا زیستگاه عقاب‌ها، منطقه‌ای است که نشانه‌های هر دوی اینها را می‌توان در آن یافت. زادگاهی که می‌توان در آن به دیدن تماشایی‌ترین لاله‌های واژگون و زیباترین نرگس‌زارهای سپید و زرد رفت و در جمعشان که شده تابلویی زیبا از خالق بی‌همتا در منطقه زاگرس، نشست. سرزمین جنگل‌های سرسبز و پر پشت بلوط، کوه‌های سر به فلک کشیده و سترگ دنا که تجربه سازگار سبک زندگی و معیشت آنان با طبیعت، آرزوی هر کدام ماست؛ منطقه‌ای که سال‌هاست دستخوش مشکلاتی شده و طبیعت و زندگی مردمش در حال تحلیل رفتن است. انصاریان با بازگشت به سرزمینی که در آن زاده شده، یک سال است که تلاش می‌کند با کمک مردم سبک زندگی در این منطقه را حفظ کند و طبیعتش را از گزند بیشتر در امان نگه دارد.

صدای گله‌های دام از صدها سال قبل‌تر به گوش می‌رسد. باد، صدای عشایری که در کوچ از گرمسیر به سردسیر، پا به کوهپایه‌های زاگرس گذاشته‌اند با خود می‌آورد. عشایر برای در امان‌ماندن از باد و باران، از مصالح هدیه داده شده از طبیعت برای اقامت چند ماهه، خانه‌هایی در زیباترین بخش جغرافیای زاگرس بنا کردند. همان خانه‌ها سال‌ها بعد شد روستا، و عشایر کوچنده کم‌کم ساکن آن شدند. روستای الگن از توابع بخش جاروسا در65کیلومتری شهر دهدشت هم اینطوری ساخته شد. خانه‌هایی با مصالحی از جنس سنگ و چوب با لایه‌ای از دوغاب و گل. سنتی، تمام‌عیار اما محکم و استوار که برخی‌شان 150سال می‌شود که محل گذران زندگی مردمند و از خانه‌های نوساز این روزهای در شهرها محکم‌تر. به لطف بارانی که در منطقه می‌بارد، الگن سرسبز است و پر از درختان بلوط سالخورده. سنجاب‌ها آنقدر پرشمارند که می‌شود به‌راحتی آنها را بالای بلوط‌ها حین خوردن میوه‌های درخت دید. عقاب هم کمی بالاتر از آنها در آسمان پادشاهی می‌کند. اگر گوش‌ها تیز شود، می‌توان صدای گاه و بیگاهشان را که دارند با عقاب‌های دیگر حرف می‌زنند شنید. اما این تنها زیبایی الگن نیست، بافت روستا به ‌دست طبیعت پلکانی‌ شده است. یعنی برای رسیدن به بالای روستا مسیر را باید سر بالا و مانند پله گام به گام، طی کرد. این بکری تا همین بیست و چند سال قبل که الگن پشت کوه‌ها و در پیچ پیاپی راه‌ها، دور از دسترس بود، ادامه داشت. نه خبری از راه بود، نه از برق و تلفن. اما مدرسه بود. اهالی سال‌های دهه 40، بین بودن پاسگاه یا ساخت مدرسه، ساخت مدرسه برای رقم زدن فردای بهتر برای بچه‌هایشان را انتخاب کرده بودند. به همین خاطر، آینده بچه‌های الگن را پدرانشان چند دهه قبل ساختند. سعید انصاریان یکی از همان بچه‌های دیروز است؛ «پدر پدربزرگم و حتی قبل‌تر از آن، در الگن زندگی می‌کردند. من هم تا آخر دوره دبستان در الگن بودم و رویاها و تصویر دوره کودکی‌ام را بلوط‌ها و زیبایی طبیعی روستا شکل داد.» سعید حرفش را اینطور ادامه می‌دهد: «وقتی هواپیمای مسافربری در ارتفاع زیاد از بالای سر روستا رد می‌شد، به آن نگاه می‌کردم و تصور می‌کردم که هواپیما چطوری است؟ همه دنیای من و بچه‌های همسن و سالم در الگن طبیعت بود و سنجاب و زیبایی خیره‌کننده‌اش که هر روز تکرار می‌شد. چیزی جز این در رؤیای کودکی‌مان نبود».

ایده سالگادو و وندرس آغازگر تحول
تا همین چند سال پیش که بالاخره جاده‌ها آسفالت شد و برق و خدمات به الگن رسید، زمان به نفع منطقه جلو نمی‌رفت. بی‌توجهی به محیط‌زیست و چرای بی‌رویه دام، آفت‌هایی که به جان درختان افتاده و آتش گاه و بیگاه ناشی از گرمای هوا، خطر بیابانی شدن بخشی از پهنه زاگرس و الگن را نزدیک و نزدیک‌تر می‌کرد. همه این اتفاقات نرم و آهسته رخ می‌داد و ساکنان متوجه آن نبودند. دوره ابتدایی سعید هنوز تمام نشده، به واسطه شغل پدر، راهی دهدشت شد و تا سال‌ها از لذت دیدن هر روزه طبیعت بکر الگن محروم. دوره راهنمایی و دبیرستان گذشت و او رشته سینما را برای دانشگاه انتخاب کرد؛ رشته‌ای که بعدها برای الگن‌نشینان منشأ خیر بزرگی شد؛ «از شعر خوشم می‌آمد. فکر می‌کردم می‌توانم رویاهایی که از الگن در ذهنم داشتم به شکل شعر در بیاورم. می‌خواستم مردم با خواندن شعرهایم بدانند در الگن چه زیبایی‌هایی هست. اما بعد فهمیدم شعر کمک زیادی برای اینکه به خواسته قلبی‌ام برسم نمی‌کند. برای همین سینما را جدی‌تر دنبال کردم.» بیشتر از10سال بود که سعید از الگن رفته بود. دلبستگی‌هایی که به زادگاهش داشت، کم‌کم داشت رنگ می‌باخت و او در این مدت تنها 3بار به روستایشان سرزده بود. اما اتفاقی باعث شد، او مسیر زندگی‌اش را تغییر دهد و الگن را محور توجه‌ها کند؛ «کار مستند‌سازی‌ام درتهران حسابی گرفته بود. پول خوبی درمی‌آوردم و زندگی‌ام رونق داشت. خیلی اتفاقی مستند «نمک زمین» را که عکاس معروف برزیلی به اسم سالگادو ساخته بود دیدم. او به شهر محل زندگی‌اش برگشته و در مدت 20سال، 2میلیون درخت کاشته بود. فضای وسیعی با تلاش او احیا شده بود.» این مستند، سعید را به روزهای کودکی‌اش پرت کرد. اتفاقی در او شکل گرفت و سعی کرد تا همان ایده را این بار در الگن اجرا کند؛ «تصورم از الگن همان تصور زیبای دوران کودکی‌ام بود. بعد سال‌ها با همان تصور دوران کودکی به زادگاهم رفتم. فهمیدم اوضاع محیط‌زیست و زندگی مردم منطقه چقدر تغییر کرده و وخیم شده است. اصلاً باورم نمی‌شد که الگن زیبایی که در ذهنم بود در چنین شرایطی قرار گرفته باشد.»

مدرسه فرهنگساز
ماه‌ها بود که انصاریان وقت خود را صرف مطالعه برای تغییر وضعیت ناخوشایند الگن و زندگی مردم کرده بود. او از فضای مجازی برای ارتباط با هم‌ولایتی‌هایش استفاده کرد. مشکلات را پیدا کرد و بعد با پرس و جو و تحقیقات و کمک گرفتن از مشاوران، راه‌هایی که برای برطرف کردنشان پیدا کرده بود با مردم در میان گذاشت. فکر می‌کرد در نخستین گام با مخالفت اهالی روبه‌رو شود. اما ساکنان سعید را می‌شناختند و می‌دانستند او دلش به اندازه آنها برای الگن می‌تپد. برای همین اهالی خصوصاً دامدارها سؤالاتشان را از او می‌پرسیدند و به راهنمایی‌های سعید توجه می‌کردند؛ «چرای دام، عامل مهمی در فرسایش خاک و از بین رفتن درختان جوان بلوط بود. فکر می‌کردم دامدارها با ایده‌ام برای جلوگیری از چرا در اراضی الگن و زاگرس مخالفت می‌کنند، اما برخلاف انتظارم همه پای کار آمدند. تازه آن موقع بود که فهمیدم، مدرسه‌ای که از قدیم در الگن ساخته شد، تا چه اندازه به ایجاد همدلی و اثرگذاری حرفم بین اهالی کمک کرده است.» گفت‌وگوهای مجازی با مردم ادامه داشت و ساکنان با اطمینان به سعید بنای انجام کار را محکم گذاشتند.

نقش دانش در کار جمعی
از شانس خوب الگنی‌ها، محمد درویش یکی از مسئولان سابق سازمان حفاظت محیط‌زیست با سعید آشنا می‌شود. او پای صحبت‌های این جوان می‌نشیند و از وجود بلوط‌های جوان در دل زاگرس خبردار می‌شود. وجود بلوط جوان در زاگرس، اتفاق عجیبی به ‌نظر می‌رسد. درویش مشتاق می‌شود تا بلوط‌ها را از نزدیک ببیند. این علاقه‌مندی عامل مهمی می‌شود تا سعید و الگنی‌ها متوجه ضعفشان در دانش محیط‌زیست شوند؛ «فکر می‌کردم بلوط‌هایی که کودکی‌ام را با آنها زندگی کردم، حالشان خوب است. سن و سال ندارند و جوانند. این ناشی از بی‌اطلاعی‌ام از طبیعت بلوط بود. همه ما الگنی‌ها اینطور فکر می‌کردیم. درویش تا بلوط‌ها را دید گفت هر کدامشان دست‌کم 200سال قدمت دارند. آفت از سر و کولشان دارد بالا می‌رود. تازه فهمیدم چقدر کار زمین مانده در الگن داریم که باید انجام بدهیم.» او صدها ساعت نفر با آدم‌های مختلف از زمین‌شناس، خاک‌شناس، آفت‌شناس، گیاه‌پزشک و جنگل‌شناس و آدم‌هایی که در حوزه گیاهان نادر کار می‌کردند صحبت کرد. این صحبت‌ها راه تازه‌ای پیش پای او برای تحول در الگن گذاشت.

حفاظت از بلوط‌ها با کمک مردم و طبیعت
الگن و کوه‌های زاگرس در حال تهی شدن از بلوط‌ها هستند. بلوط‌هایی که تاریخچه‌ای دیرین در این سرزمین دارند و نبودشان مصیبتی است برای ساکنان زاگرس و ایران. شاید اگر مستند نمک زمین نبود، کسی به فکر احیای بلوط‌ها و تغییر آهنگ زندگی در الگن و زاگرس نمی‌افتاد. سعید انصاریان در این‌باره می‌گوید: «برای اینکه ایده‌ مستند نمک زمین را اجرا کنم، طرح‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت مشخص کردم. برای هر ایده‌ای نقشه‌هایی طراحی و خودم را برای بدترین شرایط آماده کردم. مردم هم به من اعتماد کردند و با کمک آنها ایده‌های کوتاه‌مدت و میان‌مدت را اجرا کردم. ایده ایجاد هزار هکتار منطقه حفاظت شده برای کاشت درخت‌های بلوط یکی از آنها بود». سعید برای اجرای ایده بلوط کاری، مانند بلوط‌ها آهسته اما پیوسته کارش را از سال 97 شروع کرد. هر کاری را با مشورت و همکاری مردم انجام داد. به همین خاطر توانست در مدت 2‌ماه کاری را انجام دهد که کسی باور به اجرایش نداشت؛ «وقتی کار شروع شد، فقط 2‌ماه طول کشید تا 25هزار بلوط کاشته شد. وسعت کار در ابتدا زیاد نبود، اما هیچ دامی وارد محوطه‌ای که حفاظت می‌کردیم نشد. کم‌کم سطح کاشت بیشتر و بیشتر شد و الان امید دارم 300هزار بلوط از آب و گل در بیایند. در این راه طبیعت هم کمکمان کرد. سنجاب‌ها خودشان میوه‌ها را از جایی به جای دیگر می‌بردند و چرخه طبیعی توسعه بلوط‌ها شکل گرفت.» الگن حالا به روستایی تبدیل شده که اهالی‌اش عزم جزم کرده‌اند تا 20سال دیگر، 2میلیون بلوط در زمین‌هایی که زندگی‌شان به آن بسته است، بکارند و زاگرس را از خطر بیابانی شدن نجات دهند.

تغییر آهنگ زندگی در الگن
 «می‌خواهم الگن دهکده سبز و عاری از پسماندهای پلاستیکی و شیرابه‌ زباله باشد. من و مردم می‌خواهیم خانه‌های قدیمی و با اصالت الگن احیا شود. کارهای زیادی برای این هدف کردیم. خانه‌هایی که نیاز به تعمیرات داشت با کمک خود مردم تعمیر شدند، دستی به سر و رویشان کشیده شد. رنگشان کردیم و تبدیلشان کردیم به مکانی برای استراحت و جذب گردشگر.» سعید این حرف‌ها را می‌زند و معتقد است همین خانه‌ها تبدیل به خانه اشتیاق دغدغه‌مندان محیط‌زیست در الگن و زاگرس شده‌اند. به همین دلیل اهالی خودشان هم سلیقه به خرج داده و با زیباسازی منظر و نمای روستا و ایجاد جاذبه‌های متعدد از سنگفرش کردن مسیرهای روستا گرفته تا کارهای خلاقانه دیگر به جذب گردشگر کمک می‌کنند؛ «وجود گردشگران به رونق اقتصادی خانواده‌های ساکن الگن کمک کرده است. الان دیگر خیلی‌ها الگن را می‌شناسند و محصولات دست مردمان این دیار را به یادگار از الگن در خانه‌های خود دارند.» سعید، نقشه‌های زیادی برای تغییر سبک زندگی مردم روستای زادگاهش دارد. از همه بیشتر دوست دارد دغدغه بچه‌های روستا بشود، زندگی سالم در محیطی سالم. برای این فکر هم برنامه‌ریزی کرده است؛ «فرهنگسرای ایران را برای بچه‌ها با کمک خیران ساختیم. مردم الگن خودشان سنگ روی سنگ می‌گذاشتند و بنایی می‌کردند. شاید نخستین روستایی باشیم که فرهنگسرا دارد. بچه‌ها در فرهنگسرا کتاب می‌خوانند، کتاب به هم قرض می‌دهند، آموزش‌های فرهنگی و هنری می‌بینند و یاد می‌گیرند چطور با طبیعت اطرافشان رفتار کنند.» اقداماتی که برای احیای زندگی در الگن انجام می‌شود، در فضای مجازی هم به اطلاع مردم رسانده می‌شود و خیرانی که هزینه‌های فعالیت را تقبل می‌کنند هر روز بیشتر از روز قبل می‌شوند. پرویز پرستویی یکی از این خیران است. سعید می‌گوید: «یک روز پرویز پرستویی در فضای مجازی پرسید که به چه چیزی در الگن نیاز دارم. ما به وسایل بازی نیاز داشتیم تا بچه‌ها بتوانند از کودکی‌شان لذت ببرند. پرستویی، هزینه کامل یک پارک را تقبل کرد و الان با نصبش در الگن بچه‌ها شادند.» ایجاد مسیر ویژه دوچرخه در روستا، خلق مجسمه‌های چوبی از درختانی که بر اثر باد و باران از بین رفته‌اند، گلیم‌بافی، قصه‌گویی مادربزرگ‌ها برای بچه‌ها و یاد دادن درس زندگی از مادربزرگ به نوه ازجمله این ایده‌ها هستند؛ «الگن پاتوقی برای کسانی است که دوست دارند به بخشی از هویت گذشته خود رجوع کنند. در کلیتی که برای الگن و زندگی مردم و طبیعتش پیش‌بینی کرده‌ام، الگن باید روستایی با هویت سنتی اما توسعه یافته باشد. مردم بخش اعظمی از گلیم، گلدوزی و فرش دستباف خود را که تا دیروز مهجور بود و کسی اسمی از آن نمی‌شنید را معرفی می‌کنند و می‌توانند صنایع‌دستی خود را به فروش برسانند. این یعنی چرخ زندگی مردم روستا می‌چرخد و محرومیت به خاطره می‌پیوندد».

در انتظارجنگل بلوط
وقتی کار شروع شد، فقط 2‌ماه طول کشید تا 25هزار بلوط کاشته شد. وسعت کار در ابتدا زیاد نبود، اما هیچ دامی وارد محوطه‌ای که حفاظت می‌کردیم نشد. کم‌کم سطح کاشت بیشتر و بیشتر شد و الان امید دارم 300هزار بلوط از آب و گل در بیایند. در این راه طبیعت هم کمکمان کرد. سنجاب‌ها خودشان میوه‌ها را از جایی به جای دیگر می‌بردند و چرخه طبیعی توسعه بلوط‌ها شکل گرفت.

مدرسه‌ای که چاره‌ساز شد
چرای دام، عامل مهمی در فرسایش خاک و از بین رفتن درختان جوان بلوط بود. فکر می‌کردم دامدارها با ایده‌ام برای جلوگیری از چرا در اراضی الگن و زاگرس مخالفت می‌کنند، اما برخلاف انتظارم همه پای کار آمدند. تازه آن موقع بود که فهمیدم، مدرسه‌ای که از قدیم در الگن ساخته شد، تا چه اندازه به ایجاد همدلی و اثرگذاری حرفم بین اهالی کمک کرده است.

این خبر را به اشتراک بگذارید