
ساختار روسیه پوتین

بهرام امیراحمدیان _ کارشناس اوراسیا
ولادیمیر پوتین طی 2دهه گذشته، چهره بلامنازع سیاست و قدرت در روسیه بوده است. با اعمال تغییرات جدید در قانون اساسی این کشور که اکنون در چارچوب یک همهپرسی به تأیید مردم هم رسیده، او در 2دهه پیش رو نیز در فضای سیاسی روسیه همچنان حرف اول و آخر را خواهد زد.
تجربه تاریخ حکمرانی سیاسی در روسیه نشان میدهد که سوی قدرت در این سرزمین پهناور همیشه به سمت خودکامگی و تمرکزگرایی تمایل داشته است. توتالیتاریسم در روسیه همیشه این امکان را به حکومتها داده تا کنترل خود را بر این سرزمین و منابع غنی طبیعی آن مستحکم کنند. روسیه تزاری نماد چنین رویکردی است. بعد از حکومت تزارها، کمونیستها هم یک حکومت توتالیتر بنا و لنین و استالین هم در قامت تزار روسیه عمل کردند.
بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، بهدلیل نابسامانیهای ناشی از فروپاشی، روسیه نیز از هم پاشید. فضای سیاسی و اجتماعی روسیه به صحنه یک آنارشیسم تمامعیار تبدیل شد. مافیای قدرت، کارتلهای موادمخدر و تجارت انسان در روسیه رونق پیدا کرد. ولادیمیر پوتین در شرایطی که یلتسین ناتوان از اداره کشور بود، به قدرت رسید. در چنین وضعیت آشفتهای، پوتین احیای قدرت، اقتدار و هویت روسیه قدرتمند را هدف اصلی برنامههای خود قرار داد. ضرورت ایجاد یک دولت مقتدر، تمامیتخواه و توتالیتر در تاریخ مدرن روسیه از اینجا نشأت میگیرد. در این وضعیت، انتظار اینکه روسیه در قامت یک جمهوری فدراتیو به سبک حکومتهای غربی رفتار کند، هرگز امکانپذیر نیست. بنابراین، حکومتی که بعد از یلتسین قدرت را در دست میگیرد، تمام ساختارها را بهگونهای میچیند که به یک نظام ریاستی توتالیتر منتهی شود؛ حکومتی که یک تزار لازم دارد و این تزار کسی نیست جز ولادیمیر پوتین.
پوتین طی این سالها برای حفظ جایگاه خود در قدرت، اطرافیانش را وارد عرصه کرده است. در حکومتهای دمکراتیک، پارلمان محلی برای بروز دیدگاههای گروههای اپوزیسیون و احزاب مخالف دولت است اما در روسیه پوتین، پارلمان تحت کنترل حزب روسیه واحد، یعنی حزبی که توسط او بنیانگذاشته شده، قرار دارد. احزاب همیشه تحت فشار بودهاند و کارکرد خود را در تلاش برای اصلاح عملکرد دولت و روندهای جامعه از دست دادهاند. همزمان رسانهها نیز که میتوانند منعکسکننده صدای مخالفان باشند، کارایی خود را از دست داده و تحت فشار دولت عملا بیاثر شدهاند. قوه قضاییه هم در اختیار پوتین و اطرافیان اوست. او بهعنوان فرمانده کل قوا، هدایت نیروهای نظامی را هم بهعهده دارد. کنترل مهمترین ابزارهای قدرت در روسیه در اختیار شخص پوتین است.
در خارج از مرزهای روسیه، افزایش فروش نفتوگاز تنها موتور محرک اقتصاد روسیه است. همزمان، ارتش روسیه با حضور در کانونهای بحران در جهان، به ابزاری برای نمایش قدرت این کشور تبدیل شده است.
روسیه در زمینه تولید و توسعه تسلیحات نظامی، در برابر آمریکا با بودجه نظامی 800میلیارد دلاریاش حرفی برای گفتن ندارد، بنابراین ترجیح داده با اقداماتی بهخودنمایی نظامی رو آورد. حضور در تاجیکستان، اشغال کریمه، حضور در قفقاز و ورود به جنگ سوریه در راستای این سیاست دنبال میشود. در کنار اینها، قدرت تسلیحات اتمی و حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل باعث شده تا پوتین در عرصه خارجی نیز ابزارهای لازم را برای پیشبرد اهداف خود داشته باشد.
روسیه پوتین یک فضای بسته سیاسی است که تنها یک نفر در آن اعمال قدرت میکند. در روسیه پوتین، هرگز افرادی جز او و اطرافیانش رشد نکردهاند، احزاب هرگز اجازه فعالیت آزادانه نداشتهاند، رسانهها هرگز از زیر فشار دولت خارج و کتابها هرگز بدون اعمال نظر منتشر نشدهاند. در چنین شرایطی، روسیه توان پرورش یک فرد دارای کاریزما که بعد از پوتین بتواند اداره امور را در دست بگیرد، نداشته است. در واقع، اکنون هیچکسی جز پوتین نمیتواند سازوکار موجود را اداره کند. یک دوره حضور دیمیتری مدودف در جایگاه ریاستجمهوری تأیید این مدعاست. پوتین در هرجایگاهی که قرار گرفته، کانون قدرت را به آنجا برده است. او در دوره یلتسین رئیس شورای امنیت ملی روسیه بود، قدرت را به آنجا برد؛ سپس رئیسجمهور شد، قدرت را به آنجا برد و حتی زمانی که در دوره ریاستجمهوری مدودف در جایگاه نخستوزیری قرار گرفت، باز هم قدرت را به نخستوزیری برد.
روسیه پوتین یک چهره بیرونی دارد که بر محور قدرت سختافزاریاش شکل گرفته است. ارسال ماهواره به فضا و حضور مؤثر نظامی این کشور در خارج از مرزها نمود این قدرت سختافزاری است. در داخل، اما قدرت به اقتدار تبدیل نشده است، چرا که توسعه متوازن رخ ندادهاست. مردم عادی در همان ساختمانهایی زندگی میکنند که از دوره شوروی باقی مانده است. نظامیان، طبقه نزدیک به قدرت، اساتید دانشگاه، کارمندان و در کل قشر «الیت» جامعه طی 2دهه اخیر در روسیه از رفاه خوبی برخوردار شدهاند، اما اوضاع زندگی اغلب مردم این کشور همانی است که در دوران شوروی بود. طبقاتی که از این وضعیت برخوردارند، همیشه پای صندوقهای رأی حاضر میشوند؛ اگر بپذیریم که انتخابات در صحت و سلامت برگزار شده باشد.
فدراسیون روسیه بیش از 17میلیون کیلومترمربع وسعت دارد، اما هرآنچه ما و غربیها از روسیه میشناسیم به سنپترزبورگ و مسکو محدود میشود. بخش آسیایی این کشور به کلی مورد غفلت قرار گرفته است. شرایط خاص روسیه، تزارها، استالینها و پوتینها پرورش میدهد، اما ثمره چنین ساختاری، توسعه نامتوازن این سرزمین پهناور است.