آیا داستانهای عامهپسند مضر است؟
محمود برآبادی ـ نویسنده داستانهای کودکان
اغلب نویسندگان از رواج و رونق ادبیات بازاری یا عامهپسند شکایت دارند. این نویسندگان از اینکه ادبیات سبک و گاه سطحی، جای ادبیات جدی را گرفته مینالند. آنها میگویند همین تعداد خواننده محدود را هم این آثار بهخود جلب میکنند؛ چراکه اینها رگ خواب خواننده آسانطلب را بهدست آورده و از این نقطهضعف برای فروش آثار خود استفاده میکنند.
گاهی هم پا را از این فراتر گذاشته و معتقدند که آثار عامهپسند یارانههایی را که دولت باید صرف ادبیات جدی و اصیل کند، به سوی خود جلب کرده و ادبیات جدی از این حمایتها برکنار میمانند. آیا این استدلال، پشتوانهای علمی و منطقی دارد؟ آیا به راستی ادبیات عامهپسند جای ادبیات واقعی را تنگ کرده است؟ آیا سهم آنها را از امکانات نشر نصیب خود میکنند؟ آیا خوانندگان را سطحی بار میآورند؟
داستانهای پلیسیگونهای ادبیات عامهپسندند که نویسندگان شاخصی دارند؛ آگاتا کریستی، ژرژ سیمنون و جان گریشام در سالهای اخیر و میکی اسپیلین، امیرعشیری و... در سالهای قبلتر در ایران معروف بودند.
خود من یکی از خوانندگان آثار میکی اسپیلین بودم، کتابهای این نویسنده را از کتابفروشیهای شهرمان شبی یک ریال کرایه میکردم و با ولع خاصی میخواندم و تا کتاب را تمام نمیکردم زمین نمیگذاشتم.
به جز آثار عامهپسند پلیسی، کتابهای عشقی و ملودرامهای اجتماعی هم بود که نویسندگانی چون امیلی برونته، دانیل استیل، جواد فاضل، ر اعتمادی، حسینقلی مستعان و... خوانندگان فراوانی داشتند.
اینکه چرا این آثار خوانندگان زیادی داشت، به چه نیاز مخاطبان پاسخ میداد که خوانندگانـ بهویژه نوجوانانـ ترجیح میدادند آنها را برای خواندن انتخاب کنند، بحثی است که در این نوشته قصد بررسی آن را نداریم.
من تنها میخواهم به پرسشی که در ابتدای نوشته طرح کردم، پاسخ بدهم و آن این است که نگرانی از چاپ و رواج این آثار مورد ندارد، آنها به نیاز خاصی پاسخ میدهند و نمیتوانند جایگزین ادبیات جدی و اصیل شوند و نمیتوان انتظار داشت که همه کتابخوانها آثار جدی ادبیات را مطالعه کنند.
شاهد این ادعا هم کسانی هستند که مطالعه را با این داستانها شروع کردند، اما در همان حد متوقف نشدند و سطح خواسته خود را از مطالعه ارتقا دادند و به آثار جدی ادبیات پیوند خوردند. در این روند مهم این است که کتابخوان، خواندن را ادامه دهد و آن را رها نکند. اگر به خواندن ادامه دهد، یقینا سلیقهاش بالا رفته، شناختش افزایش یافته و راه خود را پیدا خواهد کرد.
در این میان وظیفه منتقدان را نباید دستکم گرفت. آنها میتوانند با معرفی آثار در خور، خوانندگان را با آثار ارزشمند آشنا کنند و با نقد و بررسی آنها به شناخت خواننده کمک کنند و درک هنری او را افزایش دهند.
ادبیات هم مانند سایر هنرها نیاز به شناخت و درک هنری دارد و این پروسه در یک فرآیند مطالعه بهدست میآید و نه ابتدا به ساکن، اما در همه حال یک اصل را نباید از نظر دور داشت و آن اینکه هر اثری چه جدی و چه عامهپسند باید شیرین و خواندنی باشد تا مخاطب را جذب کند. جامعه به همهگونه ادبیاتی نیاز دارد، نمیتوان انتظار داشت همه ادبیات سنگین و فاخر بخوانند. برخی خوانندگان انتظارشان از خواندن داستان سرگرمی است. پس سراغ رمانهای سرگرمکننده و عامهپسند میروند. به همین دلیل جامعه به ادبیات عامهپسند هم نیاز دارد، اما از نوع خوب آن. در میان ادبیات عامهپسند هم آثار خوب و بد وجود دارد، باید تلاش کرد که در این نوع ادبیات هم کارهای خوب تولید شود.