• سه شنبه 11 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 21 شوال 1445
  • 2024 Apr 30
پنج شنبه 5 تیر 1399
کد مطلب : 103338
+
-

زبان انتقاد و اعتراض

درنگی بر«تنها برف می‌تواند» سروده رؤیا روزبهانی

نقد و نظر
زبان انتقاد و اعتراض


محمود معتقدی ـ شاعر و منتقد ادبی

بی‌گمان، خاستگاه و سرچشمه‌های دنیای شعر و حس شاعرانه، پیوسته در حوزه اندیشه و زبان و بهره‌گیری از فضاهای تخیل و رویاهای آدمی است که همواره دیدن و شنیدن و بر بنیاد تصویرهایی از درون زندگی و بسیاری از تجربه‌ها و دانستگی در پناه معماری کلمات، آشنایی‌زدایی، برجسته‌سازی فرم و محتوا را به مخاطبان خود یادآور می‌کند و از این نظر، واقعیت‌های تازه‌تری را به میدان داوری‌های زیبایی‌شناسانه می‌کشاند. چراکه دنیاهای«شعریت» و«ادبیت» هرکدام راهکارهایی هستند که در فصل مشترکی، نوعی«لذت هنری» را با کشف و شهود برای مخاطبان فراهم می‌کند. لذا، آنچه در چشم‌انداز شعر امروز، به‌ویژه شعر زنان شاعر، اتفاق می‌افتد همانا، جست‌وجو در رسیدن به موقعیت شاعرانگی در مثلث «شعر»، «شاعر»، «مخاطب»، بازتاب حس‌آمیزی عاطفی و صید واژه‌ها در بافت شکلی از درونمایه فرم، محتوا در هدایت یکدیگرند. در این رهگذر، خلاقیت شاعرانه و بازآفرینی مناسبات فرهنگی و اجتماعی از یک‌سو و خودبنیادی شاعرانگی، محوریت متن را به سوژه و زبان دیگر، در جهت دیگر فرا می‌خواند. و در نهایت این زمینه «تاویل متن» را به روایت‌های مختلف فراهم می‌کند. در مجموعه «تنها برف می‌تواند» در یک پازل بلند شعری، نقطه‌هایی از درون‌هایی برای دیدن و شنیدن، در برابر مخاطبان شعر امروز دیده می‌شود.
 «ساعت را به عقب برگردانید/ آنقدر که به دریا برسیم/ تمام مرده‌ها را از تنه درختان بیرون بکشیم/ و از آنها بپرسیم/ هیچ انسانی به اندازه یک ماهی خوشبخت بوده است؟‌» (از شعر۸۱ص۸۲)
در این روایتِ شعری، شاعر با نگرشی مدرن از حضور طبیعت و اشیاء، از مرده‌ها و ماهی‌ها، پرسش‌های گوناگونی را به میان می‌کشد و آن پرسش بنیادی، طرح راز بزرگ خوشبختی است. از کجا می‌آید؟ در کجای هستی انسان امروز ایستاده است؟ بی‌شک بسیاری از لحظه‌های این دفتر، مجموعه‌ای از روایت‌های پنهان و آشکار، همچون حکایت روزهای آدمی‌ است. همچنین مظاهری از پوچی، شکست و گریز بر بستر نوعی رنج و شادی و صید تجربه‌های زبانی شاعرانه را به نمایش می‌گذارد. 
 «سال‌ها بین ما فاصله است/ برای همین صدایم را نمی‌شنوی/ نامت را می‌گویم/ در صدایم دشت‌های کلزا می‌روید/ تو آهسته‌تر از ابرها به سمتم می‌آیی/ و هزار زنگوله از دره‌های کبود می‌گذرد...» (از شعر۰۳ ص ۴۴)
شاعر در روایت‌ها و تصویرهایش، همیشه با مخاطبی گمشده در گفت‌وگوست و سطح وقایع به شکل زنده‌ای در وی در گذر است. از منِ خود، تا خودِ آن دیگری، به خبرها و دردهایی اشاره می‌کند که در هر گذرگاهش، صدای آنها شنیده می‌شود. رؤیا روزبهانی در نخستین مجموعه شعری‌اش با ذهن و زبانی بهنگام و با همنشینی واژه‌ها و دریافت‌های واقعی از درون و بیرون زندگی، روایت‌های خوش‌ساختی را به حوزه شعر نزدیک کرده است.«تنها برف می‌تواند» یک عنوان استعاری دارای 2وجه درونی و بیرونی است و همین دریافت شاعرانه، مفهوم تازه‌تری را به میان می‌کشاند. شاعر سعی دارد جنبه‌های نهان و آشکار برف را معناهای تازه‌تری ببخشد و واقعیت‌های بهنگامی را به مخاطب یادآور می‌شود: «مادرم می‌گوید: باید آنقدر بزرگ شوی/ که چیزی به دنیا بیاوری/ کوه خودش را به گلوله بسته است/ و هر غار دردی‌ست که در تاریکی بزرگ می‌شود» (شعر ۳۲ص۶۳)
«تنها برف می‌تواند» در قلمرو شعر امروز، از متن‌های درخشان و دارای زیرساخت‌های شاعرانه قوی است. به لحاظ محتوایی دارای نگرش و بیان روایی و استعاری خاصی است و تا حدی زبان انتقاد و اعتراض و حتی پوچی را نیز بر دوش می‌کشد. 

این خبر را به اشتراک بگذارید