• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
پنج شنبه 5 تیر 1399
کد مطلب : 103292
+
-

گفت‌وگو با «محسن هجری»، نویسنده‌ و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان

تاریخ از دیوانگی جلوگیری می‌کند!

تاریخ از دیوانگی جلوگیری می‌کند!

 نیلوفر نیک‌بنیاد:
حتماً دو کتاب «چشم عقاب» و «هشت اقلیم» محسن هجری را می‌شناسید. البته او کتاب‌های بسیاری برای نوجوانان نوشته و در زمینه‌ی نقد و پژوهش هم فعالیت‌های زیادی کرده است. چیزی که در اکثر آثار هجری دیده می‌شود، زمینه‌ی تاریخی کتاب‌هایش است. برای فهمیدن راز این ارتباط تنگاتنگ بین تاریخ و ادبیات داستانی به کار رفته در آثار او سراغش رفتیم و چند نکته‌ی ریز و درشت را پرسیدیم.

آخرین کتاب شما برای نوجوانان «اقلیم هشتم» بود که در سال 1394 توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد. چرا از آن زمان تا حالا چیزی برای نوجوانان ننوشتید؟ فکر نمی‌کنید کمی دیر شده باشد؟
اتفاقاً یک کتاب برای رده‌ی سنی نوجوان نوشته‌ام به نام «بی‌نشان‌های ارس» که قرار بود قبل از عید نوروز در انتشارات حوزه‌ی هنری تهران منتشر شود، اما به‌خاطر شرایط موجود هنوز چاپ نشده است. کتاب دیگری هم  به نام «بازیگر پنجم» هم نوشته‌ام که در مرحله‌ی ویرایش است. این کتاب درباره‌ی گروهی از دانش‌آموزان است که کار نمایش انجام می‌دهند و در ارتباطاتشان دچار مشکل می‌شوند و این مشکلات بر کار مشترک و زندگی شخصیشان هم اثر می‌گذارد.
چرا اکثر آثار شما زمینه‌ی تاریخی دارد؟
علت اصلی‌اش نقشی است که برای تاریخ قائل‌ هستم. به‌نظرم، زندگی بدون مطالعه‌ی تاریخ تکرار اشتباهات گذشته است. کسی که تاریخ نمی‌خواند احتمال زیادی وجود دارد که دچار اشتباهات گذشته شود.
جمله‌ی معروفی هست که می‌گوید: «من آن‌قدر دیوانه نیستم که بخواهم هرچیزی را تجربه کنم.» تاریخ به صورت مستقیم و غیرمستقیم کمک می‌کند از این دیوانگی جلوگیری شود و اشتباهات گذشته تکرار نشود.
مطالعه در زمینه‌های غیرادبی مثل تاریخ، جغرافی، جامعه‌شناسی و... چه کمکی به ادبیات و نوشتن می‌کند؟
از نظر من ادبیات یک نگاه است، تکنیک نیست. بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر افعال و واژه‌ها را بدانند می‌توانند به ادبیات مسلط شوند؛ اما ادبیات در واقع یک زاویه‌ی نگاه زیباشناسانه به جهان است. جهان موجود ما پر از آلودگی و پلشتی است. آرمان‌ها و آرزوهای ما در ادبیات مطرح می‌شود. در واقع ادبیات جهان موجود را به جهان مطلوب تبدیل می‌کند. برای ساختن جهان مطلوب نیاز داریم جهان موجود را بشناسیم و شناخت جهان موجود بدون مطالعه امکان‌پذیر نیست. به‌عنوان مثال اگر من راه‌های تحقق عدالت، نابرابری‌های جنسیتی و اختلاف‌های طبقاتی را نشناسم، چه‌طور می‌توانم اثری با این مضامین خلق کنم؟ این شناخت نیازمند مطالعه است، چراکه جامعه مانند بستر دریاست و نویسنده باید در آن شنا کند.
فکر می‌کنید وضعیت فعلی دنیا که همه‌چیز در آن به سمت مجازی‌شدن می‌رود، باعث پیشرفت ادبیات می‌شود یا پسرفت آن؟
فکر می‌کنم وضعیت فعلی، وضعیتی اضطراری است. رابطه‌ی طبیعی بین انسان‌ها رابطه‌ی مستقیم است. در واقع ارتباط مستقیم یک ضرورت است و ما از طریق ارتباط مستقیم می‌توانیم احساس، عواطف و افکارمان را در میان بگذاریم. فیزیک بدنی، حالات چهره و... همه در مؤثر بودن ارتباط نقش دارند. باید بپذیریم که ارتباطات مجازی می‌تواند در حاشیه وجود داشته باشد و وجودش هم به‌خاطر مزایایی مانند صرفه‌جویی در وقت و عدم رفت و آمد فیزیکی، مفید است. اما اصل ارتباط انسانی، ارتباط مستقیم است. امیدوارم به زودی بتوانیم دوباره نمایشگاه برگزار کنیم، کلاس‌ها و کارگاه‌های مختلف راه بیندازیم و هم‌دیگر را از نزدیک ببینیم.
بزرگ‌ترین آرزوهای شخصی یا جمعی شما چیست؟
یکی از آرزوهایم این است که پرسش‌گری از همان کودکی آموزش داده شود و کودکان به‌خاطر پرسیدن تشویق شوند، حتی اگر پاسخی برایشان نداریم. دومین آرزویم این است که همه اعتراف به ندانستن را یاد بگیرند. یکی از مشکلات ما در جامعه همین است. اگر بتوانیم به ندانستنمان اعتراف کنیم، راحت‌تر آگاهی‌های اطرافمان را جذب می‌کنیم. سومین آرزویم این است که سفرکردن، رفتن به طبیعت و مشاهده‌کردن را جدی بگیریم. چهارمین آرزویم هم درباره‌ی کتاب است. امیدوارم کتاب به یکی از اقلام اصلی سبد خانوار تبدیل شود. یعنی همان‌طور که مردم نمی‌توانند از نان شب صرف‌نظر کنند، از کتاب هم چشم‌پوشی نکنند. بخش زیادی از مشکلات و حوادث جامعه به‌خاطر فقر مطالعه است. اگر این چند آرزویم کنار هم تحقق پیدا کند، آرمان‌شهر من شکل می‌گیرد.
به نوجوان‌هایی که تابه‌حال کتاب تاریخی نخوانده‌اند، برای آشتی با تاریخ چه پیشنهادی می‌دهید؟
شاید درست نباشد که کتاب خودم را معرفی کنم، اما فکر می‌کنم خواندن «چشم عقاب» برایشان مناسب باشد. چشم‌عقاب به معنای واقعی کلمه، داستان است و نشان می‌دهد که تاریخ در واقع همان تجربیاتی است که ما هرروز زندگی‌شان می‌کنیم.

ناخنکــ کتاب

از او پرسیدم: «در به راه افتادن جنگ ما با مغول‌ها چه کسی مقصر بود؟»
پدرم آهی کشید و گفت: «اگر بخواهم خلاصه کنم، باید بگویم بی‌عقلی و ناجوانمردی سلطان محمد خوارزمشاه و همسر خونریزش! اگر حاکم شهر اترار بازرگانان را نکشته بود و اگر سلطان محمد به دنبال این عمل زشت آن جنایت بدتر را مرتکب نمی‌شد و سفیران چنگیز را نمی‌کشت، شاید این سرزمین لگدکوب سم اسبان لشکر چنگیز و نواده‌های او نمی‌شد. از چنگیز نقل می‌کنند که محمد خوارزم‌شاه را یک دزد می‌دانست و من این حرف را گزاف نمی‌بینم؛ چون فقط یک دزد می‌توانست این‌گونه پای قومی غارتگر را به این سرزمین باز کند و خود نیز زبونانه بگریزد و مردم را در برابر مهاجمان تنها بگذارد. چه کسی باور می‌کند که از بی‌خردی یک تن، در پنجاه سال پیش، این مردم باید هنوز تاوان بپردازند!»
یادم افتاد همین حرف را از سلیم هم شنیده بودم. گویی خیلی‌ها می‌دانستند که این بلا نه از آسمان که از زمین و ساکنان نادانش به آن‌ها رسیده است.
پدرم برای لحظه‌ای ساکت شد. بعد با صدایی آرام گفت: «البته اشتباه ما نیز به جای خود؛ چون اگر بزرگان اسماعیلیه نیز در همین مدت اوضاع و احوال زمانه را درک کرده بودند، به دام درگیری‌های محلی نمی‌افتادند، تا در شرایطی که خلیفه‌ی عباسی و هولاکو برای نابودی ما هم‌قسم شده‌اند، این‌گونه تنها شویم و حتی دوستان سابق ما، کسانی چون خواجه‌نصیر که سال‌ها با ما نان و نمک خورد، به یاری ما نیایند. حالا هم نمی‌توانیم گذشته‌مان را نادیده بگیریم و از این روست که می‌پندارم در مقابله با هولاکو شانسی نداریم.»
بخشی از کتاب
چشم عقاب
نویسنده: محسن هجری
ناشر: کانون پرورش فکری
کودکان و نوجوانان
(88721270)
قیمت: 7500 تومان

این خبر را به اشتراک بگذارید