با تو نسبتی دارم
یاسمن مجیدی:
وقتی آدمها به تعریف و تمجید از من حرف میزنند، وقتی مرا به خاطر انجامدادن کاری درست تحسین میکنند و به تشویق برایم کف میزنند، گلهای شرم روی گونههایم میرویند و دستپاچه دورتادور خودم به دنبال کسی میگردم تا خوبیهایم را به او نسبت بدهم.
اینطور وقتها که میشود من به مردم لبخند میزنم؛ اما نسخهی دیگری از من در درونم سر به زیر میاندازد و با انگشت به سوی آسمان، به سمتی که تو آنجا ایستادهای، اشاره میکند.
کارهای خوب من انگار مال خودم نیستند!
من به وضوح احساس میکنم این تویی که به جای من در مسیر خوبیها قدم برمیداری. تویی که زبان من میشوی تا دیگران را میهمان حرفهای دلنشین و زیبا کنی و تویی که از جانب من دستگیر دستی دیگر و مرهم دل زخمخوردهای دیگر میشوی.
بهانهها هرروز محاصرهام میکنند و میگویند: «تو با وجودِ ما، هرگز مالک یکی از آن خوبیها هم نخواهی شد». اما من بهانهها را کنار میزنم چون میدانم درست در همان لحظه، که دیگران آن صفات پسندیده را به من نسبت داده اند، تو یک بذر تازه در دلم کاشتهای تا مرا به حفظکردن و مراقبت از آن ترغیب کنی، که کمی از خوبیهایت را با من سهیم شوی و به من اجازهی رشدکردن دوباره بدهی.
همهی خوبیهای جهان از آنِ توست؛ اما تو مهربانتر از آنی که ما را بدون باورِ خوبیها و گمان نیکبردن به یکدیگر به حال خود رهایمان کنی. تو کارهای خوبی را که به واسطهی حضور من به انجام رساندهای بهنام خودم میکنی و این چنین بارها و بارها این موهبت را به من عطا میکنی که از جنس خودت باشم. من از اینکه سبزتر و روشنتر میشوم به خودم میبالم و با خودم میگویم: «چه خوب است که با تو نسبتی دارم!»
وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ اَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ
و چه بسیار صفات خوب و تعاریف زیبا که در من نبود، به مردم باوراندی
فرازی از دعای کمیل