بهترین فیلم غیرشاهکار سینمای آمریکا
مارک کازینس
ـ من عاشق آپارتمان هستم. واقعا دوستش دارم، اما حالا بعد از بارها و بارها دیدنش، بعد از بارها و بارها پس از خوردن غذای چینی، نشستن به تماشای دویدن مکلین در خیابان شصتوهفتم، کمکم از میزان شیفتگیام به فیلم کاسته میشود.
آپارتمان بیش از هر فیلم دیگری به من لذت بخشیده و بیش از هر فیلم دیگری از این فیلم جملات و اصطلاحات و تکیهکلامهایی وام گرفتهام و هنگام صحبت با دیگران بهکار بردهام. علامتی بر در اتاقم گذاشتهام که «لطفا فقط آدمها وارد شوند». اما حالا فکر میکنم که اجازه دادهام فیلم بیش از حد به من نزدیک شود. آپارتمان به همه نزدیک میشود. کافی است مایه ترانهاش را زمزمه کنید، ناگهان حس خواهید کرد که تنهایی غریب در نیویورک بودن شما را فرا میگیرد. سریعتر و با نیروی بیشتر زمزمهاش کنید تا به ترانه خیال فران هنگام دویدنش در پایان فیلم بدل شود. فران و شلدریک نیز با ترانهای به هم عشق میورزند؛ همان ترانهای که نوازنده پیانو در رستوران چینی هربار که آنها را میبیند برایشان مینوازد و فران صفحه این ترانه را برای کریسمس به شلدریک هدیه میکند؛ ترانهای همانقدر عاشقانه که ترانه «همچنان که زمان میگذرد» در «کازابلانکا».
ـ هرچه زمان میگذرد آپارتمان بیشتر و بیشتر از ویژگیهای زمان نخستین نمایشاش - دهه۱۹۶۰- رها میشود. هرچند بعضی منتقدان خصمانه آن را از پیشروان فیلمهای ضداخلاقی دوران جدید قلمداد کردهاند، اما اکنون با گذشت زمان، این فیلم متعلق به دوران پیش از ظهور این نگرش جدید به اخلاق بهنظر میرسد. آن را در کنار «فارغالتحصیل» و فیلمهای دیگر دهه60 قرار دهید تا دریابید چقدر با تمام آنها متفاوت است. انسانگرایی وایلدر همچون شاعران همیشه بیبدیلی مانند اورسن ولز، جان فورد، پازولینی و... بیزمان و بیمکان است.
با این همه، انسانگرایی سیال، بیزمان و مکان و با شکوه فیلم، آن را به شاهکار تبدیل نمیکند، چون آپارتمان بیش از حد فیلمنامه است، بیش از حد صداست؛ اما به اندازه کافی تصویر نیست. آپارتمان فیلمی چندان بصری نیست و وقتی بر پرده سینما تماشایش کنید حتی نومیدکننده است.
غنای احساسات فیلم با تصاویرش نمیخواند. البته لحظات بصری نابی در فیلم هست. دکور طبقه نوزدهم ساختمان اداری با طراحی ترونر، تمام کارایی مورد نظر وایلدر را پیدا میکند. اما این تصویر از آنِ وایلدر نیست، از آنِ کینگ ویدور است.
ـ اگر فیلم را از دیدگاه بصری تجسم کنید پر از حرکتهای عمودی است؛ باکستر از پلکان ارتقای شغلی بالا میرود و فرن در آسانسور به بالا و پایین در حرکت است. با اینهمه هیچ حسی از ارتفاع در فیلم نیست. وایلدر در این فیلم از عریضترین و افقیترین پردهها، یعنی همان پاناویژن استفاده کرده است. کاربرد پاناویژن میتوانست به تنشهای جالبی بینجامد اما چنین نشده است.
ـ در 12-10 بار نخست که آپارتمان را بر صفحه تلویزیون دیدم به نتیجهای رسیدم که در مورد هیچ فیلم دیگری نرسیده بودم: اینکه فیلم بر صفحه تلویزیون بهتر است. طبیعت کلامی فیلم بهجای طبیعت بصری، صمیمیتش، جنبههای اجرایی و گرمای فیلم باعث میشود بیننده بیشترین لذت را از تماشای تلویزیون ببرد. پخش مجدد آثار فیلمسازانی چون وایلدر از تلویزیون در سهدهه اخیر شهرتی در میان منتقدان برای سازندگانشان به ارمغان آورده است. فیلمسازان آمریکایی دیگری مانند نیکلاس ری یا باد باتیگر که بصریتر، نامتعارفتر و انتزاعیترند محبوبیت چندانی بر صفحه تلویزیون نداشتهاند.
ـ فکر میکنم شاهکار سینمایی باید حاوی تصاویری باشد که بهگونهای در وصف نمیگنجد. باید بر ارجحیت تصویرپردازی مبتنی باشد و در ذهن بیننده بیش از کلام اشکال را بهجا بگذارد. آپارتمان چنین نمیکند، هرچند تأثیرات شگفت دیگری در ذهن بیننده میگذارد. آپارتمان بهترین فیلم غیرشاهکار سینمای آمریکاست.
بیش از حد فیلمنامه
آپارتمان بیش از حد فیلمنامه است، بیش از حد صداست؛ اما به اندازه کافی تصویر نیست. آپارتمان فیلمی چندان بصری نیست و وقتی بر پرده سینما تماشایش کنید حتی نومیدکننده است.
غنای احساسات فیلم با تصاویرش نمیخواند