باید مسائل را با مردم در میان گذاشت
بررسی عملکرد دولت روحانی در گفتوگو با مصطفی هاشمیطبا، نامزد انتخابات ریاستجمهوری 96
هیوا یوسفی
از آن 6 نفر که اردیبهشت96 چند روز کنار هم نشستند و ساعتها بر سر صندلی ریاستجمهوری با هم مناظره کردند، حالا فقط مصطفی هاشمیطبا پست و مقام حکومتی ندارد. 2نفر رئیسجمهور و معاون رئیسجمهور ماندند، یکی رئیسقوه قضاییه شد، یکی هم رئیس قوه مقننه. حتی مصطفی میرسلیم که تعداد آرایش از آرای باطله هم کمتر شد، این روزها روی یکی از صندلیهای مجلس مینشیند.داستان هاشمیطبا اما متفاوت از بقیه بود. با وجود حمایتی که در مناظرهها از دولت کرد، هیچ مسئولیتی به او پیشنهاد نشد. خودش میگوید چندبار خواسته کمکی بکند، حتی پیشنهادهایی هم داده اما جوابی نگرفته. با وجود این تأکید میکند که از کسی دلگیر نیست.قرار بود با او بیشتر درباره کارنامه دولت روحانی در ورزش حرف بزنیم، اما چون گفتوگو را از همان انتخابات96 شروع کردیم، خیلی از سؤال و جوابها، غیرورزشی شد.
مرد آرام مناظرههای انتخاباتی ریاستجمهوری، امروز مثل خیلی از ما منتقد شیوه فعلی اداره کشور است، با وجود این میگوید که اگر هر کدام دیگر از آن 5 کاندیدا هم بهجای روحانی انتخاب میشد، چیزی عوض نمیشد.
بعد از انتخاب آقای قالیباف بهعنوان رئیس مجلس، در فضای مجازی به شوخی گفته شد که از کاندیداهای ریاستجمهوری سال96، 3نفر الان رئیس 3قوهاند، بقیه آن نامزدها هم مسئولیتی گرفتهاند و فقط سر آقای هاشمیطبا بیکلاه ماند. این بحث شوخی بود اما یک بحث جدی هم مطرح است؛ اینکه در آن انتخابات مردم آقای قالیباف و آقای رئیسی را نپسندیدند و به آنها رأی ندادند ولی همین 2نفر الان رئیس 2قوه خیلی مهم هستند و در موقعیت تصمیمگیری مهمی قرار گرفتهاند.
این رأی مردم است. آقای قالیباف در انتخابات مجلس رأی آورد و رأیاش یک میلیون بوده. بقیه میخواستند بیایند و رأی بدهند. آنها الان نباید گلایه کنند. رأی ایشان برابر رأی نفر سیویکم دوره قبل است. آقای حمید رسایی یکبار گفته بود باید کاری کنیم در انتخابات مردم کمتر بیایند و ما رأی بیاوریم. یک عده رأی ندادند و در تعداد کم، آقای قالیباف رأی آورد و بعدش هم رئیس مجلس شد. پس این غیرطبیعی نیست. از بین بقیه کاندیداهای96 هم آقای روحانی که رئیسجمهور شدند. آقای جهانگیری هم که معاون اول بودند، آقای میرسلیم هم بهدلیل اینکه از حزب موتلفه به مجموعه اصولگراها آمدند و چون مردم هم کمتر رأی دادند، انتخاب شدند و به مجلس رفتند. آقای رئیسی هم که منصوب شدند. اینها همه طبیعیاند.
و شما...
من در گروه خاصی نبودم و اصولا در گروه خاصی نیستم. هیچکس نبوده به من پیشنهاد کار بدهد و من رد کنم، ولو کارهای کوچک. الان من با بخش کوچکی از وزارت نفت و وزارت کار همکاری میکنم. البته تشنه این هم نیستم که حتما به من پیشنهادی بدهند و من کاری کنم، نیازی ندارم. کاری را که ممکن است برای جامعه مفید باشد، کموبیش دارم انجام میدهم. میخواهم بگویم پیشنهادی نبوده که حتی بخواهم رویش فکر کنم. متقابلا من به دولت پیشنهاد دادهام و گفتهام که میتوانم فلان کار را انجام بدهم ولی جواب نگرفتهام.
میتوانید بگویید چه پیشنهادهایی دادهاید؟
پیشنهاد مشخصی که دادم درباره مدیریت طرحهای عمرانی بود. گفتم با توجه به اینکه من یک مدت رئیس ستاد طرحهای مهم انقلاب در زمان جنگ و زمان مهندس موسوی بودم و طرحهای مهم را به ثمر رساندیم، طرحهای عمرانی را مدیریت کنم؛ طرحهایی را که میگویند 30سال طول میکشد تا به ثمر برسد. مثلا 30تا سیستم فاضلاب در ایران هست، 30تا سیستم آبرسانی هست، Nتا بیمارستان هست و... پیشنهاد من این بود که ستادی با مقررات خاص تشکیل شود و بتواند در عرض سهچهارسال این کارها را انجام بدهد.
این پیشنهاد را به چه کسی دادید؟
به خود آقای رئیسجمهور.
در ملاقات شخصی؟
نه مکتوب.
جوابی نگرفتید؟
جواب را برای سازمان برنامه فرستادند ولی بعدش دیگر جوابی نیامد.
در مناظره انتخابات96 رویکرد شما اگر نگوییم دفاع از دولت بود، انتقادی هم نبود. در نهایت هم خیلی از چیزهایی که گفتید خوشایند آقای روحانی و جهانگیری بود. انتظار میرفت دولت توجهی به این موضوع داشته باشد. من خودم فکر میکردم حداقل ریاست کمیته ملی المپیک را به شما بدهد. خودتان علاقهای به این کار داشتید؟
اتفاقا در این مورد هم اقدام کردم. از بعضی از منابع هم به من گفته شد که مخالفتی وجود ندارد. چون بازنشسته بودم، حتی از معاونت حقوقی رئیسجمهوری مکتوب نامه گرفتم که ریاستم در کمیته ملی المپیک بلامانع است. طبق اساسنامه ریاست کمیته شغل تماموقت نیست و مسئولیتی به آن معنا ندارد. من باید عضو مجمع میشدم. هیأت اجرایی باید 4نفر را که خبره بازیهای المپیک هستند، انتخاب میکردند ولی بهجای اینکه من را انتخاب کنند، آقای صالحیامیری را انتخاب کردند.
ایشان خبره ورزشی بودند؟
از نظر آنها بله. شخصا به آقای صالحی امیری گفتم و حتی نامه هم نوشتم که شما از یک موضع دیگری وارد مجمع بشوید. اصلا من هیچ، ولی این عنوان بهاصطلاح کاذب را از خودتان بردارید. ایشان بهعنوان کسی که خبره بازیهای المپیک است به مجمع رفته. این کاذب است و صادقانه نیست. در این قضیه هم هیأت اجرایی که آدمهای مسئول، متعهد و متدین هستند، ایشان را بهعنوان خبره بازیهای المپیک انتخاب کردند.
از این دولت بهخاطر شخص خودتان گلایهای دارید؟
نه. اصلا روحیه من با این دولت نمیخواند. دولت جمهوری اسلامی، به معنی دولت کلی و حاکمیت خدمات بسیار بالایی به کشور کرده و میکند. کارمندان هم همینطور. میگویند کارمندان جهادی کار کنند و آنها واقعا این کار را میکنند. این را که میگویند کارمندان روزی 12دقیقه کار میکنند، قبول ندارم، اگر برای آنها کار تعریف شود، از صبح تا شب کار میکنند، ولی وقتی یک دفعه کارمندان بخش نخستوزیری سابق که زمان هویدا 100نفر بود، به بیش از 10هزار نفر میرسد، کاری نیست که به آنها داده شود. آقای احمدینژاد چهار پنجهزار نفر استخدام کرد که گونی نامهها را بیاورند و نامهها را ردیف و بستهبندی کنند. آنها در این بخش ماندند، ولی اینکه کار نشد.در بانک صنعت و معدن، در مرکز توسعه صادرات و سازمان تربیت بدنی که بودم، همه کارمندانم صبح تا شب کار میکردند. به قدری کار فراهم و برنامهریزی شده بود که اصلا آدم بیکار در مجموعهمان نداشتیم، ولی وقتی بعضی جاها آدم اضافی دارد و کاری برایشان تعریف نشده، ممکن است یک عده هم بیکار باشند. اینکه بخواهند دولت را لجنمال کنند، بدترین چیز است. اگر کسی صلاحیت شخصی ندارد، بحث دیگر است. حتی من میگویم آقای روحانی در دوره اولش با امضای برجام خدمت خیلی بزرگی به این مملکت کرد. منتهی بعضی از دلایل هست که... مثلا بعضی از این شبکهها آدم را میبرند، سؤال و جوابهایی میکنند که جوابهایش مورد دستاویز بیگانهها قرار میگیرد. مثل بازجو مینشیند جلوی آدمها. مثلا در مورد برجام من حرفهایی دارم که نمیزنم. یکی از پیروزیهای دولت همین برجام بود و به همین دلیل است که آدمهایی مثل نتانیاهو یا ترامپ با برجام مخالفند. جالب این است الان که ما مشکلاتی داریم، نمیآیند بگویند بهخاطر خروج ترامپ از برجام است، میگویند بهخاطر برجام است. بهخاطر برجام خیلی از مسائل ما در شرف حل بود ولی یکی آمد زیر کاسه و کوزه زد. در تاریخ هم همینجوری بوده. معاهده میبستند و یکیشان تخطی میکرد.
البته منتقدان میگویند میدانستیم که آمریکاییها آدمهای خوشعهدی نیستند ولی آقای روحانی و دولتش بیش از حد به آمریکا اعتماد کرده بودند.
اصلا بحث اعتماد نیست. اگر اعتماد نمیکردند بدتر از الان میشد، چون آن موقع ما تحریم بینالمللی داشتیم. سازمان ملل و شورای امنیت ما را تحریم کرده بود. الان فقط آمریکا تحریم کرده. اگر برجام را امضا نمیکردیم، شرایطمان از الان بدتر میشد. بحث قرارداد نوشتن که اعتماد نیست. تازه مگر آقای روحانی تنها رفته بود؟ مجموعه حکمرانی رفتند، موافقت و امضا کردند. اینکه الان بگویند کی بود کی بود، من نبودم که نیست. نمیشود که همهچیز را سر آقای روحانی خراب کنیم. آقای روحانی بدون تردید با امضای قرارداد برجام خدمت بزرگی کردند و حالا آن طرف یک نفر از دشمنان ما مقابله کرده، یک دفعه آنها دیدند برجام به نفع ما شد، گفتند چرا کاری کنیم که به نفع آنها باشد و زدند زیر کاسه و کوزه.
فرض کنیم این حرفها مقدمهای بود تا به نقد دولت دوم آقای روحانی برسیم.
این اصلا نقد دولت آقای روحانی نیست. نقد حکمرانی ماست. ما نمیخواهیم واقعیت را به مردم بگوییم. نمیخواهیم بگوییم که بهخاطر عدممراودات بینالمللی ما در تنگنا هستیم؛ در تنگنای واردات هستیم، در تنگنای صادرات، در تنگنای فروش نفت هستیم، درآمدهایمان کم است و سطح زندگیمان باید پایین بیاید. شعار هم میدهیم معیشت بهتر. خب نمیشود. باید بگوییم با این شرایط معیشتها حتما کمتر میشود. این را چرا به مردم نمیگوییم؟ در نمازجمعه میگوییم؛ ای دولت معیشت بهتر برای مردم فراهم شود، مگر میشود؟ وقتی نمیتوانیم نفت بفروشیم، وقتی هزارتا مشکل دیگر داریم و... نمیشود. دولت هم میخواهد بگوید همهچیز خوب است، چون اگر خلاف این را بگوید باید سیستم تغییر کند، سیستم اقتصادی داخل کشور، سیستم تولید و توزیع و خیلی از این چیزها باید دستخوش تحول شود، که نه فقط دولت، که حکمرانی هم نمیخواهند این اتفاق بیفتد. ولی دولت در این موضوع پیشگام است، چون روحیه آقای روحانی این است. همه مردم هم همین هستند، همه سخنرانان و... دنبال این هستند که بگویند وضع مردم بهتر شود، سفره مردم گستردهتر شود، معیشت مردم بهتر شود، ولی نمیشود. وقتی ما داریم میجنگیم، وقتی تحریم میشویم، وقتی خود ما از تحریم استقبال میکنیم، شرایط بهتر نمیشود. الان هم میگویند با خارجیها مراوده نداشته باشیم و وقتی همه داریم این حرفها را میزنیم، باید بدانیم حجم اقتصاد ما پایین میآید و اقتصاد مردم هم کوچکتر میشود و به ضعیفها بیشتر فشار میآید. کسی که 100میلیارد تومان در حسابش دارد، با هر پولی هر چیزی را میخرد و زندگیاش را تامین میکند. آپارتمان هر قیمتی داشته باشد، برایش مهم نیست. برای اینکه فشار به پایینیها نیاید، دولت باید سیستم جدیدی انتخاب کند. به نوعی باید برای آنهایی که بیشتر دارند، مزایده بگذارد. اینها همهاش تحول در اقتصاد مملکت است و هیچکس هم به این امر تن نمیدهد.
این سیستمی که شما میگویید مدل موفقی هم دارد یا فقط مجبوریم آن را پیاده کنیم؟ جایی هست که بگوییم با این مدل جلو رفته و نتیجه گرفته؟
مجبوریم. هیچ کشوری بدون مراودات بینالمللی به توسعه نمیرسد. مثالش را هم داریم؛ کوبا و کرهشمالی. من چون به این کشورها رفتهام و دیدهام، این را میگویم. با این ریخت و پاشی که ما در این مملکت داریم، تصور کرهشمالی و کوبا برای مردم ما غیرممکن است. در یک سخنرانی از یک سیدی در شیراز شنیدم که میگفت این 3 بزرگوار که همدیگر را به فساد متهم میکردند- اشارهاش به آقای جهانگیری، آقای قالیباف و آقای روحانی بود- رسیدگی کنید ببینید اینها یا دروغ میگفتند و تهمت میزدند یا راست میگفتند. اگر دروغ میگفتند که صلاحیت ندارند. اگر راست میگفتند که باید به این اتهامات رسیدگی شود. اما میبینیم مراجعی که باید تأیید میکردند، تأیید کردند. دفعه گذشته هم همینطور بود. آقای احمدینژاد هر چیزی بلد بود به هم بافت و بعد هم رئیسجمهور شد.
کسانی هم که انتخابات را تحریم میکنند، نگاهشان همین است. میگویند ما که آمدیم رأی هم دادیم و به آقای روحانی هم رأی دادیم ولی سیستم طوری میچرخد که اگر کسی مثل آقای قالیباف چند دوره انتخابات بیاید و ما نه بگوییم، باز هم از یک جایی سر در میآورد.
این استدلال قابل احترام است ولی نمیتوانیم بگوییم که حتما صحیح است. این استدلال نمیتواند کار را به جایی برساند. اشکالات هست و باید ببینیم اشکالات چطور رفع میشود. اتفاقاتی در مملکت ما افتاده و میافتد که هیچ جای دیگر دنیا نمیافتد. همانطور که باید منش اقتصادی داشته باشیم، باید برای سیستم قضا هم منش داشته باشیم. یادم هست آقای یزدی که رئیس قوه قضاییه شد، بازپرسی را از بین برد، طرف مستقیم به دادگاه میرفت. تجدیدنظر و دادگاههای تخصصی را هم از بین برد. من چون شخصا با ایشان صحبت کردم، گفتم که این کارها اشتباه است. این همه پرونده، حتما بازپرسی میخواهد تا ببینید قابل رسیدگی است یا نه. با وجود بازپرسی، قضات سرشان خلوت میشود. بهاحتمال قوی یک قاضی ممکن است اشتباه کند، تجدیدنظر بگذارید. مسائل قضایی هم چیزی نیست که هر کسی بتواند در همه زمینهها تخصص داشته باشد. یکی قاضی جنایی است، یکی قاضی پزشکی است و... اینها با هم فرق میکند. ایشان به من گفت مگر حضرت علی(ع) بازپرس داشته؟ مگر تجدیدنظر داشته؟ گفتم شما حضرت علی(ع) را قاضی کنید، قبول! نه اینکه کسانی مثل فلانی و فلانی که فاسد هستند، یک حکم بدهند و این حکم هم بلاتردید باشد. حتی اگر یک قاضی ذرهای تقوا داشته باشد، باید زیر حکمش بنویسد من این حکم را صادر کردهام و خواهش میکنم قضات دیگر رسیدگی کنند که من خطا نکرده باشم. آقای یزدی همه این کارها را کرد و رفت. آقای شاهرودی آمدند و همه را احیا کردند و گفتند من قوه قضاییه را بهصورت ویرانه تحویل گرفتم. چطور میشود ما منش قضایی در کشور نداشته باشیم. نمیشود هر کسی بیاید و هر کاری که دلش میخواهد بکند و به صرف اینکه رئیس قوه قضاییه است سیستم را به هم بریزد. یا مثلا آقای احمدینژاد گفت من برنامه چهارم را خمیر کردم. آقایان مجلسی هم که باید از قانون حمایت کنند، لبخند زدند و برایش دست زدند. همه اینها هست ولی بهنظر من اگر همه مردم رأی بدهند، بیتأثیر نیست.
فکر میکنید اگر شرایط انتخابات سال 96جوری پیش میرفت که الان آقای هاشمیطبا رئیسجمهور بود، وضعیت فرق میکرد؟ در تصمیماتی که گرفته میشود خیلی فرق میکند که چهکسی رئیسجمهور باشد؟ خود شما اگر رئیسجمهور بودید چه کارهایی میکردید؟
نمیتوانم بگویم که من مسائل کشور را حل میکردم ولی روند دیگری را در پیش میگرفتم. گفتم اولویتهای کشور را چیزهای دیگر میدانم. به صراحت گفتهام و الان هم میگویم ما اگر بخواهیم به توسعه برسیم و به مردم توجه داشته باشیم؛ اولا باید به محرومان واقعی برسیم، نه اینکه به همه یارانه بدهیم. اینکه به همه یارانه بدهیم خندهدار است. سوبسیدهای پنهان را هم باید از بین ببریم. اجازه ندهیم آدمهایی که از امکانات فراوانی برخوردارند، بیشتر برخوردار شوند. الان همه این برنامههایی که انجام میدهند بیسهای اقتصادی دارد، تئوری اقتصادی و آدمهای درسخوانده پشتش هستند. منتها فکر میکنند اگر این کارها را انجام بدهند، با آن تئوریهای اقتصادی جواب میدهد ولی بینتیجه است.
مثلا آقای نیلی پشتش است.
بله مثلا آقای نیلی. میگویند سیستم لیبرالی. سیستم اقتصاد باز به شرطی جواب میدهد که سیاست خارجیمان هم باز باشد. البته در همین وضعیت هم یک عده له میشوند. در دورهای که ژاپن به جهش رسید، از یک لحاظ برای توسعه ژاپن بهترین دوره بود و از یک لحاظ بدترین دوره برای مردم، مردم له شدند. منتها ژاپنیها را که میدانید چطوریاند، دیکتاتوریاند، میگویند هدفمان این است و جلو میرویم، هر کسی هم که صدمه ببیند، ببیند.
دولت سازندگی هم قرار بود اینطور باشد؟
نه. واقعا آقای هاشمی اینطور فکر نمیکرد. اشکال این است که ما همهچیز را با هم میخواهیم. آقای هاشمی دلش میخواست همه مردم همهچیز داشته باشند. مثلا یکبار ایشان گفت این موبایلها خیلی خوب است، یکی دارد در روستا آبیاری میکند و با موبایل با واشنگتن صحبت میکند. تصورش این بود که همه باید خوب باشند. خب این جوری نمیشود. ما در ایران مثلا سیستم لیبرالی را درنظر میگیریم، الان هم همه بدون اینکه اسمش را بیاورند دنبال آن هستند، فکر میکنند با این سیستم همه وضعشان خوب میشود. سیستم لیبرالی بهاحتمال زیاد کشور را به توسعه میرساند ولی عده زیادی زیر چرخدندههایش له میشوند. در اروپا و آمریکا یک عده زیادی له شدند، در ژاپن و کره هم همینطور. ولی من فکر میکنم میشود حداقلهایی را در مملکت برای مردم و مستضعفین که الان هم وضعشان بد است فراهم کرد، بهخصوص در مملکت ما که امکانات وسیعی داریم. کره هیچ امکانات و مواداولیهای نداشت. یکبار با مدیرعامل شرکت دوو صحبت میکردم، میگفت شما همهچیز دارید، ما هیچچیزی نداریم. من میگویم چرا به کسی که 100میلیارد در بانک دارد، باید 20درصد بهره بدهیم؟ اینها میگویند برای اینکه پولش را از بانک بیرون نیاورده، مگر با این پول چه کار میتواند بکند؟ نه اینکه آقایان به اسم کنترل ارز، ارز در بازار میریزند. این جوری پول را از بانک بیرون میکشند و ارز میخرند و خارج میکنند. گزارش آقای همتی همین است که ارز خارج کردند. ارز از کجا خارج شده؟ بانک مرکزی خودش در بازار ریخته.
من اگر رئیسجمهور میشدم، چنین کارهایی میخواستم بکنم. اینکه یقهام را بگیرند و پشت پا بزنند و نگذارند کاری هم بکنم، بله احتمالش وجود داشت. البته اگر این کارها هم انجام میشد، نتیجهاش این نبود که مملکت گل و بلبل شود. ولی اگر ما بخواهیم به توسعه برسیم، سیاست خارجیمان باید فرق کند.
مگر سیاست خارجی دست دولت است؟
نه، دست دولت نیست.ما پتانسیل توریستی بالایی در ایران داریم. در همین میدان نقش جهان اصفهان چهل پنجاه تا از مغازهها بستند و رفتند، خریدار ندارند. پتانسیل توریستیمان خیلی زیاد است. فکر نکنیم اگر یک عده از عراق و بحرین برای زیارت به مشهد میآیند، اتفاق خاصی است. ما سراسر ایران امکانات توریستی داریم که اگر استفاده کنیم، خیلی در اقتصاد تأثیر دارد. کمسرمایهترین کار، توریسم است. نه صنعت و نه کشاورزی، هیچ کدام نمیتوانند اشتغال ما را بالا ببرند.
در انتخابات96 آقای روحانی با 23میلیون رأی، رئیسجمهور شدند ولی اغلب گمانهزنیها این است که امروز محبوبیت ایشان خیلی پایین آمده. چه اتفاقی میافتد که یک رئیسجمهور این همه محبوبیتش کم میشود؟ البته برای اغلب رئیسجمهورها در دوره دوم این اتفاق میافتد.
2 عامل هست. آقای روحانی با مردم حرف نمیزند. حرفزدن غیر از خطابه است. خطابه این است که چیزی را میگویی و میروی ولی در حرفزدن است که باید با مردم مسائل را در میان بگذارد. میگویند امسال 180هزار میلیارد کسر بودجه داریم و میخواهند مملکت را با کسر بودجه مثل همیشه اداره کنند. ایشان باید به مردم بگوید ما پول نداریم، این مشکلات را داریم، باید اولویتبندی کنیم. ولی اینها را نمیگوید. در سخنرانیها هم بعضی وقتها گافهای عجیب و غریب میدهد. اینکه گرانشدن بنزین را من نمیدانستم و از شیشه اتومبیل مردم را میبینم خوشحالند و... مردم عصبی میشوند. دوم اینکه شاید وقتهایش را برای مسائل مختلف خوب تقسیم نمیکند. آنطور که من خواندهام، آقای پارک که رئیسجمهور کره بود، هر روز با 2 نفر از صنعتگران جلسه داشت. آقای روحانی با وزرایش هم جلسه ندارد. پارک حرفشان را میشنید و بعد اقدام میکرد. این مختص آقای روحانی نیست. رئیسجمهورهای قبلی ما همینطور بودند. این وقت باید تقسیم شود و اطلاعات دست اول به رئیسجمهور برسد. اینکه کلیاتی گفته شود، مسئله را حل نمیکند. یا بگویند ارادهمان این است که این کار را بکنیم، این هم مسئلهای را حل نمیکند. مسئله سوم این است که متأسفانه مخالفان ایشان به هیچوجه رعایت تقوی را نمیکنند. حتما باید انتقاد کرد و ایشان هم قابل انتقاد است ولی فحشدادن و... درست نیست. آزاد هم هستند و کار خودشان را میکنند. این بحثی است که در فضای مجازی و روی مردم تأثیر میگذارد.
به هر حال عملکرد دولت روحانی بهحساب اصلاحطلبان نوشته میشود، به همینخاطر بعضی معتقدند دولت بعدی که از دل این دولت بیرون میآید، اصولگرا خواهد بود. پیشبینی شما چیست؟
من میگویم هر دولتی که بیاید هیچکاری نمیتواند بکند. مثلا خود مجلس، مجلس اصولگرا چه کار میتواند بکند؟ نمیتواند هیچکاری کند. حقیقت این است. مجلسیهای ما نه فقط در این دوره، در همه دورهها تفکرات التقاطی دارند. التقاطی نه بهمعنای سیاسیاش، آن یک بحث دیگر است. تفکر اقتصادی و اجتماعیشان التقاطی است. از هر مکتب و تفکری یک چیزی در ذهنشان هست. همهشان میگویند باید مسائل مردم و مملکت حل شود، باید به مردم توجه شود، ولی چطوری؟ با چه مکانیسمی؟ با چه امکان و اعتباری؟ مجلس کارش این است که تصویب کند. مثلا میگویند دولت موظف است که ظرف یک سال درآمد سالانه مردم را به بالای
خط فقر برساند. خب تصویب کردیم، ولی بعدش باید بگذاریم در کوزه آبش را بخوریم. مجلسیها نمیتوانند راه نشان بدهند. مجلس باید راه نشان بدهد. حرفهای خوب میزنند و انشاءالله حرفهایشان با حسن نیت است.
پیشبینیتان درباره دولت بعدی را نگفتید.
یک دولت اصولگرا میآید. بهنظرم هر کسی باشد، اتفاقی نمیافتد.
چیزی که ما در چند دولت اخیر دیدهایم، این است که نگاه دولتها به ورزش هیچ وقت جدی نبوده. رئیسجمهوری ندیدهایم که بگوید من از ورزش این دستاوردها را میخواهم و آقای وزیر شما برنامهای بیاورید و بگویید ما میتوانیم به این اهداف برسیم.
عمیقتر اگر نگاه کنیم، مشکل این است که آقای روحانی هم مثل سایر روسای جمهور، نگاهشان به ورزش نگاه عمیق و واقعی نبوده. بخشی از ورزش دست وزارت ورزش است. اصل ورزش که پایه ورزش است، آموزش و پرورش است. عقیده خود من این است تا زمانی که آن حل نشود، بقیه کارهایی که انجام میدهیم زد و خوردی است؛ کارهایی است که فدراسیونها انجام میدهند، نخبههایی هستند که خودشان به ورزش میآیند، مربیانی هستند که کار میکنند. این کارها دارد میشود و کسی هم نمیتواند در وزارت ورزش چیزی را تغییر بدهد، مگر اینکه پای قانونگرایی بایستد که متأسفانه نیست. ما خودمان خواستیم که وزارت ورزش را برنامهمدار کنیم. به همین دلیل اساسنامه فدراسیونها را تغییر دادیم و به تصویب هیأت دولت رساندیم. بحث آموزش سراسری مربیان، مراکز استعدادیابی و قهرمانی را در استانها پیاده کردیم، ایجاد امکانات ورزشی برای ورزشکردن نه برای تماشاکردن را برنامهریزی
کردیم.
دولت که اینها را از شما نخواسته بود؟
نه ایده خود ما بود. وزارت ورزش الان باید قانونمداری را انجام بدهد. مثلا اینکه چرا یک فدراسیون باید 9ماه سرپرست داشته باشد. این ضدقوانین خودشان است. چرا باید 2باشگاه دولتی ما پرسپولیس و استقلال خلاف قانون عمل کنند و در هیأت مدیرهشان اتفاقاتی بیفتد، تأیید نشود و مدیرعاملشان یک کار دیگر انجام بدهد و هیچ رسیدگی بهمعنای واقعی انجام نشود و مشکلاتی پیش بیاید. بعد از من همه آن برنامهها را به هم زدند. وزارت ورزش اگر نخواهد برنامهمحور باشد، ایرادی ندارد، باید قانونمحور باشد. فرقی هم نمیکند در دولت چهکسی باشد، انتخابها خوب نبود. مهندس موسوی آقای داوودیشمسی را رئیس سازمان تربیت بدنی گذاشت، آقای داوودی از دوستان شریف ماست ولی خودش میگفت تا به حال دستم به توپ نخورده. اصلا نمیدانست ورزش چی هست.
معیار انتخاب ایشان چه بود؟
نمیدانم.
هیچوقت برایتان سؤال نشد که چرا آقای داوودی شمسی انتخاب شد؟
هیچ وقت. فقط چون آدم خوبی بود، او را گذاشتند. انتصابات اصلا شایستهگزینی نیست. آقای موسوی اصلا اهل ورزش نبود.دید قدیمیشان این بود که فوتبال باعث فساد میشود. اگر مطالعه داشته باشیم، متوجه میشویم که ورزش چقدر میتواند در تعلیم و تربیت نقش داشته باشد. اما ما فکر میکنیم تعلیم و تربیت فقط نصیحتکردن است. نگاه به ورزش در دولتها خوب نبوده. حداکثرش این بوده که ورزشکاران افتخارآفرینی میکنند و پرچم جمهوری اسلامی را برافراشته میکنند.
حتی در دولت آقای خاتمی هم که خیلی از حوزهها مثل سیاست و مسائل اجتماعی دستخوش تغییرات جدی شد، نگاه به ورزش خیلی تفاوت نکرد.
آقای خاتمی به فوتبال و فوتبالیستها علاقه داشت ولی به ورزش بهعنوان پدیده تربیتی اصلا نگاه نداشتند. نه ایشان، بقیه هم نداشتند. وزرای آموزش و پرورش هم این نگاه را نداشتند. همین دولت. ورزش ما چرا نباید از ارز 4200تومانی که به جاهای دیگر میدهند، استفاده کند؟ بحث اصلی ورزش این است که امکانات خیلی گران تمام میشود. یک دوچرخه 20میلیون تومان یا یک راکت فلان قیمت و... این در تنگنا قرارگرفتن ورزش و بهخصوص ورزش قهرمانی ماست. در همین شرایط یک دفعه 2میلیون دلار به آقای ویلموتس میدهند. این دیدگاهها، دیدگاههای کارا و مثبتی نبود.
کدامیک از این رئیسجمهورهایی که شما با آنها ارتباط داشتید، نگاه جدیتری به ورزش داشتند؟ مثلا شده بود آقای هاشمی یا آقای خاتمی شما را بخواهند و غیر از مسائل روزمره، بحث جدی درباره ورزش و مسیری که میروید، داشته باشند؟
بحث جدی که کردم ولی عکسالعمل منفی یا مثبت ندیدم. آقای هاشمی زیاد کمک میکردند. چیزی نبود که بخواهم و ایشان نه بگوید. آقای خاتمی هم مخالف نبود. بعضی وقتهاگیری داشتیم حل میکرد، شورایعالی ورزش تشکیل میشد. آقای خاتمی کمتر بحث موردی میکردند. بیشتر میسپردند که مسئولان و کارشناسان کار کنند. دوره ایشان هم از نظر مسائل مملکتی دوره خوبی بود. این مسئله درباره صنعت هم هست، فرقی نمیکند. دیدگاهی که صنعت ما چگونه باشد و چطور رشد کند، وجود ندارد. یکی از دلایلش عدمارتباط با سطوح اصلی کار است.
یکی از کارهای خوبی که شما کردید، این بود که آقای صفایی فراهانی را به فوتبال آوردید.
ما همکار بودیم. ایشان و همه اخلاقیاتش را میشناختیم.
پیشنهاد خود شما بود؟
بله، پیشنهاد من بود. ایشان اهل فوتبال بود. قبلا فوتبالیست بوده، هم به مسائل فوتبال آشنا بود و هم اینکه مدیر خوبی بود.
انتخاب ایشان بهعنوان جانشین داریوش مصطفوی، تصمیم خود شما بود یا آقای خاتمی؟
آقای خاتمی به من گفتند درباره رئیس فوتبال با من مشورت کن. گفتم باشد. 6تا اسم پیش ایشان بردیم. اسم همه را یادم نیست. آقای سجادی، صفایی، شاید خبیری هم بود. به من گفتند هر کدام را که میخواهی. من و آقای فائقی نظرمان آقای صفایی بود. یادم هست یک شوخی هم با آقای فائقی کردم. گفتم اگر آقای صفایی را بگذاریم ما دیگر هیچکارهایم. گفت ما میخواهیم کار بشود، اشکال ندارد. صفایی را میشناختیم. بعد که داشتم خداحافظی میکردم، آقای خاتمی گفتند آقای صفایی مدیر خوبی است. همین. انتخاب خود ما بود. یقین بدانید اگر انتخاب دیگری در ذهنمان بود، خودمان انتخاب میکردیم بدون اینکه حرف آقای خاتمی تأثیری داشته باشد. آقای خاتمی یکبار در نامهای برای من نوشتند که عذر آقای فائقی را بخواهید و از کار برکنارش کنید. نمیدانم این خواستهشان به چه دلیلی بود. زیر نامه نوشتم لطفا دلایل کتبی خودتان را به من اعلام کنید. تمام شد. اینطوری نبود که ایشان بگویند این کار را انجام بدهید و ما هم بگوییم چشم.
ولی بعدا درباره فوتبال یک توصیه به شما کردند، اینکه برای آقای صفایی استقلال قائل شوید.
یک موردی بود که به آقای صفایی گفتم این کار را بکنید و رونوشتش را برای آقای خاتمی زدم. نوشته بودند به استقلال فدراسیون فوتبال پایبند باشید.
شما هیچوقت از آن انتخابتان پشیمان نشدید؟ بهعنوان مدیر مافوق وقتی یکی را میگذارید ترجیح میدهید که با شما هماهنگ باشد.
نه، از اول این را میدانستیم. ما دوست هم بودیم و آشنا بودیم. در عین حال آقای صفایی درباره بعضی چیزها با ما مشورت میکرد. فقط مشورت. ما هم میگفتیم نظر ما این است، هر کاری میخواهی بکن.
به عقب که برمیگردیم میبینیم دوره شما اساسنامه فدراسیونها با اینکه ایراداتی هم داشت، خیلی دمکراتیکتر از وضعیت فعلی بود.
بعد از من حق عزل روسای فدراسیونها را گذاشتند.
همین جالب است که آن موقع شما این اجازه را پیدا کرده بودید که اساسنامهای بنویسید که دولت خیلی حق دخالت در فدراسیونها را نداشته باشد.
البته رئیس مجمع را رئیس سازمان تربیتبدنی گذاشته بودیم.
ولی حق عزل و برکناری نداشت.
نه، این حق را نداشت. بعد این را اضافه کردند. یکبار به آقای خاتمی گفتم در دوره شما که خودتان اینقدر اظهار دمکراسی میکنید، یک امر استبدادی را گذاشتید که رئیس سازمان میتواند رئیس فدراسیون را برکنار کند. رئیس سازمان، رئیس مجمع بود، اگر مشکلی بود، میتوانست اعضای مجمع را دعوت کند، موارد تخلف یا عدمشایستگی رئیس فدراسیون را به مجمع میگفت. تقاضای رأی میکرد و اعضا رأی میدادند، اینکه راحتتر بود.
جواب آقای خاتمی چه بود؟
هیچی. از این چیزها اتفاق میافتد.
برسیم به دولت آقای روحانی؛ نگاه دولت آقای روحانی به ورزش ادامه همان نگاه دولتهای قبلی است؟
تقریبا همان است. هر کاری فلسفه میخواهد. در مسائل مملکتی ما، خیلیها با هم توافق درجه یک دارند ولی توافق درجه دو را ندارند. مثلا ورزش خوب است. این میشود توافق درجه یک. اینکه چرا خوب است، توافق درجه دو است. یکی میگوید برای اینکه ما میرویم روی سکو و پرچممان را به اهتزاز درمیآوریم ولی یکی دیگر میگوید ما میخواهیم با ورزش بچههایمان تربیت شوند و سلامت جسمی و روانی بهدست بیاورند. این دو بحث جداست و راهها جدا میشود.
آقای سلطانیفر قائممقام شما در سازمان تربیت بدنی بود. روزی که وزیر ورزش شد با توجه به شناختی که از او داشتید، تصورتان چه بود؟ فکر میکردید بتواند ورزش را اداره کند؟
تصور من این بود که میتواند. الان هم نمیگویم که بد اداره کرده، من میگویم وزارت ورزش و وزیر باید قانونگرا باشد.
آقای سلطانیفر قانونگرا بوده؟
بهنظر من خیلی از جاها نبوده. مثلا شنیدم آقای نیکزاد عضو هیأترئیسه فدراسیون تیراندازی شده. اصلا نمیفهم یعنی چی. یا چرا باید فدراسیون 9ماه سرپرست داشته باشد. خب انتخابات را بگذارید.
در سالهای اخیر تعدادی از مدیران درجه دو وزارتخانه به فدراسیونها ورود پیدا کردند، سرپرست یا حتی رئیس شدند. یا به باشگاهها رفتند. شاید در حالت عادی بد نباشد و بگویند اینها مدیرانی هستند که وزارت ورزش تربیت کرده است اما در تواناییهای آنها تردید هست.
بحث اصولی این است کسی که کار کارمندی کرده، بخواهد کار مدیریتی و باشگاهی کند، گرفتاری دارد. برای اینکه روش کارمندی روش دیگری است. ممکن است آدمهایی باشند و این شایستگی را هم داشته باشند ولی نمیشود از کسی که 25سال کار کارمندی کرده، انتظار داشت که کار باشگاهی کند. کار باشگاهی، کار شرکتی است. اشکال قضیه این است که آدمهایی که این کارها را بهدست گرفتهاند، هیچکدام سابقه اینکه کار شرکتی داشته باشند، معاون یا قائممقام شرکت باشند یا حداقل 10سال یا 5سال در شرکتی کار کرده باشند، نداشتهاند. تربیت آدمها کاملا متفاوت است، ولی متأسفانه این اتفاق افتاده. شاید برای یک دوره سرپرستی 3ماه بشود از آنها استفاده کرد ولی بعضی جاها نه. در دولت کارمندان ما دخل و خرج بلند نیستند. فقط خرج بلدند، دخلشان دولت است، بودجهای میآید و آنها توزیعش میکنند. کسی باید در باشگاهها باشد که قابلیت پول درآوردن داشته باشد. یک قران پول درآوردن سخت است. باید بداند یک دلار، یک دلار است و بهدست آوردنش سخت است.
در این چند سال این مدل انتصاب را ندیدهایم.
بله نداشتهایم.
اگر قرار باشد دوره آقای سلطانیفر را ارزیابی کنید، به عملکردشان چه نمرهای میدهید؟
ترجیح میدهم قضاوت نداشته باشم. چون من به همه مسائل وارد نیستم، به محدودیتها و مشکلات وارد نیستم و به همین دلیل خیلی سخت است بخواهم قضاوت کنم.
با شما ارتباط دارند؟ مشورت میگیرند؟
تقریبا نه. البته ایشان هر جا که بوده و من هم بودهام، خیلی تعریف و احترام کردهاند. من هم انتظاری ندارم. سیستمی است که دارند و با آن سیستم کار میکنند.
آقای روحانی با مردم حرف نمیزند. حرفزدن غیر از خطابه است. میگویند امسال 180هزار میلیارد کسر بودجه داریم و میخواهند مملکت را با کسر بودجه مثل همیشه اداره کنند. ایشان باید به مردم بگوید ما پول نداریم، این مشکلات را داریم، باید اولویتبندی کنیم. ولی اینها را نمیگوید.
بحث واگذاری استقلال و پرسپولیس زاید است
دوستان آقای سلطانیفر میگویند چرا نیمه پر لیوان را نمیبینید؟ میگویند ایشان دارند بعد از چند دهه مسئله پرسپولیس و استقلال را حل میکنند. شما چقدر به این مسیر و اینکه استقلال و پرسپولیس دولتی نباشند، خوشبین هستید؟
یادم هست آقای تقیزاده که امروز معاون پارلمانی وزارت ورزش هستند، در دولت آقای خاتمی هم مصاحبه کرده و گفته بودند میخواهیم پرسپولیس و استقلال را واگذار کنیم و داریم کارهایش را انجام میدهیم.نمیدانم،شاید بتوانند کاری کنند؛ هرچند 16سال است که هیچ کاری نتوانستهاند بکنند.
شاید تفاوتی که امروز با گذشته دارد این است که دولت بهخاطر وضعیت کشور پول میخواهد و همانطور که مثلا شستا را واگذار میکند، ممکن است از واگذاری استقلال و پرسپولیس هم استقبال کند.
الان که میگویند فقط میخواهند 5درصدش را واگذار کنند تا قیمت
در بیاورند. ما باید درباره چیزی صحبت کنیم که قابلیت عمل داشته باشیم. فرض کنیم ما وقتی میخواهیم درباره ماشین حساب صحبت کنیم، باید ماشین حسابی وجود داشته باشد. اگر این نباشد درباره یک چیز موهوم صحبت میکنیم. شرکتی که میخواهد واگذار شود، قبل از فکر واگذاری، باید تروتمیز باشد. شرکتها و مؤسساتی که مشمول ماده141 قانون تجارت هستند، یا باید منحل شوند یا باید بافت مالیشان عوض شود. اگر میخواهند استقلال و پرسپولیس واگذار شوند اول باید این 2 اتفاق بیفتد. اول باید بافت مالی این 2 شرکت اصلاح شود، بعد صحبت از واگذاری و چگونگی واگذاری شود. این چیزی است که وجود ندارد. امر واگذاری بحث مهملی است. اتفاقا معاون وزارت اقتصاد هم مصاحبهای کرده بود و گفته بود میخواهیم اول بافت مالیاش را اصلاح کنیم و بعد واگذار کنیم. الان اصلاح نشده میگویند میخواهیم این کار را بکنیم، آن کار را بکنیم.
و سؤالی که درباره آقای سلطانیفر پیش میآید، این است که چرا سال آخر دولت میخواهد این کار را انجام بدهد؟
اگر یادتان باشد، پیرارسال دولت تصویب کرد که این باشگاهها چون فرهنگی هستند، قابل واگذاری نیستند. بالاخره دوره دولت تمام میشود و بعضیها میگویند ما میخواستیم این کارها را انجام بدهیم و نشد. الان بهنظر بحث واگذاریاش زاید است. باید بافت مالی اصلاح شود و قابلیت واگذاری پیدا کنند؛ این مهم است.