• سه شنبه 4 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 14 شوال 1445
  • 2024 Apr 23
دو شنبه 12 خرداد 1399
کد مطلب : 101803
+
-

از رابعه بنت کعب تا رومینا 14ساله

روایت
از رابعه بنت کعب تا رومینا 14ساله


فریباخانی ـ نویسنده و روزنامه‌نگار

در سده چهارم، دختری به نام «رابعه‌ بنت کعب» می‌زیست. دختر «کعب قزداری» فرمانروای بلخ و سیستان که هم شمشیربازی و هم نقاشی می‌دانست؛ همان دختری که می‌گویند پدرش کعب قزداری دوستش داشت و برای تربیت او کم نگذاشت. رابعه‌ کیست؟ خواهر حارث که بعد از مرگ پدر جانشینش شد... و ماجرای خونین رابعه را چه می‌دانید چیست؟ این روزها که خبر رومینا خواب ما را آشفته کرده، یاد رابعه بنت کعب می‌افتم که او هم قتلی خونبار داشت.
رابعه بنت کعب، عاشق بکتاش شد، کارگزار برادرش. برای او نامه و شعر می‌نوشت و گویا بکتاش شعرهای عاشقانه او را در صندوقی نگه می‌داشت. رابعه با رودکی هم دیدار و مشاعره داشت و در زمان خود، یعنی سده چهارم هجری جزو شاعران نامدار دوران بود که بسیار زیبا می‌سرود.
باز به داستان رومینا برمی‌گردیم. رومینا یک کودک است. طبق کنوانسیون حقوق کودک، هر فردی که زیر 18سال دارد، کودک محسوب می‌شود. در سراسر دنیا ارتباط با یک کودک جرم محسوب می‌شود. بهمن خاوری که می‌گویند 28یا 30ساله‌ است، باید این موضوع را می‌دانست و به خطای خود واقف می‌بود که نبود. او را به خانه خواهر بزرگش می‌برد. خواهر بهمن می‌گوید: «‌مثل تخم چشم‌هایم از او نگهداری کردم.» پدر رومینا دخترش را با همراهی پلیس بازگرداند. دعوایی در کلانتری رخ داد. دختر گفت: «‌اگر به خانه بازگردانده شود، توسط پدرش کشته خواهد شد!‌» اما کسی حرف‌های او را نشنید. بازگردانده شد.
رابعه، شعرهای زیبا می‌سرود. رودکی بعد از مشاعره با او راهی بخارا شد. در بزمی در دربار امیر سامانی شعری از رابعه خواند که بسیار مورد توجه پادشاه قرار گرفت و بعد رودکی داستان رابعه را برای مجلس گفت و عشقش به بکتاش را. حارث، برادر رابعه در آن مجلس بود و خونش به جوش آمد. می‌گویند بهمن عکس‌ها و فیلم‌ها را برای پدر خشمگین دختر فرستاد و خون پدر رومینا را بیشتر به جوش ‌آورد.
 باز به داستان رابعه می‌رویم. حارث شتابان بازگشت. صندوق شعرهای رابعه به بکتاش را یافت. رابعه را در یک چهاردیواری زندانی کرد. پنجره‌ها و درها را با سنگ و خاک بست. رگ‌های دختر را زد. رابعه با خون خودش روی دیوارها این شعر را برای برادرش نوشت.
دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد / بر یکی سنگین‌دل نامهربان چون خویشتن
رومینا بعد از 6 روز بازگردانده می‌شود؛ خانه‌ای در طبیعت زیبا اما نامهربان و سنگدل. مادر رومینا می‌گوید: «‌پدرش مرگ موش خریده بود و به دختر می‌گفت مرگ موش بخور و خودت را راحت کن. نگذار من تو را بکشم. به من می‌گفت که به او یاد بدهم که خودش را حلق‌آویز کند.»
اما پدر رومینا قبل از هر عملی گویا با وکیلی صحبت کرده و می‌دانسته درصورت قتل، مجازات سنگینی در انتظارش نیست. شب حادثه مادر در حمام رخت می‌شست. پدر در حمام را قفل کرد و آن حادثه دردناک رخ داد. طبق آمار وزارت بهداشت، حدود ۲۱ میلیون نفر یعنی تقریباً ۳۰‌درصد مردم ایران دچار نوعی مشکلات روانی هستند. اما مادر رومینا ساکن آن روستای کوچک از اختلال روانی چه اطلاعاتی داشت؟ کجا باید مراجعه می‌کرد اگر مادر رومینا این رفتارهای پدر را غیر‌عادی می‌دانست؟ 

این قصه از قرن‌ها پیش تکرار می‌شود...
پدر رومینا با داس خونین فریاد زد کشتمش. چند روز بعد بهمن خاوری دستگیر شد. مادر رومینا گفت: «قصاص می‌خواهد.» رومینا در کوهپایه سرسبزی آرمیده و به خواب ابدی رفته است. هیچ‌کس نمی‌داند آن شب بر دختر 14 ساله در اتاقی که برادر 6 ساله‌اش هم خواب بود، چه وحشتی حاکم شد. رومینا مانند رابعه دختر کعب، مرگ ترسناکی داشت. او شاعر نبود اما تصویر او با روسری سبز ‌ـ آبی، کنار پنجره‌ای زیبا، کنار گلدان‌های گل بنفشه با لبخندی که پر از جوانی‌ است، خود شعری بود که بوی خون می‌داد.
یاد شعر نزار قبانی می‌افتم: «‌وقتی زن زیبایی می‌میرد/ زمین تعادل خود را از دست می‌دهد/ ‌ماه صد سال عزای عمومی اعلام می‌کند/ و شعر بیکار می‌شود!‌»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید