کارآگاه بازیهای خواهرزن راز جنایت را فاش کرد
همزمان با ناپدیدشدن خانم بهیار، پیامکی مرموز از موبایل او به همکارانش ارسال شد و خواهر این زن که به دامادشان مشکوک شده بود پلیسبازیهایش را شروع کرد تا اینکه راز همسرکشی فاش شد.
به گزارش همشهری، شامگاه 27اردیبهشتماه بود که زنی به اداره پلیس رفت و خبر از ناپدید شدن خواهرش داد. وی گفت: خواهرم بهیار است و تنها زندگی میکند. هرچند همسر و یک پسر 14ساله دارد اما از مدتها قبل با همسرش دچار اختلاف شده و برای خودش خانهای اجاره کرده بود. با وجود این هر ازگاهی برای دیدن پسرش به خانه شوهرش میرفت.
وی ادامه داد: معمولا هر روز تلفنی با خواهرم صحبت میکنم و قرار بود دیروز (جمعه 26اردیبهشتماه) به خانهاش بروم، اما هرچه به موبایلش زنگ میزنم در دسترس نیست. نگران شدم و خودم را به مقابل خانهاش رساندم. چندین بار زنگ زدم اما کسی باز نکرد. سابقه نداشت که روز جمعه در خانهاش نباشد. حدس زدم شاید خانه همسرش باشد، هرچند باید به من اطلاع میداد چون قرار قبلی داشتیم برای روز جمعه. با این حال راه افتادم به سمت خانه شوهر خواهرم. وقتی به آنجا رسیدم شوهرخواهرم و خواهرزادهام مدعی شدند که خواهرم آنجا بوده اما رفته است. اما ماشین او در پارکینگ ساختمان پدر و پسر بود. وقتی گفتم ماشینش اینجاست، چرا خودش نیست شوهرش گفت معمولا ماشین را در پارکینگ خانه او پارک میکند چون خانه خودش پارکینگ ندارد.
وی ادامه داد: شکی نداشتم که بلایی سر خواهرم آمده است؛ با این حال تصمیم گرفتم تا فردا صبح صبر کنم و به محل کارش بروم. میدانستم هرکجا باشد قطعا به سرکارش میرود. اما همکارانش میگفتند خواهرم از گوشی خودش پیامکی به آنها فرستاده و مدعی شده که برای تعطیلات عید فطر قصد دارد به سفر خارجی برود. او از همکارانش خواسته بود تا برایش برگه مرخصی رد کنند. این پیامک مرموز که از گوشی خواهرم به همکارانش ارسال شده بود شک مرا به یقین تبدیل کرد و مطمئن شدم بلایی سر خواهرم آمده است. چون اکثر پروازهای خارجی لغو شده بود و اصلا سابقه نداشت که خواهرم بدون اینکه به من خبر بدهد برنامه سفر بچیند آن هم در این اوضاع و با وجود بیماری کرونا. من شکی ندارم که شوهرخواهرم حقیقتی را از من پنهان میکند و بلایی سر خواهرم آورده است.
سرنخ
با این شکایت، پروندهای در این خصوص تشکیل شد و گروهی از مأموران با دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران تحقیقات خود درخصوص یافتن زن ناپدید شده را آغاز کردند. بررسیها حکایت از این داشت که این زن متولد سال63 بوده و از یک سال قبل بهدلیل اختلافاتی که با همسرش داشته خانهاش را ترک کرده و جدا زندگی میکرد. اما بهصورت قانونی طلاق نگرفته بودند و شوهر وی با مراجعه به دادگاه خانواده درخواست عدمتمکین داده بود. زن جوان هم به تازگی مهریهاش را به اجرا گذاشته و با یکدیگر اختلاف داشتند. در ادامه تحقیقات مشخص شد که از حساب این زن 15میلیون تومان پول برداشت شده است. کارآگاهان به بررسی پرداختند و دریافتند که پول در 3مرحله از دستگاه خودپردازی برداشت و بهحساب پسر نوجوان این زن واریز شده است.
بررسی تصاویر دوربین مداربسته بانک نشان داد فردی که پول را بهحساب پسر نوجوان واریز کرده بود کسی جز پدرش یعنی همسرزن ناپدید شده نیست. دیگر برای پلیس محرز شده بود که شوهر وی راز ناپدید شدن همسرش را میداند و حقیقت را کتمان میکند. با این سرنخ و شواهدی که علیه مرد جوان بود قاضی جنایی دستور بازداشت وی را صادر کرد.
اقرار
کارآگاهان با دستور قاضی جنایی شوهر این زن را بازداشت کردند و بازجویی از او آغاز شد. هرچند او در بازجوییهای اولیه سعی داشت خودش را بیگناه نشان بدهد و مدعی بود که همسرش به سفر رفته است اما وقتی شواهد و مدارک را علیه خود دید لب به اعتراف گشود و راز قتل همسرش را فاش کرد. او گفت بهدلیل اختلافاتی که با همسرش داشته او را به قتل رسانده و پس از آن جسد را مثله کرده است. متهم میگفت بعد از قتل به بیابانهای شهریار رفته و بقایای جسد را در آنجا انداخته است. با اعتراف وی گروهی از مأموران راهی محل حادثه شدند تا به جستوجو دست بزنند و بقایای جسد را کشف کنند. از سوی دیگر متهم به قتل با قرار قانونی در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
تصمیم هولناک
مرد همسرکش میگوید در یک لحظه خشمگین شده و تصمیم هولناکی گرفته، اما بعد از قتل پشیمان شده و حتی قصد داشته تا به زندگیاش پایان بدهد. اما چون تبدیل به آدمکش شده از مرگ ترسیده است.
انگیزهات از جنایت چه بود؟
اختلافات پیش پا افتاده. خودم هنوز باورم نمیشود که بر سر این مسائل جان همسرم را گرفتم و شدم آدمکش. راستش ما یک سالی میشد که جدا از هم زندگی میکردیم. طلاق عاطفی گرفته بودیم و وقتی همسرم مرا ترک کرد راهی دادگاه خانواده شدم و درخواست عدمتمکین دادم. او هم به دادگاه خانواده رفت و مهریهاش را به اجرا گذاشت. همین مسائل باعث کشمکش میان ما میشد و اختلافاتمان را بیشتر میکرد.
چرا از یکدیگر جدا زندگی میکردید؟
راستش ما چند سال پیش از هم جدا شده بودیم. یعنی طلاق گرفته بودیم و جداییمان ثبت شده بود اما مجددا سال 88 دوباره ازدواج کردیم. اینبار هم دچار اختلاف شدیم و از یک سال قبل همسرم برای خودش خانهای گرفت و جدا از من زندگی کرد.
پس از همان ابتدا باهم اختلاف داشتید؟
از همان ابتدا که نه. زندگی ما اوایل خیلی خوب بود. سال80 بود که همسرم را به من معرفی کردند و به خواستگاریاش رفتم. خیلی زود مراسم عقد و عروسیمان برگزار شد و زندگیمان را شروع کردیم. نمیگویم هیچ بحثی نداشتیم چون معمولا در زندگی هر زن و شوهری بحث و دعوا هست اما آنقدر جدی نبود که بخواهیم به جدایی فکر کنیم. سال85 بود که پسرمان به دنیا آمد اما بعد از تولد فرزندمان اختلافاتمان به اوج خودش رسید. معمولا دعواهایمان بهخاطر عدمتفاهم و دخالتهای خانواده، فامیل و دوستان او در زندگیمان بود. درگیریهایمان ادامه داشت تا جایی که به دادگاه خانواده رفتیم و جدا شدیم.
خب چه شد که دوباره باهم ازدواج کردید؟
بعد از طلاق، پسرم پیش من بود. خیلی کوچک بود و واقعا برای من رسیدگی به او سخت بود. به همین دلیل تصمیم گرفتم مجددا ازدواج کنم اما با زن دیگری. مادر بچهام (مقتول) وقتی شنید که من ازدواج کردهام مثل اسپندی شد روی آتش. مدام به خانه من رفتوآمد داشت و بین من و همسر دومم دوبهمزنی میکرد. آنقدر اذیت کرد تا اینکه همسردومم خانهام را ترک کرد و بهدلیل اختلافاتی که در زندگیمان بهوجود آمده بود جدا شدیم. 284 سکه مهریهاش بود که 80سکهاش را دادم و مابقی را بهصورت اقساطی میپردازم. بعد از آن با مادر فرزندم ازدواج کردم اما مدام دعوا داشتیم.
از روز جنایت بگو چه شد که جانش را گرفتی؟
آن روز همسرم به خانهام آمده بود تا پسرم را ببیند. پسرم با من زندگی میکرد اما همسرم هر ازگاهی به خانهام میآمد تا پسرمان را ببیند. از طرف دیگر چون خانهاش پارکینگ نداشت اکثر اوقات به خانه من میآمد و ماشینش را در پارکینگ خانه من میگذاشت. آن روز وقتی آمد گوشی موبایلش را به پسرم داد تا بازی کند. من اتفاقی پیامکهایش را خواندم. با دوست و فامیل و آشنا بود اما در تمام پیامهایش از من بدگویی کرده بود. به او گفتم چرا اینطور زندگیمان را خراب کردی؟ چرا همیشه پیش اطرافیان غیبت مرا میکنی؟ او دست پیش را گرفت و گفت لجبازیهای من زندگیمان را تباه کرد. اما چرا به من میگفت لجباز چون، تا وقتی که پدر و مادرش زنده بودند اصرار داشت که به شهرستان برویم و نزدیک آنها باشیم. پدر و مادرش ساکن شمال کشور بودند. من اما مخالفت کردم و بعد از مدتی پدرش فوت شد و مادرش به تهران آمد. باز هم اصرار داشت که باید نزدیک مادرش خانه بگیریم و من قبول نمیکردم. به همین دلیل میگفت من لجبازم. آن روز بر سر همین مسائل با هم درگیر شدیم و این درحالی بود که پسرم برای دیدن دوستش از خانه بیرون رفته بود. به او گفتم چرا مهریهات را به اجرا گذاشتی و او گفت دلیلش این است که درخواست عدمتمکین دادهای. بحثمان که بالا گرفت او با سنگی که کنار خانه برای شکستن گردو بود ضربهای به پایم زد. من هم عصبانی شدم و با سیم برق او را خفه کردم. بعد از قتل تصمیم گرفتم تا پسرم به خانه برنگشته، جسد را از بین ببرم. به همین دلیل آن را مثله کردم و داخل کیسه پلاستیکی گذاشتم. از خانه بیرون رفتم و در آسانسور پسرم را دیدم. به او گفتم که مادرش را کشتهام و پسرم نیز واکنشی نشان نداد. من هم جسد را به بیابانهای شهریار بردم و در آنجا انداختم. بعد از آن با موبایل همسرم به همکارانش پیامک دادم تا صحنهسازی کنم. میخواستم به زندگیام پایان بدهم اما از مرگ ترسیدم. میدانستم در نهایت گیر میافتم به همین دلیل از حساب همسرم پول برداشت کردم و بهحساب پسرم واریز کردم.