پرترههای خانوادگی
عکس و مستند خانگی
دارن هاردی، در کتاب خواندنی اثر «مرکب خود»، یک فرمول جالب دارد: به جای کم کردن، اضافه کنید. مثلاً میگوید به جای کمکردن غذاهایی که نباید بخورید، به غذاهایی که باید بخورید فکر کنید تا مغزتان مقاومت نکند. مثالی هم میزند. کسی به او مراجعه کرده بود و از ساعتهای زیادی که برای تماشای تلویزیون صرف میکرد شکایت داشت. هاردی از او پرسیده بود که چه فعالیتی را دوست دارد؟ او هم گفته بود عکاسی. دارن به او گفته بود بدون اینکه از چیزی کم کنی، عکاسی کن. او هم دوربینی تهیه کرده و فضایی هم برای ظاهر کردن عکسها تدارک دیده بود. کمکم کل خانواده به این فرایند علاقهمند شده و عملاً روزانه 3-2 ساعت صرف با هم بودن و گرفتن انواع عکسها میشد. نکته شگفتانگیز اینکه بدون هیچ وسواسی، او دیگر تلویزیون نگاه نمیکرد. خب، چطور است که شما نیز چنین کاری را انجام بدهید؟ الان بیشتر گوشیهای همراه دوربینهای خوب دارند. کمی درباره کیفیت آنها مطالعه کنید. میتوانید یک دوربین خوب هم تهیه کنید. سپس عکسهای مناسب بیندازید. تهیه فیلمها و کلیپها با ذکر تاریخ و ثبت آنها هم یک فعالیت مفرح خانوادگی عالی است.
موزه در خانه شما
موزه خانگی
هر انسانی، اشیایی دارد که جدا از قیمت ظاهری، برایش قیمت باطنی زیادی دارند و حاضر نیست آنها را به راحتی کنار بگذارد. این اشیاء برای او تداعیکننده خاطراتی هستند. هر خانوادهای نیز چنین است؛ اشیایی دارد که بهانههایی هستند برای یادآوری خاطرات خوش یا احیاناً ناخوشی که داشتهاند. اما غالباً این اشیاء یا حتی عکسها و نوشتهها و هر چیزی که هست، در پستو نگهداری شده و در جای مناسبی نگهداری نمیشوند؛ آنهم درحالیکه از ارزش معنوی بالایی برخوردارند. با یک تجربه مجموعهداری چطورید؟ یک موزه کوچک خانگی برای خودتان تدارک ببینید. سعی کنید برای هر چیزی که برایتان ارزشمند است، یک فضای مناسب یا زیرانداز شیک هم داشته باشید؛ حالا میتوانند پارچههای هماندازه و خوشرنگ یا بشقابهای یکبار مصرف شیک یا... باشند. توضیحی دستنویس با ذکر تاریخ و دلیل ارزشمندی هم کنار هر شیء بگذارید. بعد از مدتی، موزه شخصی و خانوادگی شما، شکل گرفته و میتوانید نورپردازی خوبی هم برایش تدارک ببینید. کمی سلیقه هم که کار شما را عالی میکند. نخستین کارت عروسی، نخستین عکس از فرزند، عینک و تسبیح و اشیای مربوط به والدین، اشیایی مانند صدف، مرجان و... که از سفرها آوردهاید و... میتوانند بخشی از این موزه باشند.
حمله به کاروانها
بردگیم لوت
با یک بازی بردگیمی یا رومیزی و کارتی دیگر چطورید؟ پس این شما و این هم بازی رومیزی لوت؛ که هم ایرانی است و هم کاملاً مهیج و سرگرمکننده. این بازی کارتی، برای 2تا 5نفر درنظر گرفته شده که البته قابلیت این را دارد که تا 8نفر هم درگیرش شده و بازی کنند. این بازی را در اصل، از روی یک بازی معروف خارجی ساختهاند اما کاملاً ایرانیزه شده است. در این بازی، بازیکنان کارتهای راهزنی دارند که باید با آنها بازی کنند. کاروانها در حال حرکت در کویر لوت هستند و شما با استفاده از این کارتها و بازی حسابشده، باید بتوانید بهترین غنیمتها را بهدست بیاورید. طبیعی است که چون بازی حالت راهزنی دارد، برای بالاتر از 10سال مناسب باشد. در این بازی، نوبت هر کسی که میرسد، یا میتواند کارت خودش را بکشد یا کارت نوبت خودش را بازی کند. هر بازیکن هم باید به کاروان دیگری حمله کرده و بتواند از کاروانهای خودش محافظت کند. در این بازی، شما باید کارتهای کاروان را بهدست بیاورید که هر کدام از 2تا 8سکه ارزش دارند. حتی ممکن است چندین بازیکن در طول بازی به یک کاروان یورش ببرند.
پلیسبازی با کارت
بردگیم 13سرنخ
این بردگیم هم یک بازی جنایی و پلیسی است که در بازه زمانی دهههای 30 و 40 تهران اتفاقمیافتد. بازی را از روی یک بازی معروف خارجی ساختهاند و فضایش را تهرانی کردهاند. این بازی مناسب 2تا 6نفر بوه و یک بازی استنتاجی محسوب میشود؛ یعنی شما از طریق حدس و گمان و رفتار و یافتههای دیگران، باید استنتاج کنید که چه اتفاقی افتاده است یا قاتل کیست و در کجا قتل اتفاق افتاده و... . در این بازی، شما کارتهایی با رنگهای متنوع دارید. هر رنگ، شامل 3کارت است و این 3 کارت، شامل یک شخصیت، یک آلت قتاله و لوکیشنی است که در آن قتل اتفاق افتاده است. شما کارتهایی را نمیبینید ولی دیگران میبینند. یک برگه هم دارید که باید یافتههای خودتان را با مداد داخل آن علامت زده تا در نهایت بتوانید با خودتان حساب و کتاب کنید که چه خبر است. بازی هم با کارتهایی که معروف به ذرهبین بوده و عکس ذرهبین را دارند، آغاز میشود. در نهایت اینکه، کسی برنده است که بتواند حدس درستی بزند. شما میتوانید یا حدس بزنید، یا کارت ذرهبین را به کسی داده و از او سؤالی بپرسید تا وضعیت کارتهایی که نمیبینید را درک کنید.
آزادی یک شهر
بازی رایانهای عملیات انهدام؛ نبرد خرمشهر
با یک بازی سهبعدی و اکشن و جنگی چطورید؟ اشتباه نکنید، صنعت بازیسازی در ایران پیشرفت زیادی داشته و لزومی ندارد حتما به نمونههای خارجی فکر کنید. بد نیست به بازی «عملیات انهدام؛ نبرد خرمشهر» هم فکر کنید. این بازی برای رایانههای شخصی و خانگی طراحی شده و دومین قسمت از این بخش است و با عنوان عملیات انهدام معرفی شده است؛ که دومین بخش آن در خرمشهر زمان جنگ تحمیلی میگذرد. در این بازی شبیهسازی دقیقی از عملیات بیتالمقدس یا همان عملیاتی که طی آن خونینشهر آزاد شد، اتفاق افتاده است. بازی 5مرحله داشته و محیط کاربری زیبا و آسانی هم دارد. از دیگر نکتههای جالب این بازی، روایت داستان و دلیل وقوع این عملیات است که بهصورت مستندی، پیش از شروع بازی نمایش داده میشود. ضمن اینکه در این بازی رایانهای شما اقلیمهای مختلفی چون نخلستان، صحرا، رودخانه، پاسگاه نظامی، مناطق روستایی، گمرک، ایستگاههای راهآهن و... را هم تجربه خواهید کرد. این بازی سراسر ایرانی و فارسی، گرافیکی چشمنواز داشته و شبیهسازی خرمشهری هم در آن به خوبی اتفاق افتاده. هوش مصنوعی بهکار رفته در بازی هم سطح بالایی دارد. حالا که سالروز آزادسازی خرمشهر هم هست، بد نیست به این بازی فکر کنید.
جهان در کاخ عثمانی
من و استادم
الیف شافاک را در ایران بیشتر به واسطه کتاب معروف «ملت عشق» میشناسند. اما این نویسنده آثار دیگری هم دارد که مطالعه آنها، خالی از لطف نیست. رمان تاریخی «من و استادم» در سال 2013میلادی در ترکیه منتشر شده. این رمان، حول شخصیتی به نام جهان میچرخد که پسربچهای هندی است. پادشاه هند او را همراه با فیلش راهی دربار سلطانسلیمان عثمانی میکند. جهان در قصر سلطان با دختر او آشنا شده و عاشقش میشود. ضمن اینکه با یک معمار مشهور هم آشنا شده و با او پلها و مسجدهای زیادی میسازد و در جنگهای مختلفی هم شرکت میکند. بازخوانی تاریخ عثمانی، بازخوانی تنوع و تکثر فرهنگی در زمانه عثمانیها، بازنگری معماریهای باشکوه آن عصر و... از جانمایههای این رمان محسوب میشود. گفته میشود که شافاک در این اثر، نیمنگاهی هم به رابطه مولانا و شمس داشته است. در بخشی از این کتاب میخوانیم: «روح ما بعد از مُردن متوقف نخواهد شد. همچنان به سفرش ادامه خواهد داد. پس به این ترتیب مرگی وجود ندارد. غایت کائنات انسان است، غایت انسان آموختن. چرا باید مثل یک حشره ناتوان پشت پرده ترسها و محدودیتها پنهان شویم؟ چرا بدون فهمیدن و سؤال کردن فقط تکرار میکنیم؟»
وداع با عشق
وداع با اسلحه
چندی پیش فرهنگ و ادب ایرانی، یکی از بزرگترین مترجمان و نویسندگان خودش را از دست داد؛ نجف دریابندری را. دربارهاش بسیار نوشتند و حتی در همین همشهری هم برایش یادداشتها و مصاحبهها تدارک دیده شد. حقیقت این است که برخی شاهکارها را، بدون وجود نام برخی از مترجمان کاردرست نمیتوان تصور کرد. مثل اینکه «صد سال تنهایی» را بدون ترجمه بهمن فرزانه بخواهیم تصور کنیم. در مورد رمان «وداع با اسلحه» ارنست همینگوی هم ماجرا چنین است؛ البته که ترجمههای دیگری هم از این کتاب موجود است اما این اثر جاودانه بدون وجود ترجمه نجف دریابندری، همیشه یک شاهکار نصفهنیمه برای ما ایرانیها خواهد بود. نثر ساده و کوبنده و جملات کوتاه فعلدار همینگوی، در ترجمه همانگونه درآمده است که در اصل چنین بوده و سبک این نویسنده بزرگ محسوب میشود. جالب اینکه این ترجمه، نخستین ترجمه درست و حسابی این چهره محسوب میشود. بد نیست حالا که این عزیز را از دست دادهایم، نگاهی به این رمان خواندنی بیندازید. ماجراهای این کتاب، از تجربیات واقعی همینگوی در جنگ جهانی اول برداشت شده است. حتی شخصیت پرستار اصلی داستان، شخصیت پرستاری بود که همینگوی عاشقش شده بود و قرار بود با او ازدواج کند.
آشنایی بچهها با بدن
50پرسش درباره بدن
این روزها والدین کمتر به آموزش و تربیت و پرورش فرزندانشان میرسند. به قول کارشناسی، والدین ترجیح میدهند که فرزندانشان را به مهدها و پیشدبستانیها بسپارند؛ نه برای تربیت بهتر، که چند ساعتی از دستشان راحت بشوند. بهتر است که والدین برای رشد و دانایی و تربیت فرزندانشان وقت و انرژی بگذارند ، چرا که کتاب و مطالعه و خرید آن برای فرزندان، حتی از میل کردن پیتزا ، شهر بازی رفتن و... هم واجبتر است. کتابی چاپ شده به نام «50پرسش درباره بدن» که بهنظر میرسد برای رشد اطلاعات عمومی و دانستنیهای علمی فرزندان ما بسیار مناسب باشد. در این کتاب آمده است: «احتمالاً نمیدانید بدنتان چگونه کار میکند. حتی به این مسئله فکر هم نکردهاید. با بالا رفتن سن، مردم متوجه میشوند که کارکرد بدن چقدر جالب است؛ از سلول قاتل طبیعی گرفته که دستگاه ایمنی بدن را تقویت میکند تا خاصیت انعطافپذیری مغز و کارکرد استخوانهای پرکار. در این کتاب سرگذشت مردی را میخوانید که 58سال با سوراخ بزرگی در معدهاش زندگی کرد. در کتاب میخوانید مورچهها چگونه با یکدیگر درباره غذا صحبت میکنند و چگونه قرنها طول کشید تا بشر فهمید میکروبها عامل بیماری هستند. موضوعات جالب این کتاب ساعتها شما را سرگرم خواهد کرد.».
آن شاعر شوریده
گزیده اشعار حسین منزوی
اردیبهشتماهی که پشت سر گذاشتیم، سالروز درگذشت یکی از شعرای بنام ایران هم بود؛ حسین منزوی. البته چون ما ویژهنامه رمضانی داشتیم فرصت نشد به این مناسبت کاری بکنیم. اما اشعار حسین منزوی، ربطی به روز تولد و مرگش ندارند؛ اشعاری همیشگیاند. شاید موقعی که میخواهیم از بزرگترین یا دستکم نوگراترین غزلسرای معاصر صحبت کنیم، بد نباشد همان ماجرایی که با محمدعلی بهمنی داشت را به یاد بیاوریم. بهمنی به او توصیه میکند کمی بیشتر به وضع ظاهریاش برسد. منزوی هم میگوید: «در نیم قرن دیگر، حتی زودتر، هیچکس نمیپرسد منزوی یا بهمنی چگونه زندگی میکردند، سیر بودند یا گرسنه، تنها به شعر ما نگاه میکنند». حالا ما به شعر او نگاه میکنیم و التذاذ ادبی میبریم. بد نیست گزیده اشعار این شاعر زنجانی را تهیه کنید و گاهی بخوانید تا ببینید که عشق واقعی حتی از نوع زمینیاش، یعنی چه. شاعر نامرادی که زمانه، سر سازگاری با او نداشت. به قول خودش: «از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم/ نه طاقت خاموشی، نه میل سخن داریم/ آوار پریشانی است، رو سوی چه بگریزیم؟/ هنگامه حیرانی است، خود را به که بسپاریم؟/ تشویش هزار آیا، وسواس هزار اما/ کوریم و نمیبینیم، ورنه همه بیماریم/ دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته است/امروز که صف در صف خشکیده و بیباریم...».
این باران عاشقانه
قطعه و آلبوم باران تویی
یکی از گروههایی که حسابی طی سالهای اخیر سر و صدا به پا کرده، گروه چارتار است. این گروه ترانهای بهشدت شنیده شده هم دارد تحت عنوان «بارانتویی» از آلبومی با همین نام که در سال 1392نشر یافته است. خواننده آن آرمان گرشاسبی و ترانهسرایش احسان حائری است. ترانهاش را با این بیتها به یاد بیاورید که «باران تویی، به خاک من بزن / بازآ ببین، که بیمَهِ تو من، هوای پر زدن ندارم / باران تویی، به خاک من بزن / بازآ ببین، که در ره تو من نفسبریده در گذارم...». ماجرای شکلگیری این گروه در نوع خودش جالب بود. همه همدیگر را میشناختند، ولی به واسطه، تا اینکه طی یک اتفاق، قطعهای نواخته و ساخته شد و در نهایت، این گروه شکل گرفت. وقتی که قطعههای ترکیبی این گروه منتشر شد، طرفداران زیادی پیدا کرد تا اینکه باران تویی از راه رسید و بهشدت شنیده شد. جالب اینکه این قطعه، اول ملودیاش ساخته شد و سپس شعر و آواز و تنظیم آن اتفاق افتاد؛ روندی که در موسیقی ایران چندان غالب نیست. این قطعه حالا بهنوعی، شناسنامه این گروه شده و معمولا تا نام چارتار را میشنویم، به یاد این قطعه میافتیم.
من مجنونم و مستم
قطعه مدارا از آلبوم مدارا
این آلبوم در سال1390 راهی بازار شد و بهشدت هم سر و صدا کرد؛ یک صدای جدید، از همان ترکیب نواهای سنتی و پاپ. اما چیزی که از این آلبوم شنیده شد، قطعه «مدارا»ی آن بود که در سالی که ارائه شد، در همه ماشینها و موبایلها میتوانستید ردپایی از آن را پیدا کنید. خوانش و ملودی و ترانه این قطعه را خود شکوهی کار کرده بود. بخشی از ترانه آن چنین بود: «بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم / اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم / بیا با من مدارا کن که دلغمگین و جانخستهم / اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم...». بیل گیتس، بنیانگذار مایکروسافت میگوید که موفقیت، معلم بیرحمی است. شاید در مورد شهرام شکوهی نیز چنین باشد؛ چراکه همین قطعه بهشدت موفق، بهنوعی پاشنه آشیل او شد. شاید زمانش نبود که این خواننده خوب به این سرعت مطرح شود؛ چراکه بهنظر میرسد تلاشهای بعدی او، تکراری است برای رسیدن به اوجی که در قطعه مدارا داشت. البته قطعههایی دیگر با نام «دلم خونه» و «اسیری» هم از این خواننده خوب شنیده شد، ولی درنهایت شناسنامه این خواننده را باید همان قطعه مدارای او بدانیم.
این صدای حماسی
قطعه قدسیان آسمان از آلبوم کوچ عاشقانه
الان که از علیرضا عصار حرف میزنیم، شاید جوانترها او را به زحمت به یاد بیاورند یا حتی صدا و آهنگهایش را دوست نداشته باشند. اما در زمانهای که تلویزیون در انقیاد موزیکهای جدید و غالباً پاپ بود و همه از این موسیقی استقبال میکردند، عصار برای خودش کسی بود؛ جزو اولهای موزیک ایران. از این چهره قطعههای زیادی وجود دارد که بسیار شنیده شدهاند؛ قطعه «قدسیان آسمان» او از آلبومی به نام «کوچ عاشقانه». این قطعه، روی شعری از مولانا کار شده و خود عصار هم آهنگسازش بوده است و تنظیم آن را نیز فؤاد حجازی عهدهدار بوده. این آلبوم به سال1378 منتشر شد. بخشی از شعر آن چنین است: «ای کاروان! ای کاروان! من دزد شبرو نیستم/ من پهلوان عالمم، تیغ رویارو زنم/ بر قدسیان آسمان من هر شبی یا هو زنم/ گر صوفی از «لا» دم زند/ من دم ز «الا هو» زنم...». این قطعه در نوروز 78 پخش شد؛ نوروزی که مقارن با عید غدیر هم بود. محمد اصفهانی هم در این قطعه، عصار را همراهی کرده است. هنوز هم این قطعه از رادیو و تلویزیون شنیده و به مناسبت عید غدیر و اعیاد دیگر، بازپخش میشود.
افسوس از این گلپونهها
گلپونهها
«من ماندهام تنهای تنها/ من ماندهام تنها میان سیل غمها/ من مرغک افسردهای بر شاخسارم/ گلپونهها، گلپونهها چشمانتظارم/ میخواهم اکنون تا سحرگاهان بخوانم/ افسردهام، دیوانهام، آزرده جانم...». یکی از معروفترین قطعههای آواز سنتی معاصر ایران را باید همین تصنیف «گلپونهها» بدانیم؛ با صدای ماندگار زندهیاد ایرج بسطامی. یکی از قطعههایی که در بیشتر محافل و جمعهایی که قصد دارند دستهجمعی آوازی بخوانند، خوانده میشود. شاید مرگ نابهنگام ایرج بسطامی در زلزله بم، کاتالیزوری بود بر اینکه این قطعه بیشتر شنیده شود اما خود قطعه نیز، به واسطه شعر و نوع صدا و خاص بودن، توان ذاتی شنیده شدن در این سطح وسیع را داشت. داستان زندگی او نیز در نوع خودش داستانی عجیب بود. او ناچار شد که در روزگاری که هنرش داشت به بار مینشست، به واسطه مرگ برادرش، به بم برگردد تا بتواند خانوادهاش را سرپرستی کند. برادرش، همانکسی بود که وقتی برای تحصیل موسیقی به تهران آمده بود، از ایرج حمایت مالی کرده بود. پس حقی بر گردنش داشت و باید ادا میکرد. او از شاگردان استاد شجریان بود و همکاری زیادی هم با مشکاتیان داشت. گلپونهها با آهنگسازی حسین پرنیا و شعر هما میرافشار است، قطعهای که حالاحالاها تمام نخواهد شد.
سینما در گوشی
اکران آنلاین فیلم
کرونا که آمد، سینماها یکی از نخستین جاهایی بودند که تعطیل شدند. طبیعی هم بود؛ مردمی که یکی، دو ساعت در یک فضای بسته مینشستند تا فیلم ببینند، احتمال داشت که در انتقال این ویروس سرعت را بالا ببرند. اما چاره چه بود؟ نخستین چراغ را ابراهیم حاتمیکیا با فیلم «خروج» روشن کرد. بله، ماجرای اکران اینترنتی و آنلاین در میان بود. هرچند که خروج بعدها با اکران روباز هم در این زمینه خبرساز شد. فیلم بعدی، «طلا» بود که به اکران اینترنتی تن داد. حالا سازمان روابط عمومی سازمان سینمایی، میگوید که 10فیلم در نوبت اکران اینترنتی هستند؛ یعنی که حالاحالاها میتوانید داخل خانه بنشینید و آنلاین، فیلمهای روز را ببینید. البته طبیعی و بدیهی است که تماشای فیلم در سالنهای سرپوشیده و آن پرده بزرگ، یک لطف دیگر دارد، اما کاچی بهتر از هیچی. فعلاً که آمار فروش بلیت برای تماشای آنلاین خروج دارد به 3میلیارد تومان هم نزدیک میشود. پلتفرمهای نمایش آنلاین فیلم هم که از این قضیه استقبال زیادی کردهاند. رقم فروش فیلم طلا هم که ممکن است به 2میلیارد تومان نزدیک بشود. البته این فروشها باعث نمیشود تا هزینه اولیه این فیلمها صاف شود؛ اما کاچی بهتر از هیچی؛ هم برای فیلمسازها، هم برای عاشقان سینما.
در یک سرزمین
سرو زیر آب
چند هفته پیش بود که تلویزیون، ناپرهیزی کرده و فیلم «سرو زیر آب» را هم نشان داد. حالا اگر نرسیدهاید که این فیلم را تماشا کنید، میتوانید از پلتفرمهای نمایش فیلم و سریال آن را دانلود کرده و تماشا کنید. این فیلم را محمدعلی باشهآهنگر نگارش و کارگردانی کرده است. بابک حمیدیان، مینا ساداتی، شهرام حقیقتدوست، رضا بهبودی، همایون ارشادی، مهتاب نصیرپور، هومن برقنورد، ستاره اسکندری و... هم در آن ایفای نقش کردهاند. این فیلم 113دقیقهای در سال1397 اکران شد. موضوع این فیلم، شهدای گمنام و شهدای اقلیت هستند؛ که بهنظر میرسد کارگردان دست روی موضوع چالشبرانگیزی گذاشته است. در معراج شهدا، شهیدی را به اشتباه تحویل یک خانواده میدهند. این خانواده هم به زادگاه خود بازگشته و تشییع باشکوهی برای این شهید گمنام خود که بعد از سالها بازگشته، انجام میدهند. اهالی روستا هم کلی عزت و احترام میگذارند. اما در ادامه، کاشف به عمل میآید که این پیکر از سفر برگشته، احتمالاً متعلق به شهیدی گمنام از یک خانواده اقلیت زرتشتی یزدی است. همین گرهها و اینکه باید نبش قبر میکردند و...، باعث میشود تا فیلمی خوشروایت را داشته باشیم. فیلم در جشنواره سیوششم، بهترین فیلم با نگاه ملی شناخته شد.
در جست و جوی خانه
متفاوت مثل من
فیلم متفاوت «مثل من» اثری بود که هفته پیش از تلویزیون و شبکه چهار پخش شد. همین الان هم اگر آن را ندیدهاید، میتوانید از طریق سایتها و اپهای پخش فیلم و سریال به تماشای دوباره آن بنشینید. فیلم، بهشدت معناگرا و انسانگرا از آب درآمده است. ریتم اولیه فیلم کند است و شاید همین باعث شود که خیلیها پای تماشای آن ننشینند. اما بهترینها را به صبورها میدهند، صبر پیشه کنید تا به پیامهای عمیق فیلم برسید. این فیلم، درباره زندگی یک دلال بینالمللی آثار هنری است. او در آستانه جدایی و ترک همیشگی شریک زندگی خود است. اما این دو تصمیم میگیرند که یکبار دیگر به هم فرصت بدهند.
هنر بی واسطه
خاطرهبازی تئاتربازان
شاید شما هم تعجب کرده باشید، الان که خبری از سالنهای تئاتر نیست. در این بخش راهنما که به معرفی فیلمها و آثار هنری میپردازیم، معمولاً در حق تئاتر اجحاف میکنیم. حالا بد نیست نیمنگاهی به یک
اتفاق تئاتری بامزه هم داشته باشیم. حالا که تئاتریها از عشقشان دور هستند، پردیس تئاتر شهرزاد، یک فراخوان داده برای تماشاگران تئاتر؛ اینکه متنها و عکسهایی را که از خاطرههای تئاتری و دلتنگیهای این روزشان برای این هنر دلچسب دارند بفرستند تا به اشتراک گذاشته شود. این ابتکار صورتگرفته تا در این روزهای دوری و دوستی، ارتباط مخاطبان با تئاتر قطع نشود و کماکان این شعله، فروزان
نگهداشتهشود.
پنج شنبه 1 خرداد 1399
کد مطلب :
101202
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/kRoD5
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved