• شنبه 27 مرداد 1403
  • السَّبْت 11 صفر 1446
  • 2024 Aug 17
یکشنبه 28 اردیبهشت 1399
کد مطلب : 100872
+
-

زنی پوشیده از تفاوت

چرا مجموعه داستان عالیه عطایی با اقبال روبه‌رو شده است؟

ساناز زمانی_روزنامه نگار

«چشم سگ» مجموعه داستانی به قلم عالیه عطایی، شامل 7داستان کوتاه است که در زمستان سال98 منتشر شده است. 
قصه‌های این مجموعه زندگی شخصیت‌هایشان را در برهه‌های نامعمول زندگی یا در دل رویدادهایی پرتنش نشان می‌دهند وسرگشتگی و تضاد و تعارض آنها را با دنیای اطرافشان روایت می‌کند. در برخی از موقعیت‌های داستانی این مجموعه زادگاه و خواستگاه و ریشه‌های قومی در تضاد و تعارض با زیستگاه و فرهنگ پذیرنده قرار می‌گیرد. زنان و مردانی از افغانستان و تاجیکستان و یا حتی خرده فرهنگ‌هایی در دل خراسان که در ایران همزمان هم آشنا و هم غریبه محسوب می‌شوند. آنها به مفهوم واقعی کلمه مهاجر نیستند. نژاد و تبار مشابه و پیوندهای عمیق فرهنگی مثل دین و مذهب و زبان دارند اما جغرافیا و مفهومی به نام ملیت که براساس مرزبندی بنا شده آنها را از احساس تعلق به خاک پذیرنده‌شان دور می‌کند. گذشته‌‌‌ای که لزوماً مفهوم زمان ندارد و گاهی به شکل رسومات و عادت‌ها و گاه به شکل جنگ و ناامنی سایه‌اش را بر زندگی آنها می‌گسترد. گفتن از بسیاری از این مفاهیم و موقعیت‌ها ساده نیست اما نویسنده با تسلط بر شیوه داستان‌گویی توانسته آنچه را در ذهن داشته یا به تجربه زیسته است در بستر درام به ثمر برساند.
در همه داستان‌های کتاب چشم سگ، سطوح بالایی از کنش و واکنش داستانی رخ‌ می‌دهد و از این لحاظ فضایی دراماتیک و به لحاظ تکنیکی قصه‌گو و مدرن ایجاد می‌کند. در اغلب داستان‌ها نظم اولیه در جهان داستانی در همان آغاز با رخدادی تنش‌آلود یا امری غریب برهم می‌خورد و گاه نیز قصه با آشفتگی حاصل از اتفاقی که در پیش‌داستان رخ داده آغاز می‌شود. بدین‌ترتیب خواننده هیچ‌گاه از لحاظ حسی در مسیری یکنواخت و هموار قرار نمی‌گیرد. شاید اصلی‌ترین ویژگی داستان‌های این مجموعه فرم و نوع روایت و آنطور که بسیار شایع است بازی‌های فرمی و به هم ریختن ساختار روایی نباشد اما نویسنده از به‌کارگیری تکنیک‌های روایی و انتخاب زاویه دید و رفت و برگشت‌های زمانی و به‌خصوص برش‌های به موقع در مکان و زمان داستان‌ها غافل نبوده است. در شکل‌گیری فرم دراماتیک داستان‌ها، انتخاب زاویه دید اثر پررنگی بر نمایش هرچه بهتر پیشرفت داستان دارد.

 اغلب داستان‌های این مجموعه- در واقع 5داستان- به شیوه دانای کل روایت می‌شود و سلطه نویسنده را بر جهان داستانی‌اش به شیوه‌ای که ما در سینما به آن عادت داریم نشان می‌دهد. عجیب نیست اگر در پایان هر داستان احساسی برآمده از مشاهده فیلمی بلند را تجربه کنیم که در فرمی ادبی فشرده شده است. ارزش کار عطایی در این است که این فشردگی باعث از دست رفتن نقاط عطف و رخدادهای کلیدی داستان نشده و در عین حال به کفایت به شخصیت‌ها و جهان ذهنی آنها پرداخته می‌شود.
این دستاورد را می‌توان نوعی ایجاز در شیوه قصه‌گویی تلقی کرد. در 2داستان از این مجموعه- سی‌کیلومتر و فیل بلخی- که به شیوه روایت اول شخص نوشته شده می‌توان دید که هدف، تمرکز بیشتر بر مضمون احساسی، نمایش عواطف درونی و سیر تحول شخصیت داستان بوده و رخدادها در پس‌زمینه جریان پیدا می‌کنند. اما حتی در این 2داستان نیز سطح تنش و به‌هم ریختگی جغرافیای داستانی، آنها را از فضای رخوت و یکنواختی که گاه گریبان داستان‌هایی مبتنی بر تک‌گویی را می‌گیرد دور کرده است. اگرچه در بسیاری مواقع نویسنده به عمق ذهن شخصیت‌ها نقب زده و افکار آنها را بیان می‌کند اما اجتناب او از زیاده‌گویی مشخص است. او فقط زمانی به بیان اندیشه‌های کاراکترها می‌پردازد که نیاز به وضوح بیشتری در انگیزه و چرایی رخدادها باشد یا آنکه بستر بهتری برای پرداخت به مضمون‌های کلی داستان‌ها فراهم کند. از دیگر مولفه‌های قابل توجه در ساختار فرمی این مجموعه داستان، زبان و لحن انتخابی نویسنده است. چنانچه اشاره کردیم داستان‌های این مجموعه اغلب حول محور حادثه یا رخدادی مرکزی شکل می‌گیرند. اتفاق‌هایی غالباً نامعمول و غیرقابل پیش‌بینی مانند حضور مردی که حیوانات نامتعارف را به افراد ثروتمند می‌فروشد، خطر یک حادثه تروریستی در تهران یا تازه‌عروسی که نیمه‌شب مجبور می‌شود با مردی از گذشته‌های دور خود ملاقات کند...زبان انتخابی نویسنده در اغلب این داستان‌ها توصیف خونسردانه و به دور از هیجان و احساسات است. اما شخصیت‌ها مجال پیدا می‌کنند که یا با رفتارهایشان وضعیت روانی و عاطفی خود را نشان بدهند یا راوی در مواقعی ذهن آنها را برای خواننده بازخوانی می‌کند. باز شدن پای احساسات شخصیت‌ها به داستان اما آنها را به سمت سانتی‌مانتالیسم یا اغراق با هدف تحت‌تأثیر قرار دادن خواننده نمی‌برد. زبان در داستان‌های عالیه عطایی از لحاظ واژه‌ها، قواعد دستوری و ساختار جمله همان چیزی‌ است که ما از آن به‌عنوان زبان رسمی نام می‌بریم و در حقیقت در مشابهت حداکثری با زبان روزمره پایتخت‌نشین‌ها (در فرم مکتوب) است. زبانی که لهجه از لحاظ تغییر در آوا از آن زدوده شده است، اما گویش اقوام در برخی قسمت‌های داستان به‌خصوص در دیالوگ‌ها خود را نشان می‌دهد. به‌نظر می‌آید که نویسنده در انتخاب زبان و لحن، خودآگاهی سطح بالایی داشته و گرچه ممکن است دلایلی شخصی و درونی نیز داشته باشد اما دست‌کم نخستین دستاورد آن همراهی گستره وسیع‌تری از مخاطبان است. اما شاید اگر حضور پررنگ‌تری از سایر گویش‌های فارسی را در متن داستان‌ها شاهد بودیم به ایجاد فضای صمیمانه‌تری می‌انجامید. راوی به‌خصوص در 2داستانی که با روایت اول‌شخص نوشته شده بسیار پایبند استفاده از زبانی ا‌ست که وجه مشخصه قومی ندارد. تنها در داستان شب بلخ است که به‌نظر می‌رسد از جملات آهنگین و ریتم کلمات در کنار ابیاتی که از اشعار سعدی در متن آورده شده گاه رنگ و بویی ملایم از متون کلاسیک فارسی به مشام می‌رساند. مجموعه داستان چشم سگ، بی‌شک رویارویی خواننده را با مضامین و مفاهیم عمیقی رقم می‌زند که برخی از آنها تازه و بکر هستند و در داستان‌های فارسی کمتر به آنها پرداخته شده. در کل باید گفت در این داستان‌ها مولفه‌های هویت‌سازی‌ مانند اقلیم و جغرافیا، تاریخ، فرهنگ و قومیت بسیار پررنگ هستند اما پرداخت به این مفاهیم نه به‌طور مستقیم در خط سیر داستان‌ها و نه حتی از طریق ذهنیت شخصیت‌ها یا خطابه راوی اتفاق نمی‌افتد بلکه این عناصر همگی در تار و پود داستان تنیده شده‌اند. 
عالیه عطایی در مورد اول توانسته ماجراهایی که در وهله اول فراتر از توان چهارچوب‌های داستان کوتاه به‌نظر می‌رسند- پلات‌های وسیع که مناسب رمان هستند- را به سرانجام برساند. در بخش دوم یعنی مضمون نیز او گرچه درباره چیزهایی نوشته که تجربه دست اولی از آنها دارد اما تلاش نکرده تا برداشت‌هایش را به هر نحو به کرسی بنشاند. اما از طرف دیگر او به اندازه کافی در روایت‌هایش قاطع است و اگر گاهی اطلاعاتش در تعارض با پیش‌فرض‌ها و دانش اولیه خواننده باشد، ادعایش در سیر داستان از سوی خواننده پذیرفته می‌‌شود. در حقیقت می‌شود گفت گرچه شکستن کلیشه‌ها و پیش‌ذهنیت‌ها یکی از اتفاقاتی است که در داستان‌های عالیه عطایی رخ می‌دهد اما هیچ‌وقت این تنها کاری نیست که او می‌کند. 
در توضیح این مسئله می‌شود به محوریت شخصیت خسرو در داستان پسخانه یا میقات در داستان ختم عمه هما اشاره کرد که گرچه دور از تصویرهای رایج مرد افغان در ذهن مخاطبان است اما به سرعت از سوی خواننده دریافت و پذیرفته می‌شود. با توجه به حضور پررنگ شخصیت‌هایی از قومیت‌ها و خرده‌فرهنگ‌های مختلف در این داستان‌ها ممکن بود سوژه‌های داستانی در بازتاب این تفاوت‌ها گم شود اما انرژی حوادث در حدی بالاست که رسم و رسوم و خرده فرهنگ‌ها اغلب به ابزاری در خدمت روایت تبدیل می‌شوند. داستان‌های این مجموعه فرصت خوبی برای شناخت بهتر ما از 2مفهوم تضاد و تشابه فرهنگی هستند. جغرافیای داستان‌های فارسی اغلب به مرزهای ملی و سیاسی محدود می‌شوند. داستان‌نویسی فارسی در ایران، افغانستان و تاجیکستان اغلب به مولفه‌های اجتماعی و سیاسی خاص خود می‌پردازند و کمتر پیش   می‌آید که از درهم‌آمیختگی این فرهنگ‌ها که وجوه اشتراک مهمی مانند زبان و رسوم برآمده از دل تاریخ دارند، داستان‌هایی پدید آیند. البته در سال‌های اخیر مضمون مهاجران افغانی و تبعات و تأثیرات حضور افغان‌ها در جامعه ایران در برخی آثار نویسندگان افغان ساکن ایران یا نویسندگان ایرانی بسیار پررنگ بوده است اما روایت غالب این داستان‌ها اغلب زندگی مردان کارگر یا خانواده‌های مهاجر حاشیه‌نشین است و بسیاری از آنها به درستی سعی در بازنمایی انتقادی از برخورد طبقاتی و رفتارهای نژادپرستانه داشته‌اند.
عالیه عطایی، گرچه در مضمون داستان‌هایش این روایت‌ها را در نحوه نگرش و ارزشگذاری نژادپرستانه و توأم با تحقیر، تأیید می‌کند اما غالب شخصیت‌ها و همچنین موقعیت‌های داستانی او از کلیشه‌ها و تیپ‌های تکراری کارگر و سرایدار و مکان‌های آشنایی مانند ساختمان‌های نیمه‌تمام و کیوسک‌های نگهبانی دور هستند. این موضوع زمانی که بستر روایت از کلانشهر تهران به شهرهای کوچک‌تر تغییر می‌کند چنان در داستان تنیده می‌شود که سطح مسئله را از برخوردهای قومی به مسائل هویتی ارتقا می‌دهد. در حقیقت عالیه عطایی به‌عنوان کسی که به‌طور همزمان به 2ملیت تعلق دارد گرچه ممکن است بار عاطفی سنگین‌تری متحمل شود اما به او این توانایی را می‌‌دهد که هر قوم را از چشم دیگری ببیند. این اتفاقی است که مشابهش را در تکلم همزمان یک نفر به 2زبان شاهدیم. جایی که یک نفر می‌تواند به 2زبان فکر کند و این بسیار متفاوت است با یادگیری زبان دوم و ترجمه یک زبان به زبان دیگری .عشق به‌عنوان یک کلان روایت انسانی در بعضی از داستان‌های این مجموعه حاضر است.
در تنها داستان این مجموعه که راوی دختری ایرانی‌ است و قومیت‌های دیگر حضور ندارند علاوه بر اینکه کنتراست موفقی با سایر داستان‌ها ایجاد شده، مضمون عشق و تعلق‌خاطر بسیار پررنگ‌تر به چشم می‌آید. در کنار همه مواردی که درباره مجموعه داستان چشم سگ گفته شد نکته‌ای را نیز باید درباره نگاه به زن و حضور زنان در این داستان‌ها درنظر داشت. گاه به‌نظر می‌آید که نمایش جهان زنان در این داستان‌ها زیر سایه مبحث هویت و قومیت قرار گرفته اما شاید نکته در جهان‌بینی و درکی باشد که عالیه عطایی از این مسئله دارد. او نگاهی منطقی به داستان‌نویسی و شیوه روایت دارد که از سانتی‌مانتالیسم رایج در روش‌های پرداختن به رنج زنان دور است. در جهان داستان‌های او زنان با همه رنج‌ها و محنت‌ها و حتی ضعف‌ها و دسیسه‌پردازی‌هایشان حضور دارند اما نویسنده خود را در مقام مدافع یا منتقد آنها قرار نداده است. تصویری که او از زنان در داستان‌هایش نشان می‌دهد بیشتر از آنکه مناسب برداشت‌های فمینیستی باشد به درک انسانی‌تر آنها کمک می‌کند. همین که طیف متنوعی از زنان و مردان در داستان‌های او حضور دارند یعنی می‌شود با وجود همه رنج‌های تحمیل شده به زنان در جهان داستانی به آنها حضوری برابر و عادلانه داد؛ نه تحقیرآمیز و نه توأم با ترحم.

مشابهات مضمون‌ساز، تفاوت‌های تکنیکی 
یافتن اشتراکات مفهومی و نیز مشابهت‌هایی در فضا و ارجاعات فرهنگی در داستان‌های این مجموعه کار دشواری نیست اما نقطه قوت کتاب آنجاست که نویسنده توانسته در کنار عناصر مشابه مضمون‌ساز، تفاوت‌های بنیادینی در نحوه اجرا و تکنیک بیافریند. ‌ به‌طور کلی در بررسی هر مجموعه‌‌ای آنچه بیشتر نمود دارد تشابهات و تکرارهاست که گاهی آگاهانه و با هدف ایجاد انسجام و یکدست‌سازی‌ از طرف نویسنده ایجاد می‌شود و گاه نیز به غلبه ناخودآگاه او مربوط است. مواردی که به‌عنوان نقاط قوت هر اثری شمرده می‌شوند غالباً پرداخت به مضمون‌های انسانی، خلق جهان منحصر به فرد یا اجرای موفق تکنیک‌ها هستند که این مجموعه نیز به قدر کفایت از آنها برخوردار است اما بسیاری اوقات ارزش کار نویسنده‌ جایی معلوم می‌شود که بدانیم او آگاهانه از چه چیزهایی اجتناب کرده، چه خطراتی را با موفقیت پشت سر گذاشته یا در چه دام‌هایی نیفتاده است. یکی از این خطرات که همواره داستان‌نویسان را تهدید می‌کند این است که مقهور ایده داستانی خود شوند یا شیفتگی‌شان نسبت به مضامین، آنها را از قضاوت درست دور کند. 

این خبر را به اشتراک بگذارید