گزارش «همشهری» از خانوادهای که بعد از 15سال میزبان پدری محکوم به حبس ابد هستند
این آزادی ابدی نیست
محمدصادق خسرویعلیا ـ خبرنگار
پشت قامت تکیدهاش، دیوارهایی است که سر به آسمان گذاشته؛ آنقدر بلند که هیچوقت قد جوانیاش به آن نرسید. حیران است؛ مثل شاخهای خشکیده که ایستاده به تماشای زمانه. نگاهش میدود به این طرف و آنطرف: «میبینی نگار. حتی دیوارها هم پیر شدن...»
تیلههای تاریک چشمان نگار آرام و قرار ندارد و در گردبادی از اشک بهخود میلرزد. چشمها میبارند و لبها لبخند میزنند: «همه پیرشدن. حتی داداش کوچیکت امیر هم موهاش رو رنگ میذاره. غصه چیو میخوری؟ این موهای سفید دواش یه کاسه رنگه...» چهره حمید میشکفد. ناخواسته میخندد. اما گونههایش با لبخند غریبهاند: «بچهها چی؟ چرا نیاوردیشون؟»
نگار دست حمید را به سمت خود میکشد. آن شاخه خشکیده جان میگیرد و بهدنبالش راه میافتد: «گفتم اول یه چرخی بزنیم حال و هوات عوض شه. بعد میریم خونه. بچهها دیگه باید باباشون رو تو خونه ببین نه اینجا... حالا دوست داری اول کجا بری!؟» همزمان دوتایی بلند جواب میدهند: «ساندویچی عمو حیدر!»
راننده تاکسی از آینه وسط زل میزند به حمید و نگار. مرد و زن میانسالی که برای سالهای خیلی دورند و مثل زوجهای تازه نامزد کرده دهه70 رفتار میکنند.
سالها پیش زندگیشان حبس شد در یک سلول. حالا زمان برایشان منجمد شده. شاهد گردش روزگار نبودهاند. حمید نمیداند در این دوره و زمانه زوجها به کافیشاپ میروند و ساندویچیگردی منسوخ شده.
یک ویروس دنیا را شوکه کرده، دنیا تحتتأثیر آن است و مناسبات آدمها به هم ریخته. کرونا با همه مصیبتها و گرفتاریهایش خیلی چیزها را تغییر داده، زندگی روزمره را، کسبوکار و عادتهای سالیان را و ساز ناکوک زندگی هزاران نفری که پشت دیوارهای بلند و ملول، روزها و شبها را و آزادی را انتظار میکشیدند.
در ایران تابهحال 110هزار زندانی بهدلیل شرایط اضطراری ناشی از بروز و شیوع کرونا ویروس یا عفو شدهاند یا به مرخصی رفتهاند؛ اتفاقی که حتی «اصغر جهانگیر»، رئیس سازمان زندانهای کشور آن را اتفاقی بیسابقه میداند و دربارهاش میگوید: «مرخصیهای اخیر هم از نظر تعداد کسانی که مشمول مرخصی شدند و هم از نظر مدت زمان مرخصی که چیزی حدود 50روز است، بیسابقه بود.»
حمید هم یکی از آن هزاران نفر است؛ بیرون از چهاردیواریهای ملول به مرخصی آمده؛ بهخاطر کووید-19.
زندگی با اسلحه قلابی
نگار زندگی را به چنگ و دندان گرفت؛ حالا روژان 16ساله است و رومینا 7ساله. روژان یکساله بود وقتی که حمید با موهای مجعد و یکدست سیاه به وقت نیمهشب در قهوهخانهای دور میدان اصلی شهر نشسته بود و با دوستانش نقشه سرقتی را طراحی میکردند. از دلالی کوپن خسته شده بود.
آنشب در قهوهخانه 4همکلاسی قدیمی دور هم جمع شده بودند تا با یک حرکت ناکامیهایشان را کیش و مات کنند؛ هدف یک صرافی پروپیمان بود.
یک نفر راننده، یک نفر بپا دم در و 2نفر با اسلحه قلابی. صراف باید با تهدید 2هفتتیر اسباببازی، تمام داروندارش را با دست خود جارو میکرد و دودستی در اختیار سارقان میگذاشت.
قرار بود بعد از آن نگار دیگر مستأجری نکند، نیسان پاترول سوار شود و به جای برنج تایلندی کوپنی، برنج اعلای ایرانی دم کند. راننده، حمید بود. نگار آن روز تصور میکرد شوهرش به ترکیه میرود تا پوشاک وارد کند.
فردای آن روز 4همکلاسی با دستبند و پابند به هم وصل شده بودند و از پلههای دادسرای جنایی بالا میرفتند. برخلاف برنامهریزیها 2نفری که پیشدار سرقت بودند، دور از چشم حمید و همتایش در یک جمع 2نفره تصمیم گرفته بودند با هفتتیر واقعی صراف را تهدید کنند. مقاومت صراف و شاگردش یک قتل را رقم زد و پلیس سربزنگاه از راه رسید.
نگار بعد از آن تا مدتها برنج تایلندی دم کرد، زیرزمین خانه برادرش زندگی کرد و هر دوشنبه با اتوبوس خط واحد به ملاقات حمید رفت؛ 15سال.
آمارها بخشی از زندگی آدمهایی مثل نگار را بهنمایش میگذارند. طبق دادههایی که سال گذشته از آخرین وضعیت زندانیان منتشر شده، 70درصد از خانواده زندانیان منزل شخصی ندارند و در خانههای اجارهای و یا منزل اقوامشان زندگی میکنند. 84درصد از همسران زندانیان سوادشان پایین است و به آموزش نیاز دارند. هرچند بخشی از خانواده زندانیان تحت پوشش حمایتهای انجمنها، ارگانهای مختلف و حتی قوه قضاییه هستند، اما با وجود این 56درصد خانواده زندانیان شغل و درآمد ندارند. درحالیکه 30هزار نفر از اعضای خانواده زندانیان تحت پوشش کمیته امداد قرار دارند اما هنوز خانوادههایی هستند که با اندک یارانه واریزی از طرف دولت و یا کمکهای انجمنها روزگار سپری میکنند.
در خانه
در چارچوب قامت پدر ظاهر میشود. بچهها بیمعطلی خود را به آغوشش میرسانند. جعبه شیرینی در دستان حمید مچاله میشود. نگار بغضش میترکد. دری محکم به هم کوبیده میشود. برادر نگار است. از طبقه دوم شاهد آمدن حمید است. در خانهاش را به نشانه اعتراض به هم کوبید و رفت. حمید در همه این سالها جز نگار و بچهها هیچ ملاقاتی نداشته. برادرزنش مثل باقی فامیل و دوستان از او متنفر است. وقتی بچهها از آغوشش کنده میشوند، نگاه به طبقه دوم ساختمان میکند. هیچکس در بالکن نیست. زیر لب در گوش همسرش زمزمه میکند: «اینجا دیگه جای ما نیست...»
برخلاف لحظه دیدار که گرم و محبتآمیز بود، سایه پدر سنگین بهنظر میرسد؛ مثل غریبهها. روژان در خانه حجاب میگیرد. رومینا میل به بازی با پدرش ندارد. مادر سعی میکند کاری کند که یخ این زندگی باز شود. کلمه «باباتون» از زبانش نمیافتد. انگار همه دلتنگیهای گذشته در تار و پود این ارتباط سرد فراموش شده.
هنوز عادتهای یک زندانی همراه حمید است؛ سر ساعت مشخص بیدار میشود، صبحانه، ناهار و شام میخورد، تلویزیون تماشا میکند و سرساعت مشخص میخوابد. او حالا مرد میانسالی است با 2فرزند. اما هیچوقت پدر نبوده، نمیداند چطور پدر باشد و چطور با بچههایش ارتباط برقرار کند. فقط تماشایشان میکند و ذوق غریبانهای در نگاهش موج میزند.
هیچ امکاناتی برای یک مرد در این خانه وجود ندارد. حمید همان یک دست لباسی را دارد که روز آزادی نگار برایش خرید. روی تنش زار میزند و گشاد است. آستینها را چند لایه تا زده تا به مچ دست برسد. یک هفتهای میشود که با همان یکدست لباس سر میکند. نگار خیلی محتاط است. تمام نکات بهداشتی را در مورد بیماری کرونا رعایت میکند و به حمید قول داده وقتی وضعیت سفید شد، دست او را میگیرد و به بازار میرود تا چند دست لباس شیک و حسابی برایش بخرد.
معادلات پیچیده
رومینا بدش نمیآید معلم پدر باشد. تلفن همراه هوشمندش را به رخ او میکشد و با وسواس سعی دارد روش کارکردن با آن را به او بیاموزد. اما حمید شاگرد کمحوصلهای است. ناخواسته چند بازی را از صفحه تلفن پاک میکند و رومینا شاکی میشود. ناراحتی او عمرش کمتر از 5دقیقه است: «اشکال نداره دوباره «دان» میشه.»
حمید میپرسد: «دان دیگه چیه؟ نگار این بچه چی میگه!؟» گیج و مات به همسرش نگاه میکند. نگار لبخند میزند. معادلات برای فرزند بزرگتر خانواده پیچیدهتر است. روژان گذشته را به این آسانی نمیتواند هضم کند. این روزها با اینکه سرش را کمی گرم کتاب کرده، میگوید: «وانمود میکنم برای کنکور درس میخونم اما در گیر یه عالمه سؤال بیجواب توی ذهنم هستم...» از روزی که پدرش بهخاطر کرونا به خانه آمده به این فکر میکند که اگر کرونا زودتر میآمد، روزهای بیشتری میتوانست در کنار پدرش باشد: «اصلن یهچیزی رو نمیفهمم وقتی میشه بعضی زندانیها به خونه برگردن، چرا پس قبلا این کار رو نکردن!؟ این همه سال سختی کشیدیم. بیچاره مادرم. تو این مدت ما نمیدونستیم به بقیه بگیم پدرمون کجاس...» سؤالاتی که روژان را بهخود مشغول کرده، شباهت زیادی به پرسشهای کسانی دارد که طرح یکفوریتی «ساماندهی زندانیان و کاهش جمعیت کیفری زندانها» را به مجلس ارئه دادند. سال96 این طرح تصویب شد. طرح 32مادهای که هدفش حبسزدایی و ساماندهی و کاهش جمعیت کیفری زندانهاست. یکی از اهداف اصلی این طرح، جلوگیری از صدور قرارها و احکام قضایی بیرویهای است که منجر به بازداشت و زندان میشد؛ چراکه زندانیشدن یک فرد، آثار منفی خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی فراوانی را ایجاد میکند. با این همه، اما هنوز جمعیت زندانیان دو برابر و نیم ظرفیت است و هنوز در میان قضات کسانی هستند که مجازات حبس را بر مجازاتهای اجتماعی ترجیح میدهند. مجازات زندان اگرچه یک موضوع قانونی بوده که از قرنها پیش در بسیاری از کشورها اجرا میشده، اما با توجه به شرایط امروز و همچنین وضعیت اقتصادی، علاوه بر ایجاد هزینه و تحمیل بار مالی، خانواده زندانیان هم بهمراتب درگیر مسائل اقتصادی و اجتماعی ناشی از زندانیشدن یک فرد خانواده میشوند، بهطوری که طبق آمار 20درصد از خانوادههای زندانیان با مشکلات بسیاری روبهرو هستند و دچار فروپاشی میشوند.
گرههای کور
حمید آزاد نیست. 10سال از حبسش مانده. او یک حبس ابدی است که با تصویب طرح کاهش مجازات حبس تعزیری در دیماه گذشته محکومیتش به 25سال زندان تبدیل شد. حالا بعد از 15سال برای نخستینبار به مرخصی آمده: «بهجز جرمی که 15سال پیش مرتکب شدم، سوءپیشینهای نداشتم. تو زندان هم هیچ خبط و خطایی نکردم. بهخاطر همین به من مرخصی دادن.» تابهحال بهخاطر شیوع کرونا طبق آمار سازمان زندانها بیشتر از 110هزار زندانی شامل عفو و مرخصی شدهاند. حمید این آزادی را مدیون نگار است؛ زنی که بهزحمت توانست وثیقه یکمیلیاردونیمی برای آزادی موقت او را تهیه کند. نگار میگوید: «آدمهای خیر کمکمون کردن؛ 60میلیون تومان. این پول بابت اجاره وثیقه یک میلیارد و نیمی خرج شد.» چندسالی میشود که عدهای وثیقه ملکی برای آزادی زندانیان اجاره میدهند و فارغ از قانونی یا غیرقانونی بودن این نوع کاسبی، اما این روش باعث شده خیلی از محکومان بدون وثیقه بتوانند از بند زندان رها شوند.
پدر خانواده فعلا حدود 50روز مرخصی دارد و امید دارد بعد از آن بتواند یک زندانی «بند آزاد» یا همان «زندان باز» باشد؛ زندانیانی که طبق ماده۸ آییننامه سازمان زندانها با داشتن شرایطی خاص میتوانند روزها خارج از زندان مشغول بهکار شوند، در کنار خانواده باشند و شبها را در زندان یا مکانهای تعیینشده سپری کنند. برای اجرای طرح زندان باز برنامههایی مثل کنترل زندانی در خارج از زندان با پابندهای الکترونیکی مطرح شده است. نظارت الکترونیکی ابتدا در قانون مجازات اسلامی مصوب۹۲ پیشبینی شد و طبق ماده۶۲ این قانون در جرایم تعزیری درجه5 تا درجه8، دادگاه میتواند درصورت وجود شرایط مقرر، محکوم به حبس را با رضایت او در محدوده مکانی مشخص تحت نظارت سامانه الکترونیکی قرار دهد، درواقع طبق این قانون کسانی که مشمول حبس تا ۵سال هستند و یا جزای نقدی تا ۱۸میلیون تومان دارند، مشمول این سامانه قرار میگیرند. اما طرح نظارت الکترونیکی زندانیان هم با موانع زیادی روبهروست از آن جمله استقبال نهچندان گرم برخی قضات از صدور این نوع احکام و البته تولید و توزیع اندک پابندها که اجراییشدن چنین احکامی را با اما و اگرهایی مواجه میکند. روژان میگوید: «کمکم داریم به وجود بابا عادت میکنیم. میترسیم باز به زندان برگرده اون موقع دیگه واقعا طاقت دوریش برامون خیلی سختتر میشه.» کابوس بازگشت به زندان برای حمید هولناکتر از خانواده اوست. او شبها خواب یک سوله با دیوارهای خیلی بلند را میبیند که میان تختهای دوطبقهاش جای سوزن انداختن نیست: «600نفر در یک سوله زندانی بودیم. 15سال اونجا زندگی کردم...»
نسبت به سال94 جمعیت زندانیها کمتر شده؛ 35هزار نفر کمتر. طبق آمار سازمان زندانها جمعیت زندانیان 5سال پیش 224هزار نفر بوده که سال98 به 189هزار نفر رسیده اما با وجود این «جهانگیر»، رئیس سازمان زندانها میگوید: «ظرفیت زندانها حدود 85هزار نفر است اما جمعیت حاضر در زندانها، دو برابر و نیم ظرفیت است.» تا پیش از طرح کاهش جمعیت زندانها تعداد زندانیان سهبرابر و نیم گنجایش زندانها بود تا جایی که پدیده کفخوابی در زندانها رایج شده بود. به گفته او هنوز هم بهصورت محدود جمعیت کفخواب در برخی زندانها وجود دارد. حمید و خانوادهاش تازه به زندگی در کنار هم عادت کردهاند، بچهها با پدر انس گرفتهاند. حمید یادگرفته با تلفنهای هوشمند چطور کار کند، رومینا با پدرش تخته نرد بازی میکند و روژان به همکلاسیهایش گفته که پدرش بعد از سالها به خانه برگشته است. همه این امیدواریها وجود دارد اما همه اعضای خانواده ته دلشان میدانند که بعد از تمامشدن دوره مرخصی معلوم نیست حمید کجا باشد.
مکث
گامی برای آزادی
سیدحسن موسوی چلک ـ رئیس انجمن مددکاران اجتماعی کشور
در شرایط عادی تعداد زندانیان طبق آمار مسئولان سازمان زندانها تقریبا 2ونیم برابر است. یعنی به ازای هر تخت، دو نیم نفر. همانطور که میدانیم، مهمترین راه پیشگیری در مقابل کووید19 رعایت بهداشت فردی و محیط است و طبیعتا تصمیم قوه قضاییه برای کاهش جمعیت زندانها با هدف شیوع کرونا تصمیمی بهجا بوده است. کرونا برای زندانیان و خانواده آنها فرصتی ایجاد کرده تا کنار هم باشند. بهعنوان یک مددکار اجتماعی تا به حال زندانیان زیادی را از نزدیک ملاقات کردهام که بهخاطر شیوع بیماری کرونا به مرخصی آمده اند؛ امیدواری و شادمانی زندانیان و خانوادهشان غیرقابل وصف است. مرخصی زندانیان در دوره کرونا باعث وصل و جدایی میشود. کودکان و خانوادههایی که به پدرشان در مدت کوتاهی دل میبندند و به او انس میگیرند اما جدایی فرا خواهد رسید. این فراق در شرایط عادی نیز آسیبهای بیشماری به همراه دارد چه رسد به شرایط خاصی مانند بازگشت به زندان. این روزها شاهد هستیم که بیش از 100هزارنفر در جریان کرونا از زندان بهصورت موقت آزاد شدهاند. اما میتوان اقدامی انجام داد که برخی از زندانیان به زندان بازنگردند. در این خصوص پیشنهادی به قوه قضاییه و سازمان زندانها ارائه شده است. زندانیانی که در ماههای اخیر به مرخصی آمدهاند جزو کسانی هستند که شرایط مرخصی را دارا بودهاند. میتوان برای این افراد پروندهای به عنوان «مدیریت مورد» تشکیل داد و پروندهها را دوباره با رویکردهای قضایی و اجتماعی بررسی کرد. شاید بتوان در این شرایط برای عدهای از زندانیان در قالب میانجیگری بین شاکی و متشاکی (ایجاد صلح) و یا در قالب تخفیفهای قانونی گامی برای خلاصی از زندان برداشت. انجمن مددکاران اجتماعی ایران برای تشکیل چنین تیمی که متشکل از مددکار اجتماعی، قاضی و مسئول زندان است اعلام آمادگی میکند و در هر استان و شهرستانی میتوان شرایط زندانیان را بررسی کرد و میتوان با استفاده از امکان مجازاتهای جایگزین حبس کاری کرد که عدهای مجددا به زندان باز نگردند. اگر 10درصد از این جمعیت 100هزار نفری هم به زندان بازنگردند اتفاق بزرگی رخ داده است.