نامههای دانشآموزان به کادر درمان
دور دنیا در سیمثانیه!
چه کسی گفته مدارس تعطیل است؟ اگر کسی چنین ادعایی دارد، لطفاً برای لحظاتی؛ فقط لحظاتی منزل مبارک ما تشریف بیاورد تا تعطیلی را نشانش دهم!
گوشی پدر، لپتاپ مادر، تبلت خواهر، اینترنت همسایه و ... خلاصه ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند، تا کلاس آنلاین و آفلاین، هوا نرود و غیبت غیرموجه جایی ثبت نشود. باز در روزهای مدرسهی حقیقی، میشد با معلم مبارک، چشمتوچشم شد و اشک ریخت و چانه زد و تکالیف را کم کرد؛ اما حالا و در شرایط مجازی، فقط چشم تو چشم انواع وسایل ارتباطی میکنیم!
درس کمرنگ و پررنگ هم نداریم؛ از علوم و ریاضی و اجتماعی کلاس برقرار میشود تا کلاس هنر و کوپلندوزی و ورزش! نمونهاش همین کلاس انشا. آقا، علاوه بر موضوعهای معمولی، یک چالش روز هم مطرح کرد: «درود بر کادر درمانی!» خدایی بچهها هم ماجرا را جدی گرفتند و برای تقدیر از کادر درمانی، کم نگذاشتند. نمونهاش، همین آثاری که اینجا، بخشهایی از آن را میبینید و میخوانید.
قدر نعمت
... مادربزرگهای دوست داشتنی که وجودشان قیمتی است، اقوامی که نمیدانستم چه شادی فراوانی در من ایجاد میکنند و همکلاسیها و آموزگارانم که هیچگاه حتی در تابستان نیز از آنها به این اندازه دور نبودم، اما این بار حتماً دستشان را به گرمی میفشارم و محکم در آغوششان میگیرم.
همیشه خدا را شکر میکنم برای نعمتهایی که داشتم و به آن فکر نکرده بودم؛ و همیشه انبوهی از آرزوهای خوب را بدرقهی پزشکان و کادر درمانی میکنم که مفهوم ازخودگذشتگی را به من آموختند.
شاید کرونا نشانهای بود برای این که بفهمیم ارزش دنیا به محبت و دوستی است. شاید باید بهتر محیطزیستمان را حفظ کنیم و...
مثل هر روز کیف پسر دبستانیاش را حاضر کرد و پیشانی دختر کوچکش را بوسید و او را به مادر پیرش سپرد و رفت . آن روز یک اتفاق باور نکردنی افتاد. حالا او دو انتخاب داشت، یا میتوانست برگردد و پیش خانوادهاش باشد، یا اینکه خودش را بهخطر بیندازد و به هزاران نفر که در تب میسوزند و سرفههای خشک میکنند، کمک کند و نگذارد خانوادههای دیگری مثل خانوادهی خودش داغدار شوند.
این جملهها بارها و بارها در ذهنش رژه رفتند: «شاید خودم نیز مبتلا شوم... اگر مبتلا شوم، تا مدتها درگیر خواهم شد، شاید هم دیگر هرگز به خانه برنگردم... آنوقت برای همیشه خانوادهام تنها خواهند ماند...»
عجب دو راهی سخت و البته زیبایی! بین ماندن و رفتن ! ماندن در بیمارستان یا رفتن از دنیا!
ناگهان فکری او را به خودش آورد: «من برای چه هدفی این شغل را انتخاب کردم؟ اصلاً برای چه درسخواندم؟ حالا که وقتش است، باید جا خالی کنم؟...»
او تصمیمش گرفت و با قدمهای محکم و استوار به جلو حرکت کرد . اما دوباره چهرهی دخترش، در ذهنش چرخید و ناگهان ایستاد: «حالا دختر کوچک با لالایی چه کسی بخوابد؟ چه کسی به درسهای پسرم رسیدگی کند؟ چه کسی آنها را صبح حاضر میکند تا به مدرسه و مهدکودک بروند؟ مادر پیرم چه میشود؟یکهو صدایی در گوشش این جملهها را زمزمه کرد: «خدا حواسش به تو هست! آنها را به او بسپار!» و با قدمهایی استوارتر به جلو حرکت کرد.
از ابر قهرمانهای سرزمینم ممنونم.
لبخند دیگران
در این روزها که جهان درگیر کروناست، بسیاری از انسانها برای احترام به حقوق دیگران، سعی میکنند کمتر از خانه، این فضای امن و بیاسترس خارج شوند تا اگر ناقلاند، انتقال ندهند و اگر سالماند، ویروس رانگیرند و جان خود و خانوادهی خود را به خطر نیاندازند. اما گروهی انسان شجاع و ایثارگر هم هستند که جان خود را کف دستشان گرفتهاند و درحال مراقبت از بیماران مبتلا به کرونا هستند.
شاید اگر به ما بگویند قرار است پایت را به جایی بگذاری که دیگر معلوم نیست زنده بمانی یا نه! قطعاً و قطعاً هیچ یک از ما حاضر نخواهد بود این کار را بکند. اما بهنظر من آنچه باعث و بانی از خود گذشتگی این قشر فداکار میشود، حس وحال انسانی و خوبی است که بعد از سلامت بیماران به آنها دست میدهد و آن وقت است که حاضرند این جانفشانی زیبا و ارزشمند را انجام بدهند .
متشکرم؛ نه فقط برای آنکه جان ما را نجات میدهید، بلکه بهخاطر اینکه جان خود و آرامش و آسایش خود را به خطر میاندازید تا جان ما را نجات دهید.
صدایی که هم اکنون میشنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است و معنی و مفهوم آن این است که کرونا، حمله کرده است. پس در خانههایتان بمانید و به کادر درمانی کمک کنید...
البته هشدار بالا برای گروهی از مردم دانشمند جهان نیاز به ترجمه دارد؛ وقتی میگویند در خانههایتان بمانید، معنی و مفهومش آن نیست که به خانههای ویلایی در شمال کشور بروید و آنجا بمانید. تازه برای عبور از عوارضی، لباس سیاه بر تن کنید و بگویید به مجلس ختم فلان فامیل دور میرویم. چون اگر مسئول عوارضی، مثل من طرفدار کلاه قرمزی باشد، به شما خواهد گفت فامیل دور زنده است و سرحال. تازه اگر چنین اتفاقی هم نیفتد بغل دستی راننده خندهاش میگیرد و همه چیز لو میرود. حتی اگر کسی هم خنده اش نگیرد، از کت زرشکی پشت ماشین و میو ها و سهچرخهی بچه که روی باربند ماشین است و...
کرونا را نباید شوخی گرفت. به نظرم به جای کرونا باید بگوییم مارکوپولوی دو! آخر چهکسی فکرش را میکرد که یک روز، آن هم نه در عصر غار نشینی، بلکه در دورهی علم و فناوری، یک موجود کوچکتر از گرد و غبار، بتواند در زمانی کوتاه به کل جهان سفر و همه را بدبخت کند...
آقای دکتر، خانم پرستار و خلاصه کادر درمانی! همه میدانیم که برای این همه بیمار، امکانات کم داریم و کرونا روز به روز همهگیرتر میشود ولی چه میتوان کرد؟ میدانیم که خستهاید، ولی جز یک خسته نباشید و از خانه بیرون نرفتن، کاری از دستمان بر نمیآید...
به امید روزهای شاد و شبهای مهتابی بدون کرونا!
به: خط مقدم مبارزه با ویروس کرونا
سلام به شما سربازان. من یکی از 80 میلیون مسئول پشت جبهه هستم که وضعیت پشت جبهه را به شرح زیر اعلام میدارم:
1. مردم به شدت از شما سپاسگزارند.
2. ما در پشت جبهه، برای شما دعا میکنیم؛ چون اگر یک نفر از شما افراد کم شود ممکن است جان دهها نفر در پشت جبهه از بین برود.
3. شما به مردم نشان دادید که پزشکی شغلی مقدس است و شجاعتی چون شیر و صبر ایوب میخواهد.
4. طبق پیشبینیهای من، نباید استقامتها و فداکاریهای شما بدون جواب بماند.
5. ما هم پیام شما را از خط مقدم جبههی سلامت دریافت کردیم و همه در خانههای خود میمانیم.
پیام دستهجمعی ما از قرار زیر است:
«ای فرشتگان زمینی، ای اسوههای فداکاری، ما درخانه میمانیم تا شما به خانه بیایید. ما برای سلامتی خود تلاش میکنیم تا شما هم سالم بمانید و از همه مهمتر، ما برای شما دعا میکنیم چون شما همواره باعث شدید زنده بمانیم و مناجاتهای ما با خدا قطع نشود.»
دعا گوی شما؛ یک سرباز مسئول در پشت جبهه