مهمترین لحظهها، تصمیمات و تأثیریگذاری مرحوم آیتالله رفسنجانی در ایران چه بود؟
الگوی مدیریت استراتژیک
حسین علایی، صادق زیباکلام، مجید انصاری و سیدمسعود رضوی از مهمترین تصمیمات سرنوشتساز آیتالله رفسنجانی در مقاطع حساس میگویند
خدیجه نوروزی_نگار حسینخانی
روزنامه نگار
یک مدیر استراتژیست وظیفه تعیین اقدامهایی را دارد که احتمال دستیابی به اهداف پیشبینی شده در زمانهای مقرر را میسر میسازد. از این منظر با تعمق در آرا، عقاید، رفتار، گفتار و عملکرد مدیریتی آیتالله هاشمی میتوان دریافت که ایشان الگوی تمامعیار مدیریت استراتژیک در ایران معاصر بود. وی میان آرمانها و چشمانداز با نهادهای سیاستگذاری تعادل ایجاد میکرد و آنها را بهصورت اندامی ارگانیک و هارمونیک در جهت اهداف و آرمانهای نظام سوق میداد. این مهمترین ویژگی آیتالله هاشمیرفسنجانی در صحبت با شخصیتهایی است که از نزدیک با ایشان در ارتباط بودند. در ادامه ویژگیهای بارز ایشان و قدرت تصمیمگیری در شرایط سخت و مدیریتی کشور در مقاطع حساس و سرنوشتساز تاریخ انقلاب اسلامی را از زبان حسین علایی، صادق زیباکلام، مجید انصاری و سیدمسعود رضوی میخوانید.
خاطره و تاریخ
سیدمسعود رضوی_پژوهشگر حوزه سیاسی و اجتماعی
فرصتهای من بهعنوان روزنامهنویس موجب شد خاطرات و دیدارهایی با بزرگان سیاست و فرهنگ داشته باشم. مدتی هم مشغول نگارش کتابی برای مرحوم آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی بودم و خاطرات خود را در اینباره به اختصار میگویم؛
من آیتالله هاشمیرفسنجانی را از طریق 2کتاب «سرگذشت فلسطین» و «امیرکبیر» شناختم. این دو کتاب را پدر بزرگوار و فقیدم در کتابخانه جالب و ارزشمندش داشت و شاید یکی از مهمترین زمینههای تمایلات سیاسی در من و خانوادهام، همین منابع و مراجع بود. بهخاطر دارم که کتاب «سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار» اثر اکرم زعیتر و ترجمه علیاکبر هاشمیرفسنجانی (که بعداً دانستم ناشر به اشتباه افزونهای به نام ایشان افزوده و همین موجب اشتهار اکبر هاشمیرفسنجانی به «علیاکبر هاشمی» شد).
هنگام نخستوزیری مهندس بازرگان و خواندن حکم ایشان در مدرسه علوی، نخستین آشنایی عمومی و ملی با چهره اکبر هاشمیرفسنجانی اتفاق افتاد؛ مردی که از اغلب رهبران و مدیران انقلاب جوانتر بهنظر میرسید، با چشمانی هوشمند و لحن و صدایی سنجیده و لهجهای از صفحات مرکزی ایران؛ اما سخت معتمد امام و مشاور یگانه بنیانگذار انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران.
در هنگامه جنگ 8ساله، همان ابتدای جنگ، من هم راهی جبههها شدم. در زمستان 1360، در جبهه چزابه مشغول نبرد بودم. روزی برای کاری به سوسنگرد بازگشتم و هنگام عبور از خیابانهای خالی از سکنه شهر، یک جیپ ارتشی ایستاده بود و دوربین و میکروفنی هم برای مصاحبه بود، جلوتر که رفتم دیدم آقای هاشمی مشغول مصاحبه است. صدای سوت خمپارهها مدام به گوش میرسید، یکی از بالای سر ما رد شد و مصاحبهکنندگان خم شده و نشستند اما هاشمی نگاهی به آسمان انداخت و شنیدم که گفت: «رد شد، رفت.» و قبل از ادامه صحبت با دست به من اشاره کرد و رفتم به دیدارشان، احوالپرسی کردند و سپس پرسیدند: «کجا مستقر هستید و اوضاع چگونه است؟» به اختصار جواب دادم. آرزوی توفیق کردند و من بهدنبال کارم رفتم. هیچ تصنعی در کارش ندیدم و خاطرم هست بسیار پسندیدم که در آن موقعیت به میدان آمده و بیهراس در آن مکان حضور یافتهاست. فروتن بود و هنگام سخن گفتن هیچ کبر و خودبرتربینیای در وجودش نیافتم.
هنگامی که در دهه1370 در روزنامه همشهری مشغول کار بودم، تصمیم گرفتم کتابی درباره تاریخ سیاسی ایران از انقلاب به بعد بنویسم، بیشتر کتابها و منابع تاریخی، مربوط به پیش از انقلاب بود.
وقتی شروع کردم، با مجموعهای درباره کودکی و زندگی آیتالله هاشمی، بهصورت اسناد خام روبهرو شدم. این مجموعه حدود 60-150 صفحه و مربوط به دفتر نشر معارف، مرکز اسناد و انتشارات آیتالله هاشمیرفسنجانی بود. پس از تماس با این دفتر، فرصتی پیدا کردم تا کتاب خود را بر محور زندگی و نقش ایشان در انقلاب تدوین کنم. با زحمت زیاد و خوانش هزارها برگ سند، بهویژه صورت مذاکرات و مکاتبات شورای انقلاب، کتاب خود را تمام کردم، با عنوان تاریخ سیاسی ایران از انقلاب تا جنگ «و نام اصلیتازهاش: هاشمی و انقلاب»، کتاب را برای آیتالله هاشمی فرستادم. متن کتاب را به دقت غلطگیری کرده و مقدمهای نیز بر کتاب نوشته بودند که برایم بسیار دلگرمکننده بود.
در هنگامه انتخابات مجلس ششم، گروهی از قلم بهدستان تازه بهدورانرسیده، بدون توجه به حساسیت وضع کشور و بدون در نظر گرفتن نقش کلیدی هاشمی در تعادل جریانهای سیاسی ایران، شروع به سمپاشی کردند و به سرعت جریانی ناهنجار علیه هاشمی و خانوادهاش را ساماندهی کردند. گروهی چپزده و بیفکر با افسانهسازی از امپراتوری و اشرافیت هاشمی، او را عالیجناب سرخپوش و یارانش را که مدیرانی برجسته و کارآمد بودند عالیجنابان خاکستریپوش نام دادند. خاطرم هست که یادداشتی درباره واسطههای سیاسی و اهمیت آنها در پر کردن شکاف میان جناحها در روزنامه کارگزاران نوشتم و البته هرچه بود گویی سر بر در بسته کوفتن بود!
از آن پس، چندین نوبت با اجتماعاتی از روزنامهنگاران به دیدار رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام میرفتیم، گلایهها و تحلیلها را میشنیدند و به سماحت و دوراندیشی رهنمود میدادند. نکتهای که بارها از ایشان شنیدم، حالا که گرد و خاک سیاست از سر و روی نسل ما تکانده شده، هنوز دغدغهها پایاننیافته، گاهی آشفته میشوم که چه خواهد شد؟ و چه باید کرد؟ خبرها هیچگاه اطمینانی قطعی نمیدهد و امیدها همواره با بیمها همراه است.
در این برهههای خطرخیز و این روزگاران دلهرهآمیز، وجود هاشمی، استعاره آرامش برای نسلی بود که سخت بدان نیاز داشت. اکنون باید، راهی برای آینده جستوجو کرد و این اصلا آسان نیست.
نقش میدانی در اداره جنگ
حسین علایی_استاد دانشگاه تهران
هاشمی رفسنجانی از جمله علمای مبارزی بود که زندگی سیاسی خود در دوره شاه را با حمایت از منش و شیوه مبارزاتی امام خمینی آغاز کرد. او معتقد به آگاهسازی آحاد مردم نسبت به دیکتاتوری شاه بهمنظور مخالفت با نظام شاهنشاهی بود. بر همین اساس بود که در کنار تحصیل علوم حوزوی، مجله مکتب تشیع را در قم با همکاری جمعی از فضلای حوزه علمیه منتشر کرد تا هم روحانیون ارتباط فرهنگی بیشتری با قشرهای مختلف مردم برقرار کنند و هم شیوه اسلام و روش ائمه شیعه در مخالفت با حکومتهای جور برای مردم ایران شناخته شود.
او از سال1341 که امامخمینی بهطور جدی با شاه از در مخالفت درآمد، یکی از شاگردان حوزوی آیتالله خمینی و هم یکی از یاران مبارزاتی نهضت امام خمینی بود.
با نزدیک شدن پیروزی انقلاب، نقش هاشمی بسیار برجستهتر شد بهطوری که او جزو 5نفر حلقه اولیه منتخب امام خمینی برای شورای انقلاب بود.
در تمام حوادث منجر به پیروزی انقلاب و نیز پس از پیروزی انقلاب تا زمان رحلت امام خمینی، هاشمی رفسنجانی بالاترین نقش و تأثیر را در تحولات ایران داشته است. او توانست با تشکیل نخستین مجلس شورای اسلامی نماینده مردم تهران شده و به ریاست مجلس انتخاب شود. هاشمی در تنظیم قوانین کشور در مجلس نقش مؤثری داشت و در تمام دوره رهبری امام خمینی او نماینده مردم و رئیس مجلس بود.
از ابتدای جنگ تحمیلی، هاشمی عضو شورایعالی دفاع بود و در تصمیمگیریهای اساسی جنگ نقش داشت. امام هم او را بهعنوان نماینده خود در شورایعالی دفاع برگزید و بهتدریج نقش او را در اداره جنگ پررنگتر کرد. از زمستان سال1360 امام خمینی او را برای فرماندهی جنگ برگزید و هاشمی نقش میدانیتری در اداره جنگ برعهده گرفت. او پس از آزادسازی سرزمینهای اشغالی ایران از دست ارتش متجاوز عراق، برای خاتمهدادن به جنگ دارای راهبرد مشخص و روشنی بود. هاشمی میخواست با انجام یک عملیات بزرگ سرنوشتساز و با افزایش فشار نظامی بر حکومت بعثی عراق، جنگ را از راه دیپلماسی به پایان برساند. سرانجام هم او برای تحمل تبعات ناشی از پذیرش قطعنامه598 اعلام آمادگی کرد ولی امام خمینی با قبول آتشبس به جنگ 8ساله پایان داد.
پس از رحلت امام خمینی که مردم هاشمی را به ریاستجمهوری برگزیدند، تمام وقت دولت خود را صرف بازسازی خرابیهای ناشی از جنگ کرد. او توانست تا حدی نظام اقتصادی ایران را به سمت اقتصاد آزاد جلو ببرد زیرا میخواست ایران اسلامی پیشتاز در پیشرفت اقتصادی در بین کشورهای همسایه شود. هاشمی با اتخاذ یک سیاست خارجی واقعگرایانه بهدنبال تنشزدایی از روابط خارجی ایران بود و تلاش میکرد تا بهانهها را از دست دولت آمریکا برای فشار آوردن به ایران بگیرد. هاشمی میخواست تا با بنای یک ایران آباد و پیشرفته، جمهوری اسلامی را به «الگویی جذاب» برای مردم و دولتهای منطقه در خاورمیانه درآورد. بهگونهای که وقتی مردم منطقه به ایران نگاه میکنند این کشور را مجموعهای اسلامی، با آزادیهای سیاسی کامل، بدون اختناق و داشتن زندانی سیاسی، با نظامی مبتنی بر انتخابات آزاد و با مردمی با فرهنگ توسعهیافته و با اقتصادی پیشتاز و پیشرو و با سرمایه اجتماعی بالا و شهروندانی با رفاه اجتماعی و همگرا ببینند.
در سالهای آخر عمر، هاشمی آزاداندیشتر و آزادمنشتر شده بود؛ زیرا از قدرت اجرایی تا حد زیادی فاصله گرفته بود و بنابراین نواقص و ضعفهای کشور را بهتر درک میکرد. او به این نتیجه رسیده بود که هرچه نقش مردم در حاکمیت بر سرنوشت خویش بیشتر شود، فضای جامعه، اسلامیتر و پیشرفت کشور سریعتر میشود. افسوس که در اوج نیاز بهوجود او، از میان جامعه رخت برکشید و بر غصهها افزود.
مردی معتدل با روح میانهرو
صادق زیباکلام_استاد علوم سیاسی
مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی را به ویژگی و صفات بسیاری میتوان شناخته یا تعریف کرد اما بهنظر بزرگترین صفت و ویژگی او واقعبینی و پراگماتیزم بود. این واقعبینی را میتوان در قالب اعتدال و میانهروی هم بازتعریف کرد. میانهروی در خصلتهای رفتاری او در پیش از انقلاب هم دیدهمیشد؛ مثلا وقتی جریان مارکسیست شدن رهبری سازمان مجاهدین خلق در سال1354 علنیشد، منجر به بحران عظیمی میان نیروهای مبارز در داخل و بیرون زندان شد.
شخصیتهای اسلامگرایی که به موتلفه نزدیک بودند، تعدادشان کم نبود. کسانی که به واسطه آنچه مارکسیستها در عمل علیه سازمان مجاهدین انجام داده بودند، اعتقاد داشتند دیگر هیچگونه همکاریای با این سازمان و جریانهای چپ نباید وجود داشتهباشد؛ خواستهای که رژیم شاه داشت تا عملا بین جریانهای مخالف شکاف و اختلافی ایجاد شود تا دیگر همکاری با هم نداشته باشند. در این میان نیز کسانی از روحانیون بودند که خواهان چنین برخورد رادیکال و تندی با مارکسیستها نبودند. چهره و شخصیت سرنوشتساز حل و فصل آن بحران که باعث شد این وضعیت با کمترین هزینه و خسارت بر نیروهای اپوزیسیون فیصله پیداکند، هاشمیرفسنجانی بود. او توانست جلوی این قطع همکاری با مجاهدین را بگیرد اما این ماجرا همانجا تمام نشد. در جای دیگری رد پای این اعتدال در جنگ بود.
او از سال1365 متوجه شد که جنگ راه به جایی نخواهد برد؛ بنابراین بهدنبال راهی گشت تا جنگ را فیصلهدهد. بهدلیل افکار و تصورات و اعتقاداتی که درباره جنگ شکل گرفتهبود، فکر اینکه جنگ تمام شود و آتشبس صورت گیرد و بین جمهوری اسلامی و صدام مصالحه شود، غیرممکن بود اما هاشمیرفسنجانی غیرممکن را ممکن کرد و باعث شد قطعنامه598 امضا شود. البته به واقع آن اعتدال و میانهروی پیش و پس از انقلاب، در سالهای نخست انقلاب، زیر دست و پای فضای انقلابی که پس از پیروزی انقلاب در کشور شکلگرفت، قربانی فضایی هیجانی شد. به همینخاطر در سالهای نخست انقلاب، هاشمیرفسنجانی در کنار جریانهای تندرو دیده میشود؛ عکس اعتدالی که در همه عمر سیاسی ایشان از او سراغ داشتیم. این اعتدال را در خطبه تاریخی و معروف او در اوج جریانهای88 هم میتوان ملاحظهکرد.
درحالیکه بعضی از چهرههای رادیکال در اردوگاه اصلاحطلبان و بعضی چهرهها در اردوگاه اصولگرایان خواهان برخورد تندی بودند، هاشمی در خطبه مشهورش در تیرماه آن سال سعی کرد وحدت و مصالحهای بین معترضان و اصولگرایان ایجاد کند. او درباره آزادی زندانیان، از عفو و بخشایش صحبت کرد. سعی کرد دو طرف را به مصالحه برساند، اما موفق نشد. هاشمیرفسنجانی بعد از سال88 قربانی انتظارات شد. جریانهای رادیکال به او نقد میکردند که چرا در کنارشان مقابل معترضان این سال قرار نگرفتهاست. این قرارنگرفتن در اردوگاه محمود احمدینژاد و اصولگرایان به پشت کردن هاشمیرفسنجانی به آرمانهای انقلاب معنی شد. از همین سال هم او مورد بیمهری، دشمنی، تحقیر و توهینهای زیادی قرارگرفت. شعار «مرگ بر هاشمی» در تریبون نمازجمعه تهران را هیچگاه فراموش نمیکنیم اما همچنان هاشمیرفسنجانی برای ما با مهمترین ویژگیاش، اعتدال و میانهروی شناخته میشود.
از خودگذشتگی درس بزرگ هاشمی برای ما بود
مجید انصاری_سیاستمدار اصلاحطلب
هوش و ذکاوت، سابقه مبارزه طولانی در انقلاب، تجربه در مبارزه علیه استبداد و حضور آیتالله هاشمیرفسنجانی پس از انقلاب در مسئولیتهای مهم، شخصیت جامعهالاطرافی از او ساخته بود که این روزها در کشور میتوانستیم از وجود او بهرهمند شویم. از سویی مردم او را فردی مصلحتگرا، معتدل و دلسوز کشور میدانستند؛ فردی شجاع در اظهار عقیده و اتخاذ تصمیمهای بزرگ و سخت. از اینرو حضور او اطمینانخاطری در بروز مشکلات و بحرانهای پیشروی کشور بهحسابمیآمد. هاشمیرفسنجانی، یار و برادر 50ساله مقام معظم رهبری بود؛ تنها کسی که راحت و صریح عقیدهاش را بیان میکرد، حتی در زمان زندگی امام راحل نیز به راحتی نظرش را به امام میگفت و چانهزنی میکرد.مشی سیاسی هاشمی، او را از هر افراط و تفریط و تنگنظری جناحی که مردم را قربانی میکند، دور میکرد.
او از نظر پیشینه تشکیلات سیاسی عضو جامعه روحانیت مبارز بود، ولی همزمان ارتباط خوبی با مجمع و شخصیتهای مهم آن و دیگر احزاب و گروههای سیاسی داشت؛ عامل تعادل و تعاملی که بر اشتراکات تأکید میکرد. به واقع این روزها که کشور نیاز به همدلی بیشتری دارد، او میتوانست محور وحدت و تعادل جامعه باشد.هاشمی رفسنجانی رفتارهای نمایشی و تند انقلابی نداشت. او بهمعنای کامل یک انقلابی واقعی بود؛ از پیوستناش به نهضت امام در جوانی گرفته تا حضور در عرصههای خطر در مبارزه با رژیم شاه و مواجهه با گروههای ضدانقلاب، تا دوران دفاعمقدس، قبول مسئولیتهای سخت سیاسی و... . هیچگاه اسیر احساسات نشد و مصالح آینده و زمان را ارزیابی کرده و در زمان خاص انعطاف و ازخودگذشتگی داشت. ما باید از او بیاموزیم؛ مثلا آن زمان که جنگ فرسایشی شده و به مرحلهای رسید که قادر به ادامه نبودیم، با وجود همه تلاشاش در 8سال دفاعمقدس، نزد امام رفت و درباره پایان جنگ با ایشان صحبت کرد و از امام راحل خواست برای مصلحت نظام او بهعنوان جانشین، پایان جنگ را اعلام کند و قطعنامه را بپذیرد و بعد چنانچه لازم بود محاکمه و برکنار شود تا وجهه امام که بارها از جنگ تا پیروزی صحبت کردهبود، مخدوشنشود.
هاشمی همواره حیثیت خود را برای کشور قربانی میکرد. این درسی به مسئولان است که اگر لازم است جایی تصمیمی شجاعانه بگیرند، فداکاری کنند. جان، آبرو و همهچیز را در میدان بگذارند و مخلصانه عملکنند. آن روزها که کشور از جنگ آسیب دید و همه زیرساختها از بین رفت، او شجاعانه مسئولیت اجرایی در کشور را عهدهدار شد و در میدان دیگری از انقلاب ورود کرد. دوباره ساختن روحیه تخریب شده مردم، رابطه با دنیا و منطقه از دیگر تلاشهای هاشمی در دوران ریاستجمهوریاش بود. او بارها مورد بیمهری قرارگرفت و برچسب و تهمتهای زیادی را تحمل کرد، اما نترسید. آیتالله هاشمیرفسنجانی نقش عمدهای در تعیین و تثبیت رهبری پس از رحلت امام ایفا کرد. هر گاه کشور به او نیاز داشت در صحنه حاضر شد. هیچگاه فراموش نمیشود که شورای نگهبان در سال92 که او کاندیدای ریاستجمهوری شد، صلاحیت او را تأییدنکرد. درحالیکه او به این فکر میکرد اعتماد خدشهدار شده مردم باید در کنار رابطه مخدوش با دنیا ترمیمشده و تهدیدها به فرصت بدل شوند. هر شخصیتی غیر از هاشمی با هر ظرفیتی، با توجه به سابقه طولانی انقلابی بودن و خدمت، قهر میکرد. اما او با نهایت ازخودگذشتگی کنار مردم ایستاد و در رایگیری شرکت کرد. چون غیبت را در این مرحله تضعیف نظام و قدرت دشمن میدانست، در حالی که او عاشق انقلاب بود. ازخودگذشتگی درس بزرگ هاشمی برای ما بود. به تعبیر مقام معظم رهبری، هاشمی بهدنبال جذب حداکثری و دفع حداقلی بود.
مجید انصاری : هاشمی همواره حیثیت خود را برای کشور قربانی میکرد. این درسی به مسئولان است که اگر لازم است جایی تصمیمی شجاعانه بگیرند، فداکاری کنند. جان، آبرو و همهچیز را در میدان بگذارند و مخلصانه عملکنند
حسین علایی : او به این نتیجه رسیده بود که هرچه نقش مردم در حاکمیت بر سرنوشت خویش بیشتر شود، فضای جامعه، اسلامیتر و پیشرفت کشور سریعتر میشود. افسوس که در اوج نیاز بهوجود او، از میان جامعه رخت برکشید و بر غصهها افزود.