مرگ؛ نتیجه آگاهی جهان پهلوان تختی
محمود مولایی
همهچیز گره خورده به مرگ تختی. 37سال زندگی با پایانبندیای که تازه شروع کار است. سیوهفتسالگی، سال غریب و در عین حال آشنایی است. در دلش چه گذشت، او که همهچیز داشت و همه دارایی خود را بخشیده بود، هیچ نداشت گویی. داشتههایش با تنهایی عمیقی که در وجودش چُمبک زده بود، همخوانی نداشت. خواسته و ناخواسته قرار گرفتن در مسیر سبز و سیاه. همین تناقضها از مرگ غلامرضا تختی معما ساخته، فراتر از هر معمایی در عین عریانی و فراتر از معمای هویدا. چه خوب گفت همینگوی: «آنچنان شجاع و ساکتی که فراموشم شد رنج میکشی.» و ما فراموشمان شد، او اما نسبت به رنجی که میبرد، آگاه بود و مرگش نتیجه این آگاهی. نتیجه آنکه همانگونه که خواست زیست و خودش تعیینکننده بود؛ تعیینکننده همه فعالیتهایی که فکر میکرد باید انجام دهد که انجام داد. اگر قرار بود در مواجهه با محمدرضاشاه بازوبند پهلوانی بگیرد، سر خم نکند و زیر بیرق او نباشد، نبود. اگر قرار بود با شهلا توکلی سینما برود،در هنگام پخش سرود شاهنشاهی همه حاضران بایستند، تختی تمکین نمیکرد و از سالن خارج میشد. اجباری نبود به شهلا فشار بیاورد که او هم حین پخش سرود شاهنشاهی از سالن خارج شود. توکلی، هم صاحبِ عزا بود و هم حتی برخی عبارتها از او یک متهم میساخت. در زمان مرگ تختی بیشتر از همه به شهلا توکلی سخت گذشت؛ 16سال اختلاف سنی، اختلاف طبقاتی و... هم سوژه روزنامهها شده بود. بیآنکه کسی در اوایل مرگ به ساواک شک کند؛ به اینکه تختی در برابر تشکیلات ساواک میایستاد و خم به ابرو نمیآورد و اگر قرار بود به دیدار محمد مصدق در تبعیدگاهش برود، چنین میکرد. اگر قرار بود مرام و منش زورخانهای را تسری دهد در کل زندگیاش و جامعهای که در آن قرار داشت و بهنوعی از حقِ مردم دفاع کند، دریغ نمیکرد. همسو نبودن با نظام حاکم در عین محبوبیتِ بیحدش، قابل هضم نبود؛ چه برای نظام حاکم و چه برای آنها که حس حسادتشان گل کرده و دست بهکار شدند. بهرام توکلی در فیلم تختیِ خود، فراز و فرودهای جهانپهلوان را در دوران زندگی نشان میدهد که چگونه در اواخر عمر حتی برای تماشای مسابقهای به ورزشگاه راهش نمیدهند و چگونه او را در تنگنا قرار میدهند؛ که زمینه مرگش فراهم شود که خود تصمیم بگیرد که چه کند.
اسرار مرگ
چه میشود اگر خوب باشی و بد ببینی، بعد مگر میشود دوام بیاوری و آن خنده جذاب و سراسر آرامش را تحویل مردم دهی؟ آن قلبِ سراسر بخشندگی چه میشود؟ آن همه امید و دلگرمی به مردم و آن نقش پُررنگِ دلفریبت در جمع آنها که در زمانه تو زیستند و چه آنها که ندیده عاشقت شدند؛ خویشتنداری تا پایان عمر و جوانمرگی. سیوهفتسالگی اسم رمز است؛ پُررمزوراز؛رازی که البته پایدارنماند، درهمان لحظهای که غلامرضاتختی از این دنیا رهایی یافت. تیترهای بزرگ در اندک روزنامههای دهه 40و سالِ 46نشانهگراست. کیهان و اطلاعات با صراحت تیتر زدند؛ «خودکشی». دلِ شیرخون شده بود و راه ِبیبازگشتی بود از هرآنچه باید اتفاق میافتاد و نیفتاده بود. در دلِ روزنامهنگاران آن دوران چه گذشت، وقتی دستور از بالا میآمد و در قالبِ نوشتهها روی زمین جلوی دکههای روزنامهفروشیها قرار میگرفت. آن حجم بالا از دستنوشتهها و ضمیمه وصیتنامه جهان پهلوان تختی چگونه منتشر شد، آیا این نوشتهها دستکاری نشده؟ ساواک چه نقشی در پررنگ کردن اختلافات غلامرضا با شهلا در روزهای ابتدایی مرگِ جهان پهلوان داشته؟ چرا برادر تختی به ستوه میآید و به کیهان میگوید: «درصورت لزوم علیه عدهای به دادگستری شکایت خواهم کرد.» 3روز در اتاق 23هتل آتلانتیک چه گذشت که بهرام توکلی، تختی را درحالیکه سم را در داخل آب هم میزند، تصویر میکند، اما علی حاتمی با چندین سال مطالعه و تحقیق درباره غلامرضا تختی، گویا تردید داشت که وقتی او در اتاق 23است، کلید داخل اتاق باشد یا بیرون اتاق. که اگر کلید داخل اتاق بود، تختی بهدست خود و اگر بیرون اتاق بهدست یا دستان دیگری. گرچه عمر حاتمی اجازه نداد، فیلم به پایان برسد، اما بهروز افخمی در فیلم خود موضوع خودکشی را انکار کرد. کاری که جلال آلاحمد در زمان مرگش صراحتا گفته بود و آمار روشهای خودکشی موفق تهران نیز در سال46 چنین گزارش میکند: «حلقآویز 2مورد/ شلیک گلوله 9 مورد/ بریدن رگ 6 مورد/ آتشزدن 4 مورد/ پرش از ارتفاع 1 مورد/ سم{-}/ شوک الکتریکی 2مورد». چیزی که سم خوردن جهان پهلوان را ثابت نمیکند و همین است که مرگ تختی با فرضیههای مختلفی درهمآمیخته؛ چنانکه ابراهیم افشار تعبیر زیبایی از مرگِ تختی میکند: «مرگِ مرگها».