28
پنج شنبه 1 مهر 1400
شماره 8322
دوچرخه
123
123
پیامـک شما را درباره این صفحه می خوانیم
ویژه
هنوز درگیر مبارزه با کرونا هستیم و ناچاریم در این‌روزهای خنک و زیبای آغاز پاییز در خانه بمانیم. آپاراتچی این هفته هم به سراغ سایت‌های پخش آنلاین مثل «فیلیمو» و «نماوا» و... رفته و برای سرگرم‌شدن در این روزهای قرنطینه، دو پیشنهاد تماشایی آماده کرده است.
نام گروه ما «مافیا» است که از حرف‌های اول اسم‌هایمان متین‌روپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلان‌خان، یعنی خودم ساخته شده است.
مرد غمگین است. شاید هم شرمنده است. شرمنده از کارش! چرا؟ چرا این کار را کرد؟ خودش هم نمی‌دانست چرا آن درخت را انتخاب کرده است. اصلاً چرا این شغل را انتخاب کرده؟
بیش‌تر از ۲۰سال است که تصویرگری می‌کند و خیلی از این سال‌ها به‌صورت اختصاصی برای نوجوانان تصویرگری کرده. «کمال طباطبایی»، از آن‌دسته افرادی است که نامش در خیلی از نمایشگاه‌ها و جشنواره‌های معتبر ملی و بین‌المللی به‌چشم می‌خورد و جوایز بسیاری در حوزه‌ی تصویرگری به‌دست آورده است.
بالأخره مهر از راه رسید. مهرماه باید آغازی برای بازگشایی مدرسه‌ها باشد و البته مثل همیشه اما و اگرهایی در این‌روزها در کار است! آن‌طور که قول داده‌اند از هفته‌ی اول مهر واکسیناسیون دانش‌آموزان ۱۲ تا ۱۷ سال آغاز می‌شود و بعد از اتمام واکسیناسیون، باید شرایط لازم برای بازگشایی مدرسه‌ها به‌صورت حضوری در آبان یا آذرماه فراهم شود.
پنجمین جایزه‌ی «بازی‌های جدی» از سوی بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای برگزار می‌شود و برترین‌ بازی‌های رایانه‌ای حوزه‌ی کودک و نوجوان توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان داوری می‌شوند.
در آستانه‌ی اربعین

مانند آفتاب که بر مه می‌تابد

زمان با خودش فراموشی می‌آورد. این را بارها و بارها در زندگی لمس کرده‌ایم. چه بسیار بوده‌‌اند اتفاقات و داشته‌هایی که فکر می‌کردیم تا ابد در ذهنمان ماندگارند؛ اما سال‌ها چنان از آن‌ها گذر کردند که حتی خاطره‌ای دور هم از آن‌ها باقی نماند.
سال نوی تحصیلى و دیدار مجازى از موزه

سال نوی تحصیلى و دیدار مجازى از موزه

اول: حالا هیچ‌چیز شبیه چیز دیگری نیست. زندگی هم شبیه زندگی نیست. بعد از کرونا همه‌چیز تغییر کرده است. تفریحات ما، درس‌خواندن ما، خریدکردن و... مثل گذشته نیست. دیگر از هیچ‌چیز مثل قدیم، خوشحال و ناراحت نمی‌شویم.
درناها بالای سرم می‌چرخند
درناها بالای سرم می‌چرخند
نام کوچکم را روی کاغذهای سفید بی‌شماری می‌نویسم و یک به یک آن‌ها را تا می‌زنم. هزاران درنای کاغذی می‌سازم و آن‌ها را در آسمان پرواز می‌دهم.
PDF دوچرخه
کوتاه دوچرخه
شما یادتان نمی‌آید، چون دنیا نیامده بودید. شاید بعضی از پدر و مادرهای شما یادشان باشد. من کوچک بودم. ایستاده‌بودم لب پنجره‌ی طبقه‌ی سوم ساختمان آجری. از آن بالا دودسیاهی دیدم خیلی سیاه، فریاد زدم: «مامان... مامان... جایی آتش گرفته؟...»
همه می‌دانیم که بهترین راه آشنایی با تاریخ علم و جهان، مطالعه است و باید به کتاب‌خانه مراجعه کنیم. اما تصور کنید به‌جای یک کتاب‌خانه‌ی معمولی، وارد یک کتاب‌خانه‌ی درختی جادویی شوید و هرکتابی را که باز می‌کنید، شما را به یک دوره‌ی تاریخی پرت می‌کند!
بعضی‌ها چشمانشان جادویی است؛ همین که نگاهشان به ما بخورد، هرفصلی که باشد، بوی بهار می‌گیریم.