• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
پنج شنبه 1 مهر 1400
کد مطلب : 141287
+
-

تجربه‌ی من

دکان شکرفروشی

بعضی‌ها چشمانشان جادویی است؛ همین که نگاهشان به ما بخورد، هرفصلی که باشد، بوی بهار می‌گیریم.
بعضی‌ها دیدنشان حال آدم را خوش می‌کند؛ از همان خوشی‌هایی که از ته دل می‌جوشد و اگر کسی ما را ببیند می‌گوید: «قند توی دلت آب می‌شه ها‌!»
کافی است بعضی‌ها را ببینیم؛ چون لبخند مثل یک شکوفه می‌شکفد و به اندازه‌ی یک باغ گل سرخ معطر می‌شویم.
همین بهانه‌های کوچک مثل یک چشمه‌ی پرباران است که جاری می‌شود و می‌تواند همه‌جا و همه‌کس را سیراب کند. این‌جوری است که آدم می‌فهمد شادی مثل فرمول‌های ریاضی آن‌قدرها هم ریز و درشت نیست و همه در یک کلمه‌ی «رفیق» خلاصه می‌شود. یک حسی می‌گوید رفیق یکی از همین آدم‌هاست. از همین‌هایی که حتی اگر یک چکه غم به دلتان سُر بخورد، با شادی و توکل محو می‌کنند. انگار وجودشان شربتی پر شهد است که غیر از شادی و خوش‌حرفی همه‌چیز را در خودش حل می‌کند. آن‌ها اگر مغازه‌ بزنند، در دکانشان شکر دارند.
شاید بهتر باشد اول خودمان رفیق شویم؛ کسی که وقتی دیگران با او نشست و برخاست می‌کنند چیزی جز شادی نبینند. این طوری اگر کسی سراغ قند و رفیق را بگیرد همه نشانمان می‌دهند و دکان شکر فروشی‌مان با برکت خدا رونق می‌گیرد.
نوید صنعتی از ملارد

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :