به سرِ شاخهها نگاه میکنم. حتی وقتی که خشکیده باشند. شاخهها میفهمند. این را نمیشود به همه اثبات کرد. خصوصاً به کسانی که اصلاً نمیدانند پاییز با چه حالی سپری میشود و خصوصاً به کسانی که در حیاط خانههایشان درخت نمیکارند.
این اولین شمارهی سال ۹۹ است و ما دوباره به هم رسیدهایم. بنابراین عجیب نیست اگر اینجا دیدوبازدید میکنیم و در بیستوهشتمین روز بهار، عید را به هم تبریک بگوییم. پس، سلام! نوروزتان مبارک!
باران بود و باران. پنجره را که باز میکردم باران میبارید. وقتی گوشهی دنیای خودم نشسته بودم و کتاب میخواندم باران بود. زمانی که چشمهایم به استقبال خواب میرفتند باز باران میبارید.
اینروزها، زمان سفر نیست. روزهای لغو سفر است. روزهای لغو بلیتهای هواپیما. روزهایی است که باید در خانه ماند و منتظر بود که زنجیرهی انتقال ویروس کرونا بشکند و جهان دوباره جهان دیروز یا جهان بدون کرونا شود. اما بهترین کار در این زمان، خواندن سفرنامه است.