میهمان ناخواندهى زمین
دلم برای علائم زندگی تنگ شده
مدتهاست که در خانه ماندهام. همهمان ماندهایم! تابهحال نمیدانستم چهقدر درخت اکالیپتوس سر خیابان را دوست دارم. از پنجره نمیشود نگاهش کرد. یا حتی چراغانی سیمهای جلوی شهرداری، بوی ناب ردیفی از گلفروشیها و قنادیها، خانههای آجری و ساده در محلههای قدیمی شهر با درهای چوبی و نردههای زنگزده و بیش از همه ساحل رودخانه!
دلم برای علائم زندگی تنگ شده. برای خود زندگی. برای دیدن راه رفتن آدمها، پیرمردها و نوجوانها و جوانها و بچهها. شاید این خانهنشینی اجباری معلم ما شود برای درک چیزی که داشتیم. یک نگاه جدید بدهد برای روز باشکوه آزادشدن، دلایل بسیار برای شکرگزار بودن، شادبودن!
نگار مطیع 16ساله از اهواز
ماسک به شرط زندگی
مجبور شده بودم برای انجام دادن کاری از خانه بیرون بیایم. یک عالم فکرجورواجور داشتم و یک عالم سؤال. خیابان خلوت بود. یکهو صدایی مرا از فکرهایم بیرون آورد. دختر کوچکی که جلوی داروخانه ایستاده بود گفت: «خاله، میشه یه ماسک برام بگیری؟»
حس بدی بهم دست داد. دخترکی که از صبح تا شب بیرون است و باید کار کند و من فقط میتوانستم به یکی از آنها کمک کنم. اما آدمهایی مثل این دخترک زیادند، نیازمند ماسک، دستکش، ژل بهداشتی، پول و خیلی چیزهای دیگر.
نوشین شجاعی ۱۵ساله از تهران
دور دنیا در چند روز؟
در عصر تکنولوژی، درست زمانی که زمینیها ادعای پیشرفت در علم میکنند، مهمانی ناخوانده در حال سفر به همهی کشورهای جهان است و انگار میخواهد رکورد سفر به «دور دنیا در هشتاد روز» را بزند!
کرونا سراغ ما هم آمده، جان عزیزانمان را گرفته و گوشهگوشهی مادر مهربانمان، ایران را به خطر انداخته است.
چندوقتی است که دور از همدیگر دلتنگیهایمان را مجازی ابراز میکنیم و محبتهایمان را مجازی نثار هم میکنیم.
کرونا به ما یاد داد که قدر تکتکِ بودنها را بدانیم و بدانیم و بدانیم...
کرونا به ما یادآوری کرد که آدمهایی هستند که فداکارانه از جانشان میگذرند...
کرونا میرود، اگر #در_خانه_بمانیم!
با آرزوی سلامتی و رسیدن روزهای عادی.
هستی هاشمی ۱۷ ساله از ایلام