درباره محمدتقیخان پسیان؛نخستین شهید میهنپرست سده چهاردهم شمسی ایران
غروب تلخ کلنل
سده چهاردهم شمسی، در سال1300 شمسی شروع شده است؛ در روز دوشنبه. این سده در روز شنبه، سیام اسفندماه سال1399 نیز به پایان خواهد رسید؛ نزدیک به11ماه دیگر؛ به واقع امسال، اسفندی 30روزه و سالی کبیسه خواهیم داشت. حالا ما مینویسیم که سده چهاردهم شمسی از این دوشنبه تا این شنبه، ولی خود این 100سال، هزاران حادثه ریز و درشت را از سر گذرانده و موها سپید کرده و جوانان را پیر ساخته است. بعد از 11ماه دیگر، برای همیشه سده چهاردهم شمسی به تاریخ خواهد پیوست؛ درست مثل سده یازدهم و هفتم و چهارم و دوم شمسی و هجری و... حالا اینها را نوشتهایم که چه بشود؟ ما از امروز که دارید این مقاله را میخوانید، 11ماهی فرصت داریم تا این سده را خوب مرور کرده و به خوبی و خوشی، البته اگر قسمت باشد و توفان حوادث بگذارد، به پایان برسانیم. از نظر ما مطبوعاتیها هم زمان، عنصری مهم و سرنوشتساز است؛ یعنی بیشتر مطالب بهواسطه بهانههای زمانی است که باید تولید شوند یا میتوانند تولید شوند؛ پس چه بهانهای بهتر از سال پایانی سده چهاردهم شمسی؛ اتفاقی که یکبار برای همیشه تکرار میشود؟ قرار است به این بهانه، بازخوانی دنبالهداری داشته باشیم از حوادث ریز و درشتی که در این سده عجیب و خاص اتفاق افتاده؛ سدهای با کودتاها و انقلابها و جنگها و قحطیها و البته پیروزیهای بزرگ برای ایرانیان. معطل چه هستید؟ این شما و این هم قسمت اول این مجموعه دنبالهدار در روز هفتم. قسمت اول را به بازخوانی سالهای 1300 و 1301 شمسی اختصاص دادهایم؛ 2سال اول سده چهاردهم.
عاقبت وطنپرستی
شاید بتوان خاصترین اتفاق سال 1300شمسی را، شهادت کلنل محمدتقیخان پسیان بدانیم؛ سردار وطنپرستی که زندگی و نحوه مرگ او، این چهره را در پهنه تاریخ مبارزان ایرانی ماندگار کرده است. او در مهرماه 1300شمسی و با خیانت یاران نزدیکش به شهادت رسید و سرش از تن جدا شد. اما کلنل دوستداشتنی ما که بود و چه کرد؟ پسیان، کسی بود که عارف قزوینی، شاعر بزرگ زمان مشروطه، دربارهاش سرود: «این سر که نشان حقپرستی است / امروز رها ز قید هستی است / با دیده عبرتش ببینید / کاین عاقبت وطنپرستی است.» حالا او جایی در کنار آرامگاه نادرشاه آرمیده است تا هر از چندی، کسانی که یادی از تاریخ دارند، سری به مزارش بزنند.
متولد تبریز
این سردار ایرانی در تبریز متولد شد، در این شهر درس خوانده و بزرگ شده سپس راهی تهران و مدرسه نظام شد. بعد از فارغالتحصیلی، راهی همدان شد برای مقابله با یاغیان. پسیان درحالیکه در همدان بود، ترکشهای جنگ جهانی اول هم به ایران اصابت کرد. او در همدان با روسها هم جنگید و در حملات اولیه موسوم به حمله مصلی، حتی موفق شد که آنها را شکست بدهد. اما روسها هم بیشتر بودند و هم سلاحهای مدرنتری داشتند. در نتیجه نظامیان ایرانی شکست خوردند. شجاعتهای پسیان به حدی بود که حتی خارجیان مستقر در ایران را به تحسین واداشت. ازجمله هوگو اردمان، دربارهاش گفت: «قسمت بزرگی از افتخار این روز (منظورش همان نبرد مصلاست) عاید به این فرزند توانای ایران بود که در میان هموطنان خود نفوذ بزرگی داشت و جنگ را با مهارت تمام اداره میکرد و شخصا دارای شجاعت بزرگی بود.» او در آلمان هوانوردی هم آموخت و او را نخستین هوانورد و خلبان ایرانی هم میدانند. در کنار امور نظامی، به امور هنری و موسیقی و... هم میپرداخت و معتقد بود هر چیزی که برای سربلندی ایران لازم است را باید یاد بگیرد. از دیگر نکات جالب زندگیاش این بود که هیچگاه ازدواج نکرد؛ چرا که معتقد بود روا نیست که در این اوضاع، زندگی یک دختر جوان را تباه کند.
مأموریت ناتمام کلنل
یکماه قبل از شروع سال1300 شمسی، کودتایی در ایران اتفاق افتاد که مهمترین چهرههای آن سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج بودند. کارهای سیاسی این کودتا را سیدضیاء و کارهای نظامیاش را رضاخان انجام داد؛ همان کودتایی که منجر به تشکیل کابینه سیاه شد. سیدضیاء به محمدتقی خان اختیار تام داد تا خراسان را اداره کند. محمدتقیخان مأموریت یافت که قوامالسلطنه را دستگیر کند و حتی بکشد. البته زیر بار چنین دستوری نرفت، چون معتقد بود که هیچ محکمهای تشکیل نشده بود تا طبق آن حکم مرگ او صادر شود. به همین دلیل قوام راهی تهران و زندانی شد. اما کابینه سیاه دولت مستعجل بود و سریع از هم فرو پاشید. قوام هم آزاد شده و بعدتر صدارت گرفت. وقتی هم که کسوت صدارت گرفت، قانونی نوشت که طبق آن باید به پول آن موقع، 50هزار تومان از بیتالمال خسارت میگرفت. چرا؟ چون وقت دستگیریاش اسبهای خوشنژادش توسط ژاندارمری توقیف شده و کلی هم به مال و اموالش خسارت واقع شده بود.
خیانت یاران
بعد از صدارت قوامالسلطنه، چند نفری به والیگری خراسان منصوب شدند. اما محمدتقیخان زیر بار هیچ کدام نرفت؛ چرا که اعتقادی به سلامت دولت مرکزی نداشت.
سخن به درازا کشید اما درنهایت، قوامالسلطنه پیشنهادهایی به پسیان داد که خیلی محترمانه ایران را ترک کند و... محمدتقیخان هم از بلبشوی پیشآمده و وضعیت نابسامان خستهشده و دیگر میخواست از ایران برود. اما در همین اوضاع بود که چند تن از یارانش، تلگراف زدند که ایران را ترک نکرده و بماند و مقاومت کند؛ آنها هم پشتیبانش هستند. پسیان با هوش نظامی که داشت، میدانست که کاری از پیش نمیرود. اما چون حجت بر او تمامشده بود، به آنها گفت که تاریخ این تلگراف را به یاد داشته باشند. از سوی دیگر، قوامالسلطنه هم که نفوذ زیادی در خراسان داشت، حاکمان و خانهای محلی و ایلیاتی را با ارسال سریع تلگرافی، وادار کرد که علیه کلنل اقدام کنند؛ چرا که علیه حکومت مرکزی قیام کرده و یک متمرد است. قوچان، با خیانت یاران کلنل سقوط کرده و یاغیان و سربازان خانهای محلی طرفدار قوام، با سلاحهای به یغمارفته علیه او جنگیدند. او متوجه خیانت یارانش شد. راهی جعفرآباد شد تا با یاغیان بجنگد. در یورشهای اولیه، یاغیان را شکست داد ولی وقتی که یاران باقیماندهاش را فرستاد که مهمات بیاورند، دیدند که جعبههای مهمات و فشنگ خالی است! حتی وقتی که پیکی را راهی جعفرآباد کرد تا سربازانش را فرا بخواند، دید که فرار کردهاند.
همهچیز بهنفع رضاخان
از آن سوی دیگر، کلنل و یارانش، دیگر مهماتی نداشتند. یاغیان نیز این را متوجه شدند و اندک اندک به آنها نزدیک شده و تک به تک آنها را شهید کردند. روایت است که در لحظات آخر، وصیت کرده اگر کسی از یارانش زنده ماند، از طرف او با خون، روی کفنش بنویسد «وطن» و برای کس و کارش بفرستد. او به شهادت رسید و سرش از بدن جدا شد. سر و بدنش را به قوچان فرستادند. تا 5 سال سالگرد شهادت او در دوازدهم مهرماه، باشکوه برگزار میشد اما در روزگار پهلویها این مراسم ممنوع اعلام شد. جالب اینکه در روزگار پسیان، رضاخان نیز جزو سران نظامی مملکت بود. گفته میشود که از کلنل هم کینهای به دل داشت. به همین دلیل قزاقهای او در حمله به نیروهای پسیان نقش داشتند و گفته شده که بخشی از تحریک خانهای محلی برای حمله به محمدتقیخان، کار او بوده. هرچه که بوده، همه این وقایع درنهایت بهنفع او تمام شد.
خراسان بیبازگشت
پس از پایان جنگ جهانی دوم، اندکی از آشفتگی اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران کاسته شد. در زمان دولت وثوقالدوله، از آخرین دولتهای زمان قجرها، او مغضوب واقع شد. بعد از سقوط وثوقالدوله، البته پسیان به ژاندارمری دعوت شده و درجه کلنلی هم گرفت. در دوره دولت مشیرالدوله، به فرماندهی ژاندارمری خراسان منصوب شد. او باید به جایی میرفت که بازگشتی در کار نبود. روزگار فرماندهی او در خراسان، همزمان با والیگری فردی بهنام قوامالسلطنه بود؛ مردی تأثیرگذار و البته نه چندان خوشنام در آن ایام. آب این دو در یک جوی نمیرفت.
مهمترین وقایع1300
وقایع سال1300 شمسی که از دوشنبه شروع شد، یکدفعه اتفاق نیفتاد؛ در واقع وقایعی که از سالهای قبلترش شروع شده بود، در این سال و سالهای بعدش هم تداوم یافت. هرچند این سال نیز خود آغازگر حوادثی دیگر شد. اما در سال1300، اتفاقات ریز و درشت زیادی افتاد. ازجمله دومین سفر احمدشاه قاجار به فرنگ، اعتصاب مدارس تهران، شهادت محمدتقی پسیان و میرزا کوچکخان جنگلی و... . این سال، جزو سالهایی بود که به سالهای انتقالی سلسله قجری به پهلوی هم معروف است. در سال1300 شمسی، شخصیتهایی چون سیمین دانشور، جلیل شهناز، فوزیه (اولین همسر محمدرضا پهلوی)، مهدی آذریزدی، عماد خراسانی، شعبان جعفری، آیتالله مشکینی، اسماعیل چشمآذر و... نیز
به دنیا آمدند.
مهمترین وقایع1301
سال1301 شمسی هم در روز چهارشنبه آغاز شد. البته وقایع اتفاق افتاده در این سال، به نسبت سال1300، از اهمیت کمتری برخوردار است. ادغام نیروی قزاق و ژاندارمری، دیدار احمدشاه با رئیسجمهور فرانسه در پاریس، حمله نیروهای نظامی برای سرکوب امام قلیخان و بویراحمدیها و دیگر شورشیان فارس، استعفای مشیرالدوله، تصویب لایحه نظارت بر مطبوعات در مجلس، تشکیل کابینه جدید توسط حسن مستوفیالممالک و... ازجمله رویدادهای این سال بوده است. همچنین شخصیتهایی چون قمر آریان، رضا استاد حسن بنا، عزالدین حسینی، هوشنگ کاووسی، پروین سلیمانی، ابراهیم گلستان، آیتالله حسینعلی منتظری، مرتضی حنانه، عبدالحسین زرینکوب و... در چنین سالی به دنیا آمدند. از دیگر رویدادهای این سال، شورشهای مختلف محلی و سرکوب آنها توسط قوای نظامی ایران و به دستور و نظارت رضاخان بوده است.
درباره میرزاکوچک خان جنگلی
فریادی از دل جنگل
اما از دیگر وقایع مهم سال1300 شمسی و ابتدای سده چهاردهم شمسی در ایران، باید به شهادت میرزاکوچک خان جنگلی اشاره کنیم. البته او معروفیت خاصی نزد ایرانیان دارد؛ چرا که هم بهصورت ویژه به زندگی و شهادت او پرداختهاند و هم سریالی فاخر در تلویزیون ایران با موضوع زندگیاش ساخته شده تا مردم، بهطور عام با این شخصیت بیشتر آشنا شوند. به همین دلیل به زندگی این مبارز ایرانی، کمتر از محمدتقیخان پسیان پرداختهایم. البته درباره شخصیت و نیت مبارزاتی این چهره، همیشه شبهههایی نیز وارد شده است که این، بخشی از رویکرد تاریخ و شخصیتهای تاریخی در ایران بوده و هست. اما بهطور کلی، در میهنپرستی این چهره اتفاق نظر وجود دارد.