• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
پنج شنبه 24 اسفند 1396
کد مطلب : 9931
+
-

روایت دیگران

بازیگرها

یادداشت
بازیگرها

انتخاب و ترجمه: اسدالله امرایی|نویسنده داستان|لیدیا دیویس:

بازیگری به اسم ه در شهر ما  زندگی می‌کند، از آن مردهای قد‌بلند و پرشر و شور که وقتی به نقش اتللو درمی‌آید صحنه را قرق می‌کند و خانم‌های اینجا از حضور او در صحنه به هیجان می‌آیند. در قیاس با مردهای دیگر زیباست، اگر‌چه بینی کوفته‌ای دارد و بالاتنه‌اش با قد بلندش نمی‌خواند.
 بازی خشک و خشنی دارد. حرکاتش آشکارا تصنعی و تقلیدی است، اما صدای رسایش همه‌ این عیب‌ها را می‌پوشاند. بعضی شب‌ها که به علت بیماری تو رختخواب می‌افتد و نمی‌تواند از جایش تکان بخورد- آن‌قدر زیاد پیش می‌آید که در خیال آدم نمی‌گنجد -نقش او را شاگردش ج به عهده می‌گیرد. ج قدکوتاه و نزار است و اصلاً به درد ایفای نقش مغربی نمی‌خورد؛ به محض ورود به صحنه و دیدن تعداد زیاد صندلی‌های خالی تماشاچی‌ها پاهایش می‌لرزد. صدایش به زحمت تا یکی، دو ردیف اول می‌رسد، در فضای تار صحنه بیهوده بال‌بال می‌زند.
 دیدن وضعیت اسفبار او متاثرمان می‌کند و آزرده می‌شویم. با این همه به طرز غریبی تا آخر نمایش می‌نشینیم، گویی سرنوشت اندوه‌بار اتللو با بازی ج  به ما منتقل می‌شود. اما رفتار و منش ه و ج را که سر ناهار تجزیه و تحلیل می‌کنیم و بعد از ناهار هم درباره‌اش فکر می‌کنیم، در بازی اسپار کبیر که اجرای واقعی اتللوی واقعی در صحنه برای ما بازی می‌کند، اصلاً عددی به حساب نمی‌آید. همه چیز را فراموش می‌کنیم، حسابی هیجان‌زده می‌شویم.
 چنان ذوق می‌کنیم که قابل وصف نیست. وقتی می‌رود، ما می‌مانیم و ه و ج با همه نواقص‌شان، با ما انس می‌گیرند، گویی بخشی از خود ما هستند.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :