• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
شنبه 6 اردیبهشت 1399
کد مطلب : 99140
+
-

آنها در شب زندگی می‌کنند

70 سالگی«در مکانی خلوت» ساخته نیکلاس ری

آنها در شب زندگی می‌کنند


سعید مروتی ـ روزنامه‌‌نگار

«در مکانی خلوت» در سبک بصری به فیلم نوآر می ماند و در حال و هوا عاشقانه ای تلخ و اندوهناک است که بیش از هر چیز روحیات شخصی خالقش را بازتاب می‌دهد. دیکسن استیل فیلمنامه نویس مستعدی که به اندازه توانایی اش قدر نمی بیند خود نیکلاس ری است که چالشی تمام نشدنی با هالیوود دارد. هنرمندی که توانایی انطباق با سیستم را ندارد حالا پایش به ماجرای یک قتل هم باز شده و این اتهام تا انتهای فیلم بر سرش سایه افکنده است و ری ابایی ندارد که قاعده بازی فیلم نوآر را زیر پا بگذارد، جوری که بوگارت در طول فیلم هم می تواند قاتل باشد و هم نه. خیلی زود متوجه می شویم با فیلمی معمایی پلیسی مواجه نیستیم و دغدغه کارگردان گشودن گره قتل دختر جوان نیست.
آنچه اهمیت دارد بوگارت است که عصبی، آشفته و پریشان‌خاطر پیش می رود و روال نگارش فیلمنامه ای را هم پیش می برد. دلیل اهمیت فیلم که پس از ۷۰ سال همچنان سرپا، تماشایی و تاثیر گذار مانده، تم عاشقانه اثر است. فیلم با ورود لورل گری (گراهام) نیرویی مضاعف می گیرد. پیوندی عاشقانه میان هنرمند عاصی و زنی که زیبایی و جذابیت مثال‌زدنی دارد، فیلم را در دنیایی تیره و تار پیش می برد و بر انبوه ناامیدی حاکم بر اتمسفر اثر و تلخ اندیشی شخصیت محوری، شوری می بخشد که نتیجه اش تعدادی از بهترین سکانس های عاشقانه تاریخ سینماست. فصل های دو نفره در مکانی خلوت با میزانسن ری و گفت‌وگو‌نویسی موجز و حس و حساسیت میان زوج بوگارت- گراهام تلألویی خیره‌کننده می‌یابد. در مکانی خلوت، به خاطره عشقی از دست رفته می‌ماند. گلوریا گراهام همسر نیکلاس ری در آن مقطع ، در اوج اختلافات زناشویی یک قطب عاشقانه اثر است. آنچه در انتهای فیلم رخ می دهد و گراهام مردی را که دوست می‌دارد ترک می‌کند ، کمی پس از پایان فیلم و در عالم واقعیت هم رخ می‌دهد.  این میزان شخصی بودن و در عین حال تعمیم دادن زیست شخصی به جهان درام ، این ساخته نیکلاس ری را به جواهری مبدل کرده که گذر زمان فقط بر ارزش‌هایش می‌افزاید. همه ستایش‌های گدار و تروفو و بقیه رفقای کایه دو سینما، در این جا و در مورد این فیلم، نه اغراق‌آمیز که کاملا منطقی به نظر می رسد.


نیکلاس ری چگونه فیلمسازی بود؟
یاغی ! 



مایکل گودوین - نائومی وایز 
ترجمه: عبدالله تربیت

نیک ری اهمیت دارد. در واقع با گذشت زمان که تحولات حاصله در سبک‌های فیلمسازی را به همراه دارد، اهمیت ری روزبه‌روز بیشتر می‌شود. به‌نظر ما فیلمسازان بزرگ هالیوود را می‌توان به 2گروه تقسیم کرد: کلاسیک‌ها مثل فورد، هاکس و والش که کار نوینی ارائه ندادند (حداقل از لحاظ ایدئولوژیک) و رمانتیک‌ها یا تجربه‌گرایان که نیک ری نمونه کامل آنهاست و این کار را انجام دادند.
هر کس که با نوشته‌های انتقادی ما آشنایی داشته باشد می‌داند که ما برای کلاسیک‌ها احترام قائل هستیم و نمی‌خواهیم بگوییم که تجربه کردن، خودبه‌خود، برای ساختن یک اثر هنری امری ضروری است. چیزی که ما می‌گوییم این است که هنگامی که فیلمسازانی مانند فورد در محدوده عوامل دراماتیک و سینمایی موروثی کار می‌کردند و آنها را غنی‌تر می‌ساختند، فیلمسازانی مانند ری، در حال عقب راندن مرزهای هنر سینما- هم از لحاظ ساختمان و هم از لحاظ ایدئولوژیک- بودند. مثلا شخص نمی‌تواند به‌سادگی هاکس را درنظر مجسم کند که می‌گوید: «قصد من شکستن تمام قواعدی بود که باید شکسته می‌شدند» ولی این سخن از جانب ری (در بحث ما درباره فیلم «جانی گیتار») کاملا طبیعی به‌نظر می‌رسد و حتی موجب حیرت نمی‌شود. وقتی هنرمندی تصمیم می‌گیرد شکل‌های قدیمی را گسترش دهد یا شکل‌های جدیدی ابداع کند دست به‌کار خطیری زده است. احتمالات شکست بیشتر است و خود شکست‌ها نیز عمده خواهند بود. روی این اصل، درحالی‌که یک فیلم کوچک فورد ممکن است از بعضی لحاظ بسیار خوب باشد، یک فیلم کوچک ری می‌تواند به‌شدت وحشتناک باشد. ری با علم به این موضوع باز هم شهامت تجربه کردن، آمادگی مواجهه با شکست و تصمیم به گسترش دادن مرزهای سینما تا سرحد امکانات آن و ماورای آن را پیدا کرد. اینها بعضی از دلایلی هستند که اهمیت ری را می‌رسانند. ابداعات سازندگی ری فراوان هستند؛ پایان‌های ابهام‌آمیز مشوش‌کننده او (بزرگ‌تر از زندگی)، فیلم‌های بدون طرح داستانی او (یاغی بی‌هدف)، ترکیب ژانرها توسط او (دختر محفل) و استفاده مبتکرانه او از سینما اسکوپ. ولی گذشته از سازندگی، در زمینه ایدئولوژی و روانشناسی است که دستاوردهای بزرگ او مشخص می‌شوند. ری یک فیلمساز کاملا مدرن است و شاید بزرگ‌ترین اگزیستانسیالیست آمریکایی‌الاصل باشد. به‌نظر ما این یکی از دلایلی است که موجب شده است تا نویسندگان کایه دو سینما او را تا این حد قابل توجه بدانند.
زیربنای روانشناسانه فیلم‌های ری به طرزی غیرمعمول فنی و پیچیده است. هیچ فیلمساز دیگری نتوانسته است تناقضات بنیادی مربوط به آمریکا را، هم سیاسی و هم اجتماعی، با عمق نگرش و شدت تأثیر ری ارائه دهد. کاراکترهای او پسران و دختران رؤیایی آمریکایی هستند- ولی این رؤیایی است که به تلخکامی منتهی شده است. عذاب روحی ناشی از زندگی روزمره آمریکایی در قلب سینمای ری جای دارد. کاراکترهای او نه فقط از دردهای شخصی خود رنج می‌برند بلکه از عذابی که یک نظام بی‌رحم و خفقان‌آور به آنها تحمیل کرده است نیز در عذاب هستند. اگر ری این تم‌های تکراری را صرفا مورد استفاده قرار می‌داد فیلم‌های او فقط اندکی بهتر از شعارهای جامعه‌شناسانه از کار در می‌آمدند. ولی فوریت و تأثیر و نفوذ فیلم‌های او به طرزی اشتباه‌ناپذیر روشن می‌کنند که کاراکترها و ستیزه‌هایی که فیلم‌های او را همچون تیتر روزنامه، واقعی (و هولناک) می‌سازند از تشویش شخص او مایه گرفته‌اند. نیکلاس ری حتی از فیلم‌هایش هم جالب توجه‌تر است ولی فقط از خلال فیلم‌های اوست که می‌توانیم وی را به‌درستی بشناسیم.
ممکن است این سؤال پیش بیاید: چگونه می‌توان از ری به‌عنوان یک تجربه‌گر مهم نام برد بدون اینکه از تجربه‌های افراطی‌تر «زیرزمینی» حرفی به میان آورده شود؟ پاسخ ما این است: درحالی‌که توجه سینمای زیرزمینی همیشه معطوف به آوانگارد برگزیده بوده است، ری در مسیر جریان اصلی کار کرده و فیلم‌های او توده تماشاگران را مخاطب قرار داده است. قصد و عمل ری به‌عنوان یک پیشرو این بوده است که توده تماشاگران را به همراه خود به حرکت درآورد. ما احساس می‌کنیم که بزرگ‌ترین دستاورد او در همین امر نهفته است. در اکثر موارد یک تجربه‌گرا نگاهی به پشت سرش نمی‌اندازد تا ببیند که آیا کسی آنجا هست یا خیر و به همین دلیل است که بسیاری از فیلم‌های مهم و ارزنده موفق نشده‌اند تماشاگران خود را بیایند. توجه مداوم ری به تماشاگرانش از او یک سرمشق نمونه- نه فقط برای نسل جدید فیلمسازان (که به‌طور آشکار قبلا تحت‌تأثیر او قرار گرفته‌اند) بلکه برای مبتکرانی که در تمام رسانه‌های گروهی کار می‌کنند- ارائه می‌دهد. ری به‌خاطر دسترسی به توده تماشاگران بهای گزافی پرداخته است. یک هنرمند آگاه از مسائل اجتماعی که درون نظام موجود به مبارزه می‌پردازد نه فقط خود را در معرض انتقاد پس قراولانی که کار او را زیاده‌روی می‌دانند قرار می‌دهد بلکه به‌خاطر دور نرفتن کافی از طرف خویش نیز مورد نکوهش قرار می‌گیرد. این ستیزه درونی (که در مورد ری به‌دلیل سازشکاری‌های الزامی به حد نفرت از خود می‌رسد) بارزترین مشخصه آثار اوست. به عقیده ما ستیزه‌ای که ری هنگام ساختن بهترین فیلم‌هایش از سر گذرانیده دقیقا همان عنصری است که آنها را بزرگ می‌سازد. فیلم‌های او متضمن اظهارنظر‌هایی درباره خود آنهاست و «انتقاد از خود»‌هایی از سوی یک استاد فیلمساز است که بیش از هر کس دیگری از خود سؤال کرده است. آشکار است که ری اوضاع را بیشتر از حد لزوم بر خود مشکل کرد. او نیز مثل ولز برای آرامش و راحتی هالیوود بیش از حد مغرور، بیش از حد باهوش، بیش‌از حد سریع و بیش از حد سنگین بود. معهذا در مسیر رفورمیسم، محدودیت‌هایی ذاتی وجود دارد و شکست‌های با شکوه ری آنها را دقیقا مشخص می‌کند. هنگام نوشتن درباره فیلم‌های ری ما دریافتیم غیرممکن است بتوان بدون اظهارنظر در مورد شخص او در مورد کاراکترهایش سخن گفت. آمیختگی کامل او با این فیلم‌ها باعث می‌شود که نتوان به سادگی به طریقی دیگر با آثار او برخورد کرد. همچنین ما از تجزیه و تحلیل تکنیکی جدی کناره‌جویی کرده‌ایم زیرا گدار، رومر، تروفو و دیگران قبلا به‌صورتی کامل و مؤثر به آن پرداخته‌اند. ولی ما بعد انسانی فیلم‌های ری را مهم‌تر می‌دانیم. التهابی که مبنای بهترین آثار اوست التهاب مبارزه، التهاب زندگی است.





شناسنامه 



 کارگردان: نیکلاس ری   فیلمنامه: آندرو سولت، براساس داستانی از ادموند ه. نورت، از رمانی نوشته دوروتی ب. هیوز.   فیلمبردار: برنت گافی   موسیقی: جورج آنتیل
 بازیگران: همفری بوگارت، گلوریا گراهام، فرانک لاوجوی، کارل بنتن رید، آرت اسمیت، جف دانل، مارتا استوارت و رابرت وارویک، سیاه و سفید،  ۹۴دقیقه، محصول آمریکا کمپانی سانتانا ۱۹۵۰. ‌دیکسن استیل (بوگارت)، فیلمنامه‌نویس با استعداد اما عصبی و بد اخلاق، مظنون به قتل دختر جوانی است که آخرین بار با او دیده شده است. لورل‌گری (گراهام) همسایه او به نفعش شهادت می‌دهد و این دو از آن پس آرام آرام به یکدیگر دل می‌بازند. رفتار خشن استیل به دفعات لورل را نگران می‌کند که نکند او واقعا گرایشی به قتل و جنایت داشته باشد. در پایان و به‌رغم تبرئه‌شدن استیل از اتهام، لورل درمی‌یابد که نمی‌تواند جایی در زندگی آینده او داشته باشد.



سینما یعنی نیکلاس ری
ژان لوک گدار




 اگر سینما وجود نداشت، فقط نیکلاس ری این احساس را به آدم می‌دهد که قادر به اختراع دوباره این صنعت بود. درحالی‌که به سهولت می‌توان جان فورد را «دریاسالار»، رابرت آلدریچ را در «وال‌استریت»، آنتونی مان را در خط «اسموک بیلو» یا رائول والش را هنری مورگان جدید «زیر آسمان کارائیب» تصور کرد، دشوار می‌توان پذیرفت که کارگردان «به‌دنبال پناهگاه» کاری جز فیلمسازی کند. این لوگان یا آن تاشلین مثلا، ممکن است در تئاتر یا موزیک هال خوش بدرخشند، یا پرمینجر به‌عنوان رمان‌نویس، بروکز به‌عنوان معلم، فولر به‌عنوان سیاستمدار، کیوکر به‌عنوان نماینده مطبوعاتی، اما نیکلاس ری نه. اگر سینما ناگهان دیگر وجود نداشت، اغلب کارگردانان به هیچ وجه چیزی از دست نمی‌دادند. نیکلاس ری اما همه‌‌چیزش را از کف می‌داد. پس از دیدن «جانی گیتار» یا «یاغی بی‌هدف» انسان ناگزیر احساس می‌کند چیزی هست که فقط در سینما وجود دارد، چیزی که در رمان یا تئاتر یا در جایی دیگر هیچ‌چیز نمی‌شد و فقط روی پرده به‌طور خیال انگیزی زیبا می‌شود...
تئاتر (گریفیث)، شعر (مورنائو)، نقاشی (روسلینی)، رقص(آیزنشتاین)، موسیقی(رنوار) وجود داشت. از این پس سینما هست و سینما یعنی نیکلاس ری.


روسلینی هالیوود
فرانسوا تروفو




نیکلاس ری یک سینماگر مولف در بالاترین حد کلمه است... یک روسلینی در میان اهالی هالیوود. او نیز مانند روسلینی هیچ‌گاه توضیح نمی‌دهد و هیچ‌گاه بر معنای مورد نظرش تأکید نمی‌کند... ری در تمام فیلم‌هایش داستان واحدی را می‌گوید. داستان مردی خشن که می‌خواهد خشونت را کنار بگذارد و رابطه‌اش با زنی که بیشتر از خودش قدرت روحی دارد... فیلم‌های ری عموما مردم را کسل می‌کند، کندی فیلم‌ها، جدی بودنشان و قطعا واقع‌گرا بودنشان، آنها را آزار می‌دهد؛ رئالیسمی که مبالغه‌اش برای آنها آزار‌دهنده است... مشخصه بسیار مهم ری صمیمیت مطلق او در حساسیت شدیدش است. او به‌عنوان تکنیسین منزلت بزرگی ندارد. همه فیلم‌هایش بسیار آشفته‌اند، اما آشکار است که ری نه‌چندان در پی توفیق قراردادی و همه‌جانبه یک فیلم بلکه به فکر افزودن نوعی خصوصیت عاطفی به هر نماست... هیچ کدام از فیلم‌های ری بدون شب نیست. او شاعر شب‌هاست و در هالیوود همه‌‌چیز رواست مگر شعر... اگر در مورد هاکس ما شاهد پیروزی عقلیم، در مورد ری این دل است که پیروز می‌شود. می‌توان ری را به هاکس ترجیح داد یا برعکس، یا هر دو را پذیرفت، اما به کسی که هر دو را رد کند به جرأت می‌گویم: دیگر سینما نرو، دیگر فیلمی نبین، چون هرگز معنی الهام، شهود شاعرانه، تک‌تصویر، نما، ایده، فیلم خوب و سینما را نخواهی فهمید. دعوی شاقی است؟ نه یقینی شگفت‌انگیزی است.


مولفی بزرگ
اریک رومر





خوانندگان کایه می‌دانند که ما نیکلاس ری را یکی از بزرگ‌ترین- ریوت بود می‌گفت بزرگ‌ترین و من با کمال میل قبول می‌کردم - فیلمسازان نسل جدید آمریکا می‌دانیم، نسلی که پس از جنگ به صحنه آمد... نیکلاس ری یکی از معدود کسانی است که سبک خاص خود و نگاه خاص خودش به جهان و شعر خودش را دارد. مولف است؛ مولفی بزرگ... تنوع مضامین مورد توجه نیکلاس ری و غنای تنوعاتی که او بر زیبایی مضامین بسیار مورد علاقه خود می‌افزاید، باعث می‌شود که درک و دریافت اصالتش نسبت به رقبایش چندان آسان نباشد. زدن برچسب سهلی بر موضع و جایگاه او، کاری که در مورد جان هیوستن می‌شود کرد، غیرممکن است. مشکلات نیستند که نظرش را جلب می‌کنند، چنان‌که مثلا نظر ریچارد بروکس را جلب می‌کنند، بلکه آدم‌هایند. هیچ‌یک از آن ظرایف روان‌شناختی که برای منکیه ویتس جالب است در کار او دیده نمی‌شود. از آن جرقه‌های حیرت‌انگیز تغزل که در کار آلدریچ می‌بینیم اثری نیست. او ضرباهنگ آرامی دارد، ملودی او معمولا تک‌آواست، اما تصویری که این ملودی می‌دهد بسیار دقیق است. پیشروی‌اش چنان قاطع است که نمی‌توان لحظه‌ای از آن چشم برگرفت. تکه‌های درخشان که بسیار عالی است، فقط پس از اوجی آرام متجلی می‌شوند. این بیشتر هنر «پیوندها»ست تا «درخشش‌ها».

 

این خبر را به اشتراک بگذارید