• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
دو شنبه 25 فروردین 1399
کد مطلب : 98027
+
-

بحران بیولوژیک در نظام هژمونیک

بحران بیولوژیک در نظام هژمونیک

آرمان فرهادی‌ _ کارشناس مسائل بین الملل

پس از پایان جنگ جهانی دوم شاید هیچ‌گاه تصور آن نمی‌رفت که پس از دهه‌ها نه یک جنگ سوم، بلکه یک اپیدمی توسط یک ویروس ناشناخته این چنین نظم جهانی را در تمام عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با خطر جدی و دگرگون‌کننده مواجه کند. اگر چه زیست‌شناسان و پزشکان به‌دنبال شناخت جنبه‌های زیستی ویروس و کشف واکسن برای مهار آن هستند (که این اتفاق در نهایت رخ خواهد داد) اما تأثیرات انقلابی آن بر سیاست و اقتصاد جهانی و تغییر موازنه قدرت در بلندمدت قابل مهار نخواهد بود. شیوع گسترده ویروس کرونا پس از دهه‌ها بار دیگر ذهن تحلیلگران و اندیشمندان روابط بین‌الملل درخصوص آینده این نظام را به سمت خود جلب کرده است. همانگونه که جنگ جهانی دوم توانست تغییراتی اساسی در ساختار نظام جهانی ایجاد کند و پس از آن به اوج‌گیری قدرت ایالات متحده آمریکا منجر شود بی‌شک بحرانی به همان گستردگی می‌تواند مجددا چنین تغییراتی را در ساختار این نظام ایجاد کند. اگرچه اثرات یک جنگ در ایجاد این تغییرات سریع‌تر و شدیدتر است اما از نظر نگارنده عمق، گستردگی و ماندگاری این تحول در بلندمدت بیشتر خواهد بود. نظام هژمونیکی که پس از جنگ جهانی دوم به سردمداری ایالات متحده آمریکا به‌عنوان قدرت برتر یا هژمون جهان در عرصه‌های اقتصادی، صنعتی و نظامی شکل گرفت و با همراهی قدرت‌های اروپایی بر دنیا مسلط شد پس از عبور از تهدید شوروی و فروریختن بلوک شرق، روزهای سرنوشت‌سازی‌ را در مواجهه با یک ویروس شرقی سپری می‌کند. اگرچه سازمان ملل متحد و دیگر سازمان‌های بین‌المللی و منطقه‌ای نیز به‌عنوان بخشی از این ساختار جدید شکل گرفتند اما امروز هر سه رکن اساسی این نظام یعنی قدرت هژمون، اتحادیه اروپا و سازمان‌های جهانی در مواجهه با بحران‌های بین‌المللی علی‌الخصوص اپیدمی کرونا با مشکل جدی مواجه شده‌اند. آمریکا که در نقش قدرت برتر در این نظام قرار گرفته است نه‌تنها نتوانسته است بحران را مهار یا مدیریت کند، بلکه خود درگیر آن شده است و آمار مبتلایان و قربانیان در این کشور به‌شدت در حال افزایش است. از سوی دیگر در همان روزهای نخست گسترش ویروس در این کشور (پس از بی‌تفاوتی‌های علنی رئیس‌جمهور در مقابل دوربین‌ها و در جمع خبرنگاران)، دولت پروازهای خود به اروپا را به حالت تعلیق درآورد و متحدان خود را نیز رها کرد. از نظر نگارنده عامل میانجی و تأثیرگذار بر این ورشکستگی ایالات متحده آمریکا در مقابله با بحران‌های جهانی در چند سال اخیر، سیاست‌های دولت حاکم بر کاخ سفید به رهبری دونالد ترامپ است. نابخردی و ناپختگی سیاسی که پس از پیروزی ترامپ، سیاست‌ورزی کاخ سفید در عرصه بین‌الملل را تحت‌تأثیر خود قرار داد در چنین بحران‌هایی خود را نشان می‌دهد و روند سقوط هژمونی آمریکا را سرعت می‌بخشد. این ناکامی‌ها به آمریکا ختم نمی‌شود و دامن اتحادیه اروپا به‌عنوان ستون اساسی دیگر این نظم هژمونیک را نیز گرفته است. اگرچه خروج انگلستان از این اتحادیه عاملی تأثیرگذار در ضعف اتحادیه و کم شدن کارایی آن است، بحران کرونا، «دولت گرایی» در اروپا و احتمال فروپاشی این اتحادیه در آینده را قوت می‌بخشد. دولت‌های اروپایی هر کدام جداگانه و شتابزده به مقابله با کرونا برخاسته‌اند. درحالی‌که ایتالیا روزهای سخت خود را پشت سر می‌گذاشت دولت‌های اروپایی که وضعیت نسبتا بهتری داشتند، هر کدام جداگانه به قرنطینه و تامین مایحتاج بهداشتی خود روی آوردند. از سوی دیگر هجوم مردم به فروشگاه‌ها و اتهام دزدی محموله‌های دریایی اقلام بهداشتی به یکدیگر، مجموعه نظام غرب را به لحاظ فرهنگی در شرایط ناامیدکننده‌ای برای مدیریت یک بحران جهانی قرار داد. علاوه بر آمریکا و اتحادیه اروپا، ستون دیگر نظم جهانی نوین شکل گرفته به رهبری غرب، سازمان‌ها، رژیم‌ها و نهادهای بین‌المللی و منطقه‌ای نشأت گرفته از اندیشه‌های لیبرال بودند که قرار بود بساط دولت محوری را اگر برنچینند حداقل آن را کمرنگ کنند.

 در حقیقت آنچه واقع‌گرایان تحت عنوان مفاهیمی چون دولت محوری، قدرت، منفعت، نظام آنارشیک و ناکارآمدی سازمان‌های بین‌المللی در مواجهه با معضلات جهان به مثابه یک کل مطرح کردند امروز همه خود را نشان داده‌‌اند و اندیشه آرمان‌گرایان نظام بین‌الملل برای امکان توسعه همکاری‌های بین‌المللی در یک نظام واحد جهانی ورای یکه‌تازی دولت‌ها را تنها در حد یک آرمان نگه داشته است. نمونه این واقعیات، ناتوانی اتحادیه اروپا به‌عنوان مهم‌ترین اتحاد منطقه‌ای و دیگر سازمان‌ها مانند سازمان بهداشت جهانی یا بانک جهانی در ایجاد وحدت رویه یا کمک به دولت‌ها در مقابله با کروناست.

البته ناکارآمدی یا کم‌کارآمدی سازمان ملل متحد و نهادهای وابسته به آن در مدیریت بحران‌های دیگر همچون دخالت‌ها و جنگ‌طلبی‌های آمریکا در خاورمیانه، نسل‌کشی‌های رژیم صهیونیستی در فلسطین و جنایات عربستان در یمن یا تحریم‌های ظالمانه علیه ایران نیز خود را نشان داده است و دلیل اصلی آن عدم‌استقلال در مقابل نفوذ قدرت‌هاست. اما بحران کرونا این ناتوانی‌ها و ضعف‌ها را بیش از پیش آشکار ساخت. ممانعت از اعطای وام توسط بانک جهانی به ایران و تهدید قطع کمک‌های مالی به سازمان بهداشت جهانی توسط آمریکا نمونه‌هایی از این دخالت‌هاست. با یک نگاه کلی‌تر در حوزه نظری می‌توان به این نتیجه اساسی رسید که بحران کرونا با زیر پا گذاشتن اصول بنیانی اندیشه‌های لیبرال نظام جهانی، «وضع طبیعی تعدیل شده» دوران درگیری کشورها در نزاع‌های بین‌المللی، منفعت‌گرایی و دولت‌محوری به جایی همگرایی جهانی را بار دیگر به منصه ظهور گذاشت. نهایتا باید تأکید کرد که پیکره کنونی نظام بین‌الملل (پس از اتمام جنگ سرد) به رهبری آمریکا، اگر چه مشت و لگد‌های زیادی را چه در حوزه نظری و چه در میدان عمل و در مقابله با بحران‌های منطقه‌ای و جهانی متحمل شده است اما به‌نظر می‌رسد بحران کرونا ضربه نهایی را بر پیکره این نظام هژمونیک وارد کند و نظمی جدید را با تغییر موازنه قدرت و مختصاتی نو بسته به واکنش سایر قدرت‌های اقتصادی و نظامی دیگر دنیا در مدیریت جهانی این بحران و سایر بحران‌ها (که می‌تواند هژمونیک با قدرتی جدید به جای آمریکا یا ظهور هژمون‌ها و اتحادهای منطقه‌ای مستقل و نوظهور باشد)، در آینده‌ای نه چندان دور شکل دهد.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :