• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
یکشنبه 24 فروردین 1399
کد مطلب : 97985
+
-

کرونا و نامه‌نگاری پدر و دختری که هرگز وجود نداشتند

حرف‌های همسایه
کرونا و نامه‌نگاری پدر و دختری که هرگز وجود نداشتند


مهدیا گل‌محمدی ـ روزنامه‌نگار

   ماه می‌2014 
اینجا در آرکانزاس هیچ سیاهپوستی را سیاه (black) صدا نمی‌زنند. در آمریکا سیاه در واقع یک جور فحش و تحقیر به‌ حساب می‌آید. این را بعد از اینکه نزدیک بود از یک دانشجوی «رنگین پوست» در دانشگاه آرکنسا کتک مفصلی بخورم و مثل خودش سیاه و کبود بشوم، فهمیدم.
رنگین‌پوست‌های آرکانزاس به‌خصوص در شهر «لیتل راک» خود را در کنار سرخپوست‌ها، صاحبان قدیمی و بومی این منطقه می‌دانند و از خارجی‌ها هم زیاد خوششان نمی‌آید. دختر خانه دیوار به دیوار من هم در دوران دانشجویی یکی از همین بومی‌هایی بود که اتفاقا خیلی هم سیاه نبود. پیشانی بلندی داشت که از چشمانی رنگی شروع می‌شد و به موهایی وزوزی که بعدها نفهمیدم چطور صاف شدند ختم می‌شد. با وجود همسایگی«چستیتی پترسون» در آن خانه دانشجویی نیازی به ساعت نداشتم. راس ساعت شش صبح با صدای زمخت و دو رگه «جانی‌کش» بیدار می‌شد و پس از مدت کوتاهی درقی درهای خانه را به هم می‌کوبید که برای دویدن بیرون برود؛ این یعنی ساعت راس شش و نیم است. همین سگ‌دو زدن‌های صبحگاهی‌اش بود که دست آخر بهانه‌ای به دستم داد تا همسایه دیوار به دیوارم را بیشتر بشناسم.
  ماه دسامبر 2016
یکی از روزهای اواسط ‌ماه دسامبر وقتی می‌دوید گوشی موبایلش به زمین افتاده و شکسته بود. داشت پاشنه در را از جا در می‌آورد که در را باز کردم. پیش از آنی که هن‌و‌هن‌کردن‌هایش تمام شود باتری گوشی را به زور برایش جا زدم و قابش را هم با چسب نواری سر هم کردم. بدون اینکه تعارف تکه و پاره کند گوشی را از دستم قاپید و رفت. چند هفته بعد برایم تعریف کرد که هر روز راس ساعت 9صبح برای پدرش نامه‌ای می‌نویسد و آن را به گوشی او فرستاده و منتظر جواب نامه‌اش می‌شود. از سال 2014میلادی تا به حال پدر و دختر جدا افتاده از هم، روزی نبوده که از حال هم با خبر نباشند. پس از جدایی والدین چستیتی، مادرش حکمی از دادگاه می‌گیرد که مطابق آن آقای پترسون دیگر هیچ حقی برای دیدن دخترش ندارد و تنها راه ارتباط آنها همین نامه‌نگاری‌ها بود. پترسون از دست طلبکارهایش از آمریکا گریخته بود و تا روزی که مدرکم را از دانشگاه آرکنسا گرفتم و به تهران بازگشتم هنوز کسی از محل زندگی آقای پترسون خبر نداشت.
  ماه آوریل 2020
در این چند هفته اخیر در تهران هم مثل بسیاری از شهرهای دیگر دنیا، کرونا چهره دیگری از واقعیت را به نمایش گذاشت. آدم‌ها در خانه‌هاشان پنهان شده و حیوانات مجالی یافته بودند تا به شهر نزدیک شوند. قرنطینه روی دیگری از سکه روابط زوج‌ها را هم نشان داد. کرونا حتی روی رابطه پدر و دختری چستیتی و آقای پترسون در آمریکا هم سایه انداخت. چستیتی هفته پیش تماس گرفت و برایم تعریف کرد سال 2014مردی در برزیل دخترش را پس از تصادف رانندگی به بیمارستانی می‌برد که آقای پترسون (پدر چستیتی) هم آنجا بستری بوده است. در آن بیمارستان ابتدا پترسون و سپس دختر این مرد می‌میرند. مرد گوشی تلفن پترسون را برداشته و متوجه می‌شود چستیتی درست هم‌سن و سال دختر از دست‌رفته‌اش است. در تمام این سال‌ها او بوده که با چستیتی نامه‌نگاری می‌کرده است. این مرد حالا به کرونا مبتلا شده و پیش از مرگ رازش را به چستیتی گفته است. تمام این سال‌ها انگار پدر و دختری که هرگز وجود نداشتند با هم نامه‌نگاری می‌کردند.
برداشتی آزاد از رویدادی واقعی در ایالت آرکانزاس آمریکا

این خبر را به اشتراک بگذارید