راه رفتن در جایی که زمان ایستاده است
مهدی جلیلی _ روزنامهنگار |
انسان میداند که میراست و بهخاطر همین حس ترسناک از دستدادن زمان است که در لحظات سرخوشی نابی که به او دست میدهد، آرزو میکند ای کاش زمان میایستاد. آرزوی توقف زمان، آرزویی از سر بیم و امید است؛ آرزویی که ما بسیاری از اوقات با خودمان همراهش میکنیم اگر از من بپرسید، تنها در سفر است که زمان میایستد؛تنها در سفر است که انسان فکر میکند در مواجهه با تازههای جهان، باید نامیرا باشد و انگار میکند که هست.
انسان با سفر در جغرافیای زمین، دچار همان سرخوشی ناب در مواجهه با شگفتیهای پیشتر ندیده و لذتهای تجربهنشده کوچک و بزرگی میشود که به او حس نامیرابودن میدهد؛ لذت بیبدیل توقف زمان. برای همین است که انسان همیشه عاشق سفر بوده و تاریخ تمدن بشری با هجرت از جغرافیایی به جغرافیای دیگر عجین شده است.
هنوز سیاحان و جهانگردانی که راوی تفاوتها و تجربههای ناب دیدن جهانهای تازه بودهاند، عزیز هستند؛ آدمهایی که سفر از آنان حکیم و فرزانه میساخت؛ آدمهایی مثل سعدی و ناصرخسرو و مارکوپولو و هومر... حتی اگر راویان صادقی برای آنچه دیده بودهاند نباشند که به قول سعدی: جهاندیده بسیار گوید دروغ.
امروز هم جهانگردها و ماجراجوهایی که با یک کوله روی پشتشان به دیدن جهانهای تازه میروند عزیز هستند و خیل آنها را امروز میشود در گوشهگوشه دنیا دید. آنها هم انگار بهدنبال توقف زمان در حیات کوتاه خود هستند. اغراق نیست اگر بگوییم ما همه، وقت دیدن گزارشهای سفر آنان یا خواندن درباره سفرهایشان به این همه نامیرایی لحظاتی که دارند، حسرت میخوریم و دلمان میخواهد ما هم دل و جان این همه رهایی از قید زمان و مکان را داشتیم.
البته سفر خلقیات گوناگونی دارد که آدم به آدم ماهیت سفر را متفاوت میکند اما آنچه در جان همه سفرها مشترک است، از نگاه من همین تلاش برای رهایی است؛ تلاشی برای متوقفکردن زمان در دوری از جغرافیایی که به آن عادت کردهایم و آمیختهاش شدهایم. سفر تجربههای نو و منظرههایی بدیع دارد که گاه آدم را تا سر حد شک به همه باورهای سخت و استواری که داشته، پیش میبرد.
با سفر است که میتوان به مسخرگی بسیاری از بدعتها و خرافهها پی برد. با سفر است که میتوان آیات گوناگون آفرینش را دید و شناخت. در سفر است که میتوان با آدمها، ساختمانها، خیابانها و طبیعتی متفاوت از آنچه در زندگی عادی ما جریان دارد، روبهرو شد و به مقایسه نشست.
سفر تنها فرصتی است که زمان میایستد و به قول خیلیها، از عمر آدم حساب نمیشود. شاید برای درک همین لذت ناب ایستادن زمان بود که خداوند به پیامبرش فرمود: قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ... .