یه بلیت مهمون من...
فرهادیلدا| چقدر گفتیم و نوشتیم از فیلمهای آبکی و سینمای آبگوشتی، چقدر حرص خوردیم که در این سینما آنها که حقشان بوده همیشه بسازند، کنار گذاشته شدهاند و معرکه را گروهی بساز بفروش به دست گرفتهاند که هنرشان فقط بیهنری است. گیشه سینماها هم برای ساختههای این بیهنرها باز میماند و سانسهای فوقالعاده هم به نام همانها ثبت میشد.
ماسکها که شدند نقاب مدرن آدمهای شهر، سینماها هم احوالشان تغییر کرده است. حالا فیلم بفروش نچسب و نفروش پرکشش فرقی ندارند با هم؛ چون سینمایی نیست و سالنی و گیشهای. کرکرهها پایین است و چراغ بلیتفروشیها خاموش. حالا اصلا فرقی ندارد که چه فیلمی روی پرده باشد چون ما دلتنگیم برای صندلی و پرده سینما و معجزه غرق شدن در دنیای فیلم.
کاش ماسکها بیاستفاده شوند، حالمان خوب باشد و سینماها بازگشایی شوند، آنوقت یک بلیت مهمان من به تماشای هر فیلمی .