جدایی کاغذی
فرهادیلدا| انگاری پیرمرد از خانه زده بیرون، درست شبیه همان پدر فیلم «جدایی نادر از سیمین»، درست با همان احوالات فراموشکارانه و درست با همان علاقه قدیمی که به زحمت بر دهانش جاری شد که «میرم روزنامه بخرم...»
آه پدر حالا ما هم مبتلاییم به درد فراموشی، تنها میمانیم بدون بوی معشوق کاغذیمان، دکه دیگر کلبه عاشقی نیست و دلمان بدجور از این جدایی گرفته است؛ جدایی کاغذی...