عید بوی کلوچه میداد
محمود برآبادی ـ روزنامهنگار
چند روز مانده به عید، مادرم کلوچه میپخت. از آن زنجفیلیها. عطر کلوچه همراه بوی بهارنارنج همه حیاط را پر میکرد.
آخرین روز سال که از مدرسه به خانه میآمدیم، همان عصر مینشستیم و تا شب تکلیفهای عید را انجام میدادیم و بعد با خیال راحت سیزده روز را خوش میگذراندیم. به دیدن فامیلها میرفتیم، شیرینی وآجیل میخوردیم و از همه خوشمزهتر، عیدی میگرفتیم. با عیدیهایمان کتاب و مجله میخریدیم و با علاقهای چند برابر کتابهای درسی، آنها را میخواندیم. ویژهنامههای نوروزی همیشه پر از شعر، قصه، جدول و سرگرمیهای جورواجور بود و بوی مرکب چاپ میداد. دو هفته تمام با ویژهنامهها حال میکردیم. آن موقعها مثل حالا کتاب و مجله مخصوص بچهها فراوان نبود. چند تایی مجله و تعدادی هم کتاب که همهشان هم خواندنی نبودند.
حالا از آن زمان خیلی گذشته. زمانه به کل عوض شده. کتاب و مجله و چیزهای خواندنی دیگر برای بچهها فراوان است اما خواننده کم. جایش را سرگرمیهای عجیب و غریبی گرفته که گاه دل آدم بزرگها را هم میبرد، ولی برای ما قدیمیها، کتاب و مجله چیز دیگری است. هنوز هم هرچه کتاب و مقاله را در طول سال فرصت نمیکنم بخوانم، میگذارم برای تعطیلات نوروز. امیدوارم این عید دیگر همه آنها را بخوانم. عیدی که با قدم نامبارک کرونا خیلی هم طولانی شده است.