نگاهی به «الماسهای تراشنخورده» ساخته تحسینشده برادران سفدی
خاکستر و الماس
یاور یگانه
نام برادران سفدی با فیلم «روزگار خوش» (2017) سر زبانها افتاد و سینمای مستقل آمریکا باز هم دوچهره جدید از آستینش درآورد. فیلم روزگار خوش از استعداد و قریحهای خبر میداد که قواعد ژانر را میشناسد اما نمیخواهد در چارچوبهای تنگ و محدودکننده سینمای بدنه باقی بماند. داستان این فیلم درباره دو برادر بود که با خلافهای کوچکشان به دردسر بزرگی میافتند که اصلا انتظارش را ندارند. نوع تصاویر و شیوه روایت این فیلم چنان بود که از چشم اغلب منتقدان پنهان نماند و در انتهای سال کمتر فهرست بهترینهای سال سینما بود که نامی از این فیلم نبرده باشد. حالا آنها با «الماسهای تراشنخورده» در ادامه مسیر فیلم قبلیشان گام برداشتهاند و کمکم میتوان درباره دنیای خاص برادران سفدی حرف زد. یکی از مهمترین ویژگیهای فیلم جدید سفدیها بازی آدام سندلر است که خیلیها معتقد بودند حتی لایق اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد است اما حتی نامزد هم نشد! با این حال، شب قبل از مراسم اسکار، سندلر بهعنوان بهترین بازیگر مرد جوایز مستقل اسپریت برگزیده شد و در متنی مطایبهآمیز به شوخی و جدی گفت بگذارید اسکاریها مراسم خودشان را برگزار کنند و ما هم از فیلمهای مستقلمان لذت ببریم. ما هم بنا به این توصیه، در این صفحه به جنبههای مختلف فیلم مستقل الماسهای تراشنخورده پرداختهایم.
داستان از چه قرار است؟
هاوارد رتنر، جواهرسازی معتاد به قمار است که همیشه بهدنبال راهی است تا برد بزرگ بعدی خود را بهدست بیاورد و موفقیت جدیدی را به اسم خود ثبت کند. فرصتی برای هاوارد پیش میآید که یکسری شرطبندیهای پر خطر و بزرگ انجام دهد؛ کاری که باعث میشود در نهایت ثروت بسیار زیادی را از همین کار بهدست آورد. حالا هاوارد باید اقداماتی را انجام دهد که هم بین کار و خانوادهاش تعادل ایجاد کند و هم از دشمنان و مخالفان زیادی که از هر سمت به سراغش میآمدند دوری کند. علاوهبر این، او بهشدت در تلاش است تا بالاخره به آن پیروزی نهایی که همیشه دنبالش است دست یابد. با این حال علاقه او به این رؤیا، زندگی او را خاکستر میکند.
ماجرای دو برادر
جاشوا (متولد 1984) و بنی (متولد 1986) دو فیلمساز مستقل نیویورکی هستند که دوران کودکیشان در میان منزل پدرشان در کویینز و منزل مادر و پدربزرگشان در منهتن در رفتوآمد بودند. آنها در جوانی تحتتأثیر پدر عشق فیلمشان به فیلمسازی روی آوردند. موضوع بچههایی که والدینشان طلاق گرفتهاند یکی از مضامین اصلی فیلمهای آنهاست که کاملا از زندگی خودشان برآمده است. با اینکه پیش از فیلم روزگار خوش، 4فیلم بلند ساخته بودند، روزگار خوش بود که آنها را به شهرت رساند. در سال2019، الماسهای تراشنخورده تداوم موفقیت آنها را رقم زد.
داریوش خنجی، فیلمبردار الماسهای تراشنخورده، از همکاری با برادران سفدی میگوید
فیلمی با حالوهوای دهه80
داریوش خنجی، فیلمبردار نامدار ایرانی- فرانسوی که سابقه همکاری با غولهایی همچون دیوید فینچر، وودی آلن، وونگ کار وای، رومن پولانسکی، برناردو برتولوچی، میشائل هانکه، دنی بویل و سیدنی پولاک را دارد، پشت دوربین آخرین ساخته برادران سفدی، الماسهای تراشنخورده بوده است. خنجی نخستین بار از طریق دخترش با برادران سفدی آشنا شد و برای ساخت یک موزیکویدئو با آنها همکاری کرد. به گفته خنجی، آن موزیکویدئو بودجه زیادی نداشت و خیلی سریع و دیوانهوار ساخته شد. خنجی میگوید: «هرگز چیزی مثل آن را فیلمبرداری نکرده بودم. بعد از آن، آنها به من گفتند که میخواهند یک فیلم بسازند و پرسیدند آیا حاضر به همکاری هستم که من هم گفتم بله. خیلی خوب با هم کنار میآییم و آنها به من قول دادند که فیلمبرداری این پروژه قرار نیست به دیوانهواری آن موزیکویدئو باشد. البته، من اعتراضی نکردم اما خودشان این را گفتند. این دو برادر مهربان و خوب هستند و کار کردن با هم را دوست داشتیم. رابطهای بسیار هیجانانگیز و جالب بود. برادران سفدی بسیار دوستداشتنی و پر از قوه تخیل و انرژی هستند؛ مثل رودخانهای هستند که هرگز جریانش متوقف نمیشود و فیلم هم همین حس را داشت».
ظاهر خشن دهه 80
خنجی درباره نحوه همکاریاش با برادران سفدی برای رسیدن به سبک بصری موردنظرشان گفته: «آنها مدام برای من عکسهایی میفرستادند و این عکسها را برای فیلمبرداری با هم مقایسه میکردیم. من عکاسان دهه70 میلادی را بیشتر دوست دارم اما متوجه شدم که بیشتر داریم وارد دنیای اواخر دهه80 میشویم و برایم خیلی جالب بود چون هرگز چنین کاری نکرده بودم و حس کاملا جدیدی بود. خودم در دهه80 جوان بودم اما معمولا از قیافه فیلمهای دهههشتادی خوشم نمیآید.
اما آنها باید به داستان وفادار میماندند. این واقعا دنیای خود آنها هم هست؛ افرادی که میشناختند و اطرافشان بودند. بنابراین برای فیلمبرداری و حالوهوای داستان و انرژی و ریتم فیلم، به تصویرسازی این دنیا نیاز داشتند.
بنابراین واقعا من را هم وارد دنیای خودشان کردند. به شوخی خیلی درباره پستمدرنیسم در معماری صحبت میکردند. مدام برایم ایمیلهایی با عکسهای معماری مایکل گریوز میفرستادند که بهنظرم خیلی زشت بودند اما بعد، کمی پیش از فیلمبرداری، بالاخره درکشان کردم. در وسط یک جلسه آمادهسازی که با هم داشتیم بالاخره درک کردم که قرار نیست زیبا باشد. قرار است حسی سفتوسخت مانند دهه 80 و کلی نور و کنتراست داشته باشد. برای این کار به بسیاری از فیلمهای رابرت آلتمن، مخصوصا «خداحافظی طولانی»، نگاه کردیم».
شهر به مثابه زندان
این فیلم پر از تصاویر منعکسشده در سطوح مختلف آینهمانند است. اما چرا؟ خنجی معتقد است تمام این شیشهها، فلزها و انعکاسها مانند یک زندان بود. شهر مانند یک زندان است. وقتی شخصیتی را میبینید که از طریق انعکاس و شیشه مشاهده میشود، از نظر ما این نمایانگر جنبههای ظاهری مختلف یک شخصیت و بخشی از زبان فیلم است.
چالش لنز دوم
خنجی درباره استفاده از تکنیک زوم در این فیلم چنین توضیح داده است؛«در این فیلم خیلی درباره زوم صحبت کردیم. اخیرا در فیلمهایی که ساختم، خیلی کم از زوم استفاده کردم. فقط محتاطانه زوم میکردیم تا کمی تنش به فریم اضافه کنیم. اما برادران سفدی واقعا میخواستند از زومی استفاده کنند که در فیلمهای دهههای 70و 80 استفاده میشد. این فیلم هم کمی مانند فیلمهای اواسط دهه80 شد که با لنزهای متفاوت و با زوم بسیار ساخته میشدند. آنها واقعا میخواستند از زوم بهعنوان نوعی زبان استفاده کنند و لنز بلند را کنارش قراربدهند تا تصاویر را دنبال کنند. ایده دنبال کردن نماها و تعقیب مداوم بازیگران با لنزهای بلند واقعا آنها را مسحور ساخته بود. این کار نیازمند این بود که در حال حرکت روی بازیگر تمرکز شود و در نهایت این تمهید به زبانی تبدیل شد که خیلی دوستش داشتم. کاری کاملا برخلاف تمام کارهایی که تا به حال انجام دادهام. هرگز فکر نمیکردم روزی فیلمی مانند این را فیلمبرداری کنم. اما در نهایت احتمالا میتوان گفت این اثر محبوب من است. البته این کار سختیهای خودش را هم داشت. هر روز و همهچیز این فیلم یک چالش بود. یکی از چالشها فیلمبرداری مداوم با لنزهای بلند بود. واقعا متفاوت بود. من اصلا به فیلمبرداری با لنزهای بلند عادت ندارم و با لنزهای بلند فیلمبرداری میکنم. عاشق فریمبندی با لنزهای ۳۵، 40و ۵۰ میلیمتری هستم. درحالیکه در این فیلم لنز نرمال برای همهچیز ۷۵ میلیمتری بود. لنز دیگری که آنها خیلی دوست دارند از آن استفاده کنند لنز ۳۵۰میلیمتری آنامورفیک است. از زومهای خیلی بزرگ استفاده کردیم بنابراین چالش اصلی، اجرایی کردن این نماهای طولانی و دنبال کردن شخصیتها با لنزهای بلند بود؛ چون کاری نیست که آدم به طور معمول انجام بدهد. هرگز نماهای بلند تعقیب افراد را با لنزهای بلند نمیگیرند. بنابراین برای ما این چالشی بزرگ بود.»