آنچه میماند
بهنود امینی- روزنامه نگار
میارزید؟ این پرسشی است که با رسیدن جشنواره سی و هشت به آخرین ایستگاه خود، در نگاه دوستان و آشنایانی که به هر دلیلی (شخصی یا تحت عنوان اعتراض دستهجمعی) در جشنواره شرکت نکردهاند، خوانده میشد.
علاوه بر نگاه معنادار و تلخ این گروه، در میان دوستان همراه و هم نظر نیز تردیدهایی وجود داشت؛تردیدهایی با این مضمون که آیا واقعا تماشای تعداد معدودی اثر قابل توجه، در کنارخیل فیلمهای میانمایه و الکن به تمام زخم زبانها، ناملایمتیها و تندرویهایی که از برخی دوستان گروه اول (عدهای که جشنواره را تحریم کردند) شنیدند یا در توییتها و پستهای کنایهدارشان خواندند، میارزید؟
پرسشی که پاسخ آن حتما شخصی خواهد بود و شاید با خوابیدن قیل و قال تقسیم جوایز و خاموش شدن فریادهای زندهباد و مردهباد ناشی از غلیان آنی احساسات به فلان بازیگر و کارگردان، بتوان رویارویی صادقانهتری با اصل پرسش و پرسشکنندگان داشت. اما در مرحله فعلی، نگارنده برای پاسخ به این تردید، رجوع میکند به 3 فیلم «تومان»(مرتضی فرشباف)،«پوست»(بهمن و بهرام ارک) و «دشمنان»(علی درخشنده) که توشه او را از جشنواره سی و هشتم میسازند؛3 فیلم از فیلمسازان مستقلی که هر کدام مسیر پر فراز و نشیبی را برای ساختن این آثار و رساندن آنها به جشنواره پیمودهاند. اتفاقی نیست که یکی از مستدلترین و قابل دفاعترین دلایلی که در صف مخالفان تحریم جشنواره نقل میشد لزوم حمایت همهجانبه از این دسته فیلمسازان مستقل بود که با خون دل به این تریبون، دست یافتهاند و شایسته نبود این گروه را که از قضا عقاید و تفکراتشان درباره حوادث اخیر، شباهت بیاندازهای به ما (در هر دو گروه تحریمکننده و شرکتکننده) دارد، تنها بگذاریم؛3فیلمی که سهم چندانی در تقسیم جوایز پایانی نداشتند. (پوست در این مورد، خوش اقبالتر بود) اما هر سه بنابر دلایلی از آثار قابل توجه چند سال اخیر به شمار میروند و آیندهای امیدوارکننده را برای کارگردانانشان نوید میدهند. تومان نه فقط شرح بلندپروازی ویرانگر دو برادر و یک دوست بلکه میتوان آن را آینهای یافت از نسلی که رؤیای موفقیت و ثروت یکشبه، او را به جنون و از خودبیگانگی سوق میدهد تا نارضایتیاش از زندگی و شرایط را، با تن دادن به یک قمار انتحاری، نشان دهد. دشمنان، سیمای زنی محصور میان حلقه تنگ تعارضات بیرونی و درونی را تصویر میکند. فیلمی با سویههای اجتماعی (تأثیر غیرمستقیم اعتیاد بر زندگی اطرافیان) و موفق در خلق فضای وهمآلود ذهن زنی که با مرگ ناگهانی فرزندش، طیفی از گرایشهای آزارخواهی و آزاردهی را بروز میدهد. تصویر هولناک و متفاوتیکه دشمنان از کاراکتر محوری مونثاش نشان میدهد، از تمام فیلمهایی که با دغدغههای اجتماعی درباره زنان- در جشنواره - تماشا کردیم، باورپذیرتر و دقیقتر است. اما تماشای پوست، تجربهای تازه و بیمانند است؛ از یک عاشقانه نامعمول در بستری از قصههای فولکوریک آذری که مودهایی از ژانرهای مختلف (تریلر، فانتزی و...) را با هم درمیآمیزد تا علاوه بر یادآور شدن مهارت برادران ارک در اجرا (که پیشتر با فیلم کوتاه «حیوان» دیده بودیم)، هوش و خلافیت این دو را در بهرهگیری از المانهای بومی و اصیل در خدمت روایت و پردازش قصه، به رخ بکشد. 3 فیلمی که یاد شد، به گمان من دستاورد تماشای این جشنواره پرحاشیه بودند. بهانهای برای ایستادن روی انتخابمان یعنی تحریم نکردن جشنواره، تنها نگذاشتن فیلمسازان مستقل، حمایت از آثار باکیفیت و مهمتر از تمام اینها امیدوار بودن...
چنانکه در پایانبندی هر سه فیلم تومان، دشمنان و پوست نیز «امیدواری» نقش ویژهای داشت. پوست با برتری قدرت عشق بر سحر و جادو پایان مییابد، کاراکتر رواننژند دشمنان، در آخرین لحظه از تصمیم خودکشی منصرف میشود و داوود تومان نیز که در سردترین روزهای زمستان زندگی دست و پا میزند، با تمام سرمایه باقیماندهاش قمار میکند تا صدای زنگ برد احتمالیاش، امید به بهار را در دل او و البته دل ما زنده کند. پس میارزید.. !
بهترینها:
فیلم: پوست
کارگردان: مرتضی فرشباف (تومان)