• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
شنبه 26 بهمن 1398
کد مطلب : 95111
+
-

کاش شهرمان را عاشقانه می‌نوشتیم

نگاه
کاش شهرمان را عاشقانه می‌نوشتیم


فریبا خانی ـ روزنامه‌نگار

چندروز پیش گزارشی خواندم از موزه دل‌های شکسته که در شهر زاگرب است. در این موزه، انواع یادگاری‌ها از روابط به پایان رسیده و جدایی‌ها نگهداری می‌شود؛ یادگاری از مادری که فرزندش را در کودکی ترک کرده تا زندگی زناشویی‌ای که پس از سال‌ها به جدایی ختم شده است. شعبه‌ای از این موزه هم در لس‌آنجلس آمریکا قرار دارد. 
اما در همسایگی ما در ترکیه در شهر استانبول از سال1391«موزه معصومیت» برپا شده است. موزه معصومیت، عنوان کتابی از «اورهان پاموک» نویسنده ترکیه‌ای برنده جایزه نوبل است. پاموک به خانواده با نفوذی در استانبول تعلق دارد. پدرش و پدربزرگ و عموهایش ثروت و نفوذی در استانبول داشته‌اند. داستان موزه معصومیت، داستان عاشقانه کمال به دختری به نام افسون است. تمام اشیایی که افسون به آنها دست زده یا متعلق به این زن بوده در این موزه نگهداری می‌شود. این موزه از روی این رمان ساخته شده است. اما اینها را گفتم تا به یک خاطره اشاره کنم.
 چند سال پیش من به شهر استانبول رفتم. تازه شنیده بودم که موزه معصومیت کار خود را آغاز کرده و چون اورهان پاموک را دوست داشتم، گفتم حتماً در این سفر از موزه معصومیت هم دیدن کنم. راهنمای تور دختری به نام «نفس» بود. دختر جوان و پرانرژی که انگار استانبول را مثل کف دستش می‌شناخت. او خوشرو بود و به همه سؤال‌ها پاسخ می‌داد. به‌نظر خیلی کاربلد می‌آمد. اما این راهنمای تور حرفه‌ای که خوب کارش را بلد بود، هیچ‌چیز درباره «موزه معصومیت» نمی‌دانست. به او گفتم موزه معصومیت براساس رمان اورهان پاموک ساخته شده است. اما خانم نفس چیزی از موزه نشنیده بود. از دیگر راهنمایان تور هم پرس‌وجو کردم و همه گفتند چنین جایی وجود ندارد. آن روزها در گوگل هم جست‌وجو کردم و پیدایش نکردم و منصرف شدم. اما واقعاً این موزه وجود داشت. شاید بارها وقتی در خیابان تقسیم از کنار بلوط‌فروش‌ها یا صدف‌‌فروش‌ها می‌گذشتم؛ از سر خیابانی که موزه واقع شده بود هم گذشته بودم، آن‌سال نتوانستم به موزه بروم. اورهان پاموک به‌خاطر جزئی‌نگری‌هایش به‌خاطر به تصویرکشیدن محله‌های استانبول، برج گالاتا، محله نیشان تاشی، محله بی‌اوغلو، تصویرهایش از حرکت کشتی‌های روسی در تنگه بسفر و بوی زغال‌سنگ و باران و خزه... ستودنی است. این نویسنده، تصویرهای زنده‌ای از زندگی در شهرش به خواننده کتاب‌هایش می‌دهد که حالش را خوب کند. یک نویسنده خوب اگر بتواند شهرش را در داستان‌هایش زیبا و زنده تصویر کند؛ خدمت بزرگی به شهرش کرده است. دولت ترکیه، سرمایه‌گذاری جدی روی سریال‌های ترکی انجام داد. هرچند این سریال‌ها بسیار کم‌عمق و سطحی و پر از مشکلات اخلاقی و خیانت است اما شهرهای ترکیه و لوکیشن‌های زیبا برای جلب گردشگر بسیار هوشمندانه اتفاق می‌افتد و خیلی از مسافران ایرانی که آن زمان به استانبول رفتند، تقاضای تور سریال‌های ترکی را داشتند و دولت ترکیه از این جهت خوشحال که به رونق گردشگری ترکیه کمک کرده است.
خانم نفس، ما را به محله‌های مختلف استانبول برد. تمام لوکیشن‌های سریال‌ها را به مسافران نشان می‌داد و هیجان‌زده‌شان می‌کرد. کاش خانم نفس که این‌قدر سریال‌ها را بلد بود ادبیات را هم بلد بود. اما این روزها فکر می‌کنم چه می‌شد ما هم نویسنده‌هایی داشتیم که با عشق درباره شهر و آدم‌هایش می‌نوشتند. لابد این نوشته‌ها در سراسر جهان باعث می‌شد شهرهایی که در آن زندگی می‌کنیم غریب نباشند. به شهرهای زیبای خودمان فکر می‌کنم؛ به تهران، شیراز، یزد، تبریز و رشت و... ادبیات این قدرت جادویی را دارد که شهرها و آدم‌هایش را به زیباترین شکل تصویر کند. البته نویسندگان ما تلاش‌هایی کرده‌اند، اما این تلاش‌ها خیلی دیده نشده یا جهانی نشده‌اند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :