پرویز رزاقی_روانشناس
کلید و رمز یک ارتباط موفق اعتماد است. یعنی رفتارهایی که توأم با اعتماد باشد میتوانیم آن رفتار را با کیفیت، اثربخش و مستمر کنیم. اگر بخواهیم یکی از اصلیترین مؤلفههای ارتباط بین دو نفر را درنظر بگیریم، موضوع اعتماد مورد توجه است. اگر اعتماد نباشد، آن رابطه و ارتباط شکست خورده و از آن رفتارهایی که مدنظر است خارج شده و میتواند به بروز مشکل یا حتی به انزوای اجتماعی، ناامیدی و حتی افسردگی منجر شود. سؤال اینجاست که چه اتفاقاتی ممکن است در یک رابطه یا ارتباط رخ دهد که منجر به پایان آن ارتباط شود؟
معمولاً، هنگامی که شخص نتواند معیارهای رابطه را بهدرستی اجرا کند میتواند به پایان دادن رابطه کمک کرده باشد. یعنی اینکه، یک نفر ممکن است در رابطهای قرار بگیرد که آن رابطه بین پدر و پسر، زن و شوهر، دوستان با دوستان و گروه با گروه باشد و اگر معیارهای آن رابطه را درنظر نگیریم قطعاً با مشکل روبهرو خواهیم شد. این نکته را باید درنظرگرفت که هر رابطهای معیاری دارد. بهعنوان نمونه، رابطه زن وشوهر معیارهای متفاوتی نسبت به رابطه پدر با فرزند دارد. اگر نتوانیم رفتارهای متناسب با آن معیارها را از خود نشان دهیم و باور درستی نسبت به مسائل نداشته باشیم و رفتار صادقانهای از خود نشان ندهیم، مشکلات در رابطه ایجاد میشود.
به چه کسانی اعتماد کنیم؟
دردیدگاه مثبتاندیشی افراد در طول زندگی خود در جریان زیست خود معتقدند که باید به همه افراد اعتماد کنند مگر اینکه خلاف آن اثبات شود. این اعتماد درجهبندی و معیار دارد. اعتماد از نوشتن قرارداد اجاره سرویس مدرسه برای فرزند تا سوار تاکسی شدن و اعتماد به راننده برای رانندگی مناسب بخشی از اعتمادی است که روزانه با آن روبهرو هستیم و یکی از عادیترین روندها و فرایندهای اعتماد به دیگران را شامل میشود. اگر این اعتماد شکل نگیرد ما در همه امور زندگی خود با مشکل روبهرو میشویم. اما درجه اعتماد به افراد با هم فرق دارد. اعتمادی که به یک راننده داریم با نوع اعتمادی که به فرزند یا همسر داریم فرق دارد. محتوای ارتباط در اینجا اهمیت دارد و این اعتماد از نوع کیفی را شکل میدهد. بنابراین، براساس نوع شخص و نوع ارتباطی که با فرد داریم، میتوان مقدار و درصد اعتماد به فرد را تخمین و آن را اجرا کرد.
ویژگیهای ساخت اعتماد چیست؟
برخی ارتباطها میان افراد عمیق است. عمق ارتباط میان دونفر میتواند به عمیق شدن اعتماد بین آنها کمک کند اما، هرچه عمق ارتباطات کم باشد بدون شک، مقدار اعتمادی که به فرد مقابل میتوان کرد نیز کم خواهد شد. ممکن است افرادی باشند که عدهای به آنها اعتمادمطلق دارند و شما نیز در جریان اعتماد دیگران به آن فرد باشید. این موضوع که دیگران به فردی اعتماد دارند و شما هم میتوانید به آن فرد به اندازه دیگران اعتماد کنید درست نیست؛ چرا که ممکن است عمق ارتباط دیگران با فرد به اندازه عمق ارتباط شما با طرف مقابل نباشد. اینکه من چه فردی هستم که دنبال اعتماد هستم باید عقبه فکری ذهنی خود را بشناسیم. یعنی اینکه من چقدر مسئولیتپذیرم. چقدر رابطه وتعهد در رابطه دارم. در شغل و کاری که میکنم چه نقشی دارم؟ اینها در اعتمادسازی نقش مثبت دارد. ازسوی دیگر، هنگامی که معاون دانشگاه میآید و مسئولیت میگیرد، رئیس دانشگاه براساس تجاربی که دارد اعتماد بیشتری به معاونش دربرابر اساتید دانشگاه دارد. یعنی اینکه نقشها اهمیت زیادی در اعتمادها دارد. محتوای رابطه هم اهمیت دارد. ممکن است شما سالها در جایی کار میکنید و فردی امسال بهعنوان نیروی تازه وارد مجموعه کاری شما شده باشد. ممکن است رئیس شما به فردی که تازه وارد شده است اعتماد کمتری دارد و به شما اعتماد بیشتری میکند.
مدت زمان ارتباط هم فاکتور مهمی است که باید در ساخت اعتماد به آن توجه کرد. بنابراین، زمان ارتباط، عنوان شغلی، توانایی در معرفی ویژگیها، مسئولیتپذیری و تعهد کاری، کیفیت رابطه همه اینها در اعتمادسازی و عمق دادن به آن اثر مثبتی دارد.
تصورات ذهنی؛ عامل بیاعتمادی
در یک اعتماد و ارتباط بین دونفر، باید یا رفتار بیاعتماد کننده را ببینیم یا براساس تصورات ذهنی و برداشتهای شخصی درمورد افراد قضاوت کنیم. برداشتهای ما از یک رفتار میتواند ناشی از طرحوارههای ذهنی، شکستهایی که خوردهایم یا حتی اعتمادهایی که به ما نشده است و خانواده به فرد اعتماد نکرده باشد در جای جای زندگی فرد این بیاعتمادی شکل میگیرد و او نمیتواند به دیگران اعتماد کند.
چنین افرادی باید درباره خودشان و گذشتهشان جستوجو کنند. این افراد ممکن است در گذشته شکستهایی خورده باشد و به دیگران اعتماد کرده باشند که این اعتماد با پاسخ منفی روبهرو شده باشد. این این رو، افراد نمیتوانند بهسادگی به افراد دیگر اعتماد کنند و همواره در ترس این موضوع که ممکن است اعتماد دوباره اشان منجر به شکست شود، به سر میبرند. گاهی وقتها، بیاعتمادی ناشی ازدروغهایی است که فرد میشنود.
چنین شرایطی بیشتر میان زوجین دیده میشود. دروغگویی میتواند ناشی از قرار داده شدن همسر در موقعیتی باشد که او چارهای جز دروغ گفتن نداشته است یا نمیتوانسته راهی غیراز دروغ را برای کم کردن تنبیهاتی که برای او درنظر گرفته میشود بیان کرده باشد. حتی میتوان، دروغگویی را ناشی از طرحوارههای ذهنی فرد دانست و در این زمان باید با همسرتان صحبت کرده و بهگونهای عمل کنید که آتشفشان ذهنتان فروکش کند و با فروکشکردن آتش خشم، چشمههای اعتماد به جوشش در آیند و با این اتفاق فرصت زندگی تازهای را برای خود رقم بزنید.
ملاکهای اعتماد به دیگران چیست؟
در همینه زمینه :