• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
شنبه 12 بهمن 1398
کد مطلب : 94100
+
-

وضعیت بازار هنر در ایران چگونه است؟

تهران من ،حراج

تهران من ،حراج

نگار حسینخانی _ روزنامه‌نگار

حراج تهران همواره برای کلکسیونرها و گالری‌داران مهم بوده و سالانه خوراک خبری خوبی برای رسانه‌ها مهیا کرده است؛ یک‌بار نوع خریدها، بار دیگر هنرمندان میلیاردی و بار دیگر هم حضور هنرمندان جوان و رکوردهای آنان از بیشینه‌های قیمت‌گذاری شده. وقتی بانک پاسارگاد چند سال پیش، گران‌ترین اثر خاورمیانه، یعنی مجسمه پرسپولیس پرویز تناولی را 2/8میلیون دلار به موزه اسلامی قطر فروخت، سود هنگفتی کرد. از آن پس، بانک‌های دیگر چون اقتصاد‌نوین ترغیب شدند گنجینه‌ای برای خود ایجاد کنند؛ گنجینه‌ای از آثار هنری که پیش از این کمتر به سرمایه بودن آن توجه شده بود. این اتفاق درست پس از انقلاب هم رخ داد. با گشایش درهای گنجینه موزه هنرهای معاصر مسئولان متوجه شدند ارزشمندترین سرمایه‌گذاری‌های پیش از انقلاب همین خرید آثار هنری بوده که قیمت آن اکنون به چندین برابر قیمت آن زمان رسیده است. با این حال پس از انقلاب اسلامی هنر به امر معنوی تجهیز و کالایی بودن آن به فراموشی سپرده شد؛ معنویتی که نه نظام اقتصاد هنر در آن معنی داشت و نه دغدغه‌های هنرمند. دانشجویانی که هر ساله از دانشگاه‌ها فارغ‌التحصیل می‌شدند بازار کار نداشتند. آن زمان تفکری شکل گرفت؛ فضای اقتصاد هنر بازتر ‌شود تا پتانسیل بالقوه در هنر ایرانی به فعلیت برسد. همین تصمیم باعث شد «هنر در خدمت معنا» کمی زمینی‌تر شود. این طبیعی بود که هنرمند نمی‌توانست انباری برای آثارش تهیه کند، چون بالاخره روزی آن انبار هم پر می‌شد. هنرمند باید شرایطی فراهم می‌کرد تا بخش‌خصوصی وارد بازار شود و اقتصاد هنر شکل بگیرد و هنرمند بتواند روی پای خودش بایستد. اما چطور؟

سرمایه‌گذاری بانک‌ها در بن‌بست مالی
امروز اما از میان بانک‌ها فقط بانک پاسارگاد در این زمینه فعالیت می‌کند. بانک اقتصاد‌نوین که گنجینه‌ای فراهم کرده بود، دیگر به خریدهایش ادامه نداد. پیش از انقلاب بانک کشاورزی و بانک ملی چنین کاری می‌کردند؛ خصوصا بانک ملی که موزه‌ای ترتیب داده بود. اما این بانک‌ها هم‌اکنون در این زمینه سرمایه‌گذاری نمی‌کنند. از این‌رو حراج محدود به بخش‌خصوصی شد و این عدد متأسفانه امروز دیگر چندان گسترده نیست، خلاف رویه‌ای که کشورهای دیگر پیش گرفته‌اند؛ مثلا دوسالانه‌های استانبول. در این کشور آرت بانکی وجود دارد و دولت تمام‌قد در اختیار هنر است. حال آنکه سال‌هاست حتی یک اثر هنری به موزه هنرهای معاصر اضافه نشده است.
سال1382 قانونی تصویب شده بود که بر اساس آن وزارتخانه‌ها باید از تملک‌های غیرمالی دولت یک‌درصد را به خرید آثار هنری اختصاص می‌دادند. البته این کاملا اختیاری بود و هیچ اجباری درباره آن وجود نداشت. همان زمان چند وزارتخانه چند اثر خریداری کردند. این قانون در دولت محمود احمدی‌نژاد 2بار دیگر مطرح شد؛ یک‌بار در قالب نیم‌درصد و بار دیگر یک‌دهم‌درصد. این یک‌دهم در بودجه یک‌سال عددی حدود 300میلیارد تومان می‌شد که قرار بود 150میلیارد برای خرید صنایع‌دستی هزینه شود و 150میلیارد به آثار هنری اختصاص یابد، اما چه شد؟ حال این سؤال مطرح است که ایران برای به‌دست آوردن بازار مصرف چه کرده؟
 همه خوب می‌دانیم که سهراب سپهری بهترین نقاش ایران نیست، اما جذاب‌ترین هنرمند مارکت ایران محسوب می‌شود. حتی خارج از ایران به‌خاطر علاقه‌مندی داخلی به سهراب، آثار او خوب به فروش می‌رسند. در آن سوی ماجرا، خیلی‌ از هنرمندان در این بازار حضور ندارند، درحالی‌که هنرمندان درجه یکی محسوب می‌شوند. دلیل هم واضح است؛ بازار آنها را به‌خود نمی‌پذیرد. عده‌ای در این میان معتقدند حراج‌ها و بازار موجود درباره آثار هنری، به‌دست مافیاست و هویتی بادکنکی دارد. با این حال برای بهبود وضعیت هنر، راهکاری ارائه نمی‌دهند. روشن است که جامعه هنری دنبال آن است که از راه هنر امرار معاش کند. هیچ نمونه‌ای هم در دنیا یافت نمی‌شود که بتواند این آثار هنری را بخرد و انبار کند. بهترین راه موجود آن است که هنر در جامعه به فروش برسد. علیرضا سمیع‌آذر، نویسنده و پژوهشگر تاریخ هنر، از موافقان گران‌قیمت شدن آثار هنری است. او پیش از این به روزنامه همشهری گفته بود با گران شدن آثار هنری خلاقیت هم ارزش پیدا می‌کند و جوانان احساس می‌کنند می‌توانند وارد زمینه‌های هنری شوند. سهراب سپهری زمانی که در قید‌حیات بود در پرداخت هزینه‌های درمانش زیر بار فشار اقتصادی بود، در حالی‌که سهراب در آن زمان نیز شخصیت شناخته‌شده‌ای بود. او از این شرایط بهره‌مند نشد چون هنر چنین بستر اقتصادی‌ای در جامعه پیدا نکرده بود.

قیمت سقف، کف و توسعه هنر
کم‌کم با رونق گرفتن این تجارت، بخش‌خصوصی متوجه آثار هنری شد. با باز شدن در گنجینه موزه‌ هنرهای معاصر، خیلی‌ها متوجه شدند که خرید آثار هنری، پرسودترین خریدی است که پیش از انقلاب انجام شده؛ آثاری که پیش از این با قیمت‌های نه‌چندان زیادی خریداری شده بود به ناگهان ارزشی چند برابر پیدا کرد و سرمایه‌گذاری در زمینه هنر، کنار اینکه اتیکت جذابی شده بود، پولساز به‌حساب می‌آمد. تابلوهایی که با قیمت بالا در حراج تهران و... به فروش می‌رفت، در روز اول چنین قیمتی نداشت و با گذشت سال‌ها چنین وضعیتی را تجربه می‌کرد. سرمایه‌گذاری روی آثار هنرمندان امروز هم بی‌شک شامل چنین گذشت زمانی خواهد شد. در سایه قیمت‌های بالای آثار هنرمندان در حراج‌های دنیا یا همین حراج تهران، قیمت‌های پایه برای آثار امروزی در گالری‌ها تعیین می‌شود. اگر قیمت‌ها در‌ سقف بالا نباشد، قیمت کف درست شکل نمی‌گیرد. اما آثار گران‌قیمت از 2جهت به توسعه هنر کمک می‌کند؛ ابتدا اینکه هنر هم می‌تواند آینده‌ساز باشد و حتما لازم نیست برای تامین هزینه‌های زندگی پزشک و مهندس شد. از سوی دیگر تسهیلات، امکانات و موقعیت‌های بیشتری به‌طور کلی برای هنر مهیا می‌شود. کسی که می‌خواهد گالری تاسیس کند برای نگرانی از هزینه و درآمدش ترجیح نمی‌دهد کار درآمدزای دیگری پیش بگیرد. رسانه‌ها اهمیت و توجه بیشتری به آن نشان می‌‌دهند و توجه بیشتر رسانه‌ها به‌معنای مردمی‌کردن هنر است. از طرف دیگر تبلیغات می‌تواند افکار‌عمومی را به‌خود جلب کند. در صورتی که پول در هنر جریان نداشته باشد، نمی‌توان تبلیغات کرد و کمتر مردمی متوجه چنین رویدادی می‌شوند.

فراگیری هنر به نسبت 80میلیون نفر
توسعه هنر اما تنها یک مولفه ندارد. اقتصاد هم یک بخش و البته مهم‌ترین بخش آن است؛ مثلا حراج کریستیز که از هنگ‌کنگ تا نیویورک بیش از 30شعبه در دنیا دارد با بیشترین گردش مالی به توسعه هنر کمک می‌کند. از خاطر نبریم که در سال 2004 گروهی به تهران می‌آیند تا کریستیز خاورمیانه را در تهران برگزار کنند، اما نتیجه همه این جلسات و برنامه‌ریزی‌ها به یک اتفاق کم‌رمق ختم می‌شود؛ نمایش هنر ایران در شو‌روم کریستیز لندن و دفتر کریستیز خاورمیانه در دوبی. بی‌بهره بودن ایران از سیستم بانکی، فروش آنلاین، درک گمرک از وارد کردن آثار هنری و نداشتن چنین سابقه‌ای امکان برگزاری چنین مراسمی را در تهران از بین برد. درحالی‌که ظرفیت ایران در زمینه خلق آثار هنری قابل مقایسه با دوبی نیست. اما چرا همیشه ما با وجود ظرفیت‌های موجود انتهای جدول ایستاده‌ایم و این مقاومت برای جهانی نشدن از کجا نشأت می‌گیرد؟ بسیار روشن است حراج‌هایی که با آدم‌های محدودی سر‌و‌کار دارد، نمی‌توانند به تنهایی توسعه هنری ایجاد کنند. عده‌ای معتقدند برای فراگیری هنر به نسبت 80میلیون نفر باید تعداد این سرمایه‌گذاری‌ها را افزایش داد و آدم‌های بیشتری را در این سود سهیم کرد. 
سرمایه‌گذاری روی آثار هنری سرمایه‌گذاری بلندمدت است و به این شکل نیست که چند‌ساله از آن جدا شوید. کسانی که پا به این عرصه می‌گذارند، آمده‌اند که سال‌ها در این زمینه فعالیت کنند. اصل سرمایه ممکن است 20سال بعد به سودهی برسد. مهم خواب سرمایه است و اینکه خریدار منتظر بماند؛ مثلا تابلوی 5میلیاری سهراب سپهری که سال 54توسط ابراهیم گلستان خریداری شده یا به او اهدا شده در سال 96فروش می‌رود.
هم‌اکنون نیز سرمایه‌گذاران جوان‌تر به‌دنبال این هستند که روی آثار ویدئویی و... سرمایه‌گذاری کنند. البته دلیل دیگر این سرمایه‌گذاری این است که آثار صاحب‌نامان در بازار ناموجود شده و کسانی که چنین آثاری را خریداری کرده‌اند قصد فروش آن را ندارند؛ مثل آثار سیمانی پروانه اعتمادی.

ساز و کار چکش‌زنی
نحوه افزایش قیمت و چکش‌زنی در حراج به این صورت است که برای هر اثر یک قیمت حداقلی و حداکثری معقول درنظر گرفته می‌شود. حراج هر اثر با مبلغی پایین‌تر از حداقل قیمت آغاز می‌شود و در نهایت اثر به خریداری می‌رسد که بالاترین قیمت را پیشنهاد کرده است. کارها تا مبلغ 20میلیون هربار یک میلیون، از مبلغ 20تا 50میلیون هر بار 2‌میلیون، از مبلغ 50تا 100میلیون هر بار 5میلیون، از مبلغ 100تا 200میلیون هر بار 10میلیون و از رقم 400میلیون به بالا هر بار 50میلیون تومان افزایش می‌یابد.

امرار معاش هنری
 عده‌ای در این میان معتقدند حراج‌ها و بازار موجود درباره آثار هنری، به‌دست مافیاست و هویتی بادکنکی دارد. با این حال برای بهبود وضعیت هنر، راهکاری ارائه نمی‌دهند. روشن است که جامعه هنری دنبال آن است که از راه هنر امرار معاش کند

این خبر را به اشتراک بگذارید