جوان معتاد و لاغراندام معروف به شهرامریزه در بازداشتگاه نقشه فرار کشید اما سناریوی او نافرجام ماند و در کمتر از 5دقیقه پس از فرار در جریان تعقیب و گریز به دام افتاد.
به گزارش همشهری، ساعت10 صبح دوشنبه گزارش فرار یک متهم از بازداشتگاه به پلیس اعلام شد. فردی که فرار کرده بود شهرام معروف به شهرامریزه بود و 30سال سن داشت. با وجود اینکه او دستبند و پابند داشت اما موفق شده بود آن را از دست و پایش خارج کرده و فرار کند. به گفته مجرمان دیگر که در بازداشتگاه بودند، شهرامریزه بخشی از در را تخریب کرده و بهخاطر شرایط بدنی که داشت بهراحتی از میان نردههای در عبور کرده و از بازداشتگاه خارج شده بود.
وقتی این گزارش به مأموران پلیس اعلام شد، آنها به سرعت دستبهکار شدند و به تعقیب مجرم فراری پرداختند و موفق شدند در کمتر از 5دقیقه چند کوچه آنطرفتر وی را دستگیر کنند. این متهم 30ساله به اتهام سرقت مسلحانه و اخاذی زندانی شده بود اما در ادامه تحقیقات مشخص شد که در یک پرونده سرقت دیگر نیز نقش دارد. بررسیها حکایت از این داشت که او سالها قماربازی میکند و در جریان ماجرای قماربازی نیز دست به سرقت و باجگیری زده است.
از زندان خسته شده بودم
شهرامریزه میگوید از زندان خسته شده بود و دلش آزادی میخواست. او میگوید دلش میخواست بدون پابند و دستبند راه برود و به هرجا که دلش میخواهد برود.
چند وقت است که دستگیر شدهای؟
4ماه قبل دستگیر شدم و به زندان رفتم. پرونده اولم که بهخاطر آن 4ماه پیش دستگیر شدم در کرج رسیدگی میشد. من قماربازم؛ سالهاست که به قماربازی اعتیاد پیدا کردهام و تمام هزینه زندگیام از این راه تامین میشود. گاهی میبرم، گاهی هم میبازم. قمار همین است؛ یا برد یا باخت. 4ماه قبل به همراه یکی از دوستانم به نام حسام به خانه فردی در کرج رفتیم تا قمار بازی کنیم. فکر میکنم 30میلیون تومان پول باختیم. آن روز حسام با اسلحهای که همراهش بود اقدام به تیراندازی کرد تا پولی که باخته بود را پرداخت نکند. همین باعث شد تا صاحبخانه شکایت کند و ما دستگیر شویم.
ماجرای پرونده دومات چه بود؟
قبل از این اتفاق برای قماربازی به خانه فردی در غرب تهران رفته بودیم. آن روز هم با دوستم حسام بودیم. باز باختیم و حسام بار دیگر با تهدید اسلحه تصمیم به سرقت گرفت. چون صاحبخانه پولدار بود و همان لحظه نقشه کشید اموال قیمتی مانند پول، دلار، سکه و ساعت گرانقیمت را سرقت کند.
چه شد که فکر فرار به سرت زد؟
از زندان خسته شده بودم و چون نرمی استخوان دارم بهراحتی توانستم دستبند و پابند را باز کرده و فرار کنم اما نقشهام نگرفت.
سه شنبه 8 بهمن 1398
کد مطلب :
93991
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/lYx97
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved