پیامهای خانوادگی واتساپ
فرورتیش رضوانیه- روزنامهنگار
وقتی به خانه برمیگردید خیلی خسته هستید. تمام روز مشغول کار کردن بودید و اصلا فرصت نکردید تا موبایلتان را چک کنید. روی کاناپه دراز میکشید و واتساپ را باز میکنید. ناگهان میبینید خیلی از اعضای خانوادهتان از ایران برایتان پیام فرستادهاند. وحشت میکنید و روی کاناپه مینشینید. با خودتان میگویید حتما کسی فوت شده که این همه پیام و تماس ناموفق خانوادگی و فامیلی دارید. چشمهایتان را میبندید و چند نفس عمیق میکشید. نمیدانید نخست پیام چهکسی را باز کنید. این را میدانید که شوهر خواهرتان در جو دادن ماهر است و همیشه دوست دارد خبرهای بد را به اطرافیانش بدهد. خواهرتان احساساتی است و هر اتفاق سادهای را سوزناک میکند. عمویتان هم سالها خبرنگار حوزه حوادث مجلههای زرد بوده و اصلا دلتان نمیخواهد بدانید درباره اتفاقی که رخ داده چه یادداشت هولناکی برایتان نوشته و ارسال کرده. همه جز پدرتان به شما پیام دادهاند. قلبتان تندتر میتپد. احتمال میدهید که او فوت شده باشد. پیام خواهرتان را باز میکنید. میگوید: «بهت نگفته بودیم که نگران نشی، با اون همه کار و بدبختی که داری بلند نشی بیایی ایران. بابا توی بیمارستانه، ظهر فردا عمل قلب باز داره. اولش گفته بود بهت نگیم، اما از چند ساعت پیش همش داره گریه میکنه، اسم تورو صدا میزنه.» قبل از اینکه پیام بعدی را باز کنید، سراغ لپتاپ میروید و بلیت پرواز LH600 لوفتهانزا را که 4ساعت دیگر به ایران میرود بوک میکنید، سپس لباس میپوشید و به سمت فرودگاه میروید. وقتی در تاکسی هستید با خواهرتان تماس میگیرید و میگویید به پدرتان بگوید شما در راه تهران هستید. او از خوشحالی زیر گریه میزند و تماس قطع میشود. وقتی داخل هواپیما هستید، به این فکر میکنید که بهمحض رسیدن به فرودگاه باید خودتان را با تاکسی مستقیم به بیمارستان برسانید. امیدوار هستید که مشکلی پیش نیاید و با ترافیک مواجه نشوید. در همین لحظه خلبان میگوید: «مسافرهای محترم، ما به دلایل امنیتی قادر به ادامه مسیر به سمت تهران نیستیم و اکنون ناچاریم به فرانکفورت برگردیم.» سپس هواپیما دور میزند و به طرف آلمان تغییر جهت میدهد.