از کابوی تا گنگستر
چگونه فیلمهای مافیایی بدل به نماد قدرت آمریکایی شد؟
نویسنده- جی هابرمن
آرش نهاوندی- مترجم
در زمان جنگ سرد، ژانر وسترن هم برای آمریکا و سایر نقاط جهان تبدیل به یک الگو برای فیلمسازان شده بود؛ یا همانگونه که در آمریکا مصطلح است، تبدیل به برند سینما شده بود. رابرت وارشاو، در مقالهای با عنوان نقد پارتیزانی نوشت: ژانر وسترن، تبدیل به یک استاندارد و معیار برای ساخت فیلمهای سینمایی شده است. او در ادامه در اینباره نوشت: ژانر وسترن یک تصویر معین و مشخص از مرد ارائه داده است. در فیلم «ماجرای نیمروز» (High Moon،که با نام صلات ظهر نیز شناخته شده است)، نمونه مثالی قهرمان ذاتی فیلمهای وسترن است در غالب شخصیت کلانتر(با بازی گری کوپر) ظاهر شده است .(با وجود این) فیلمی که این روزها رؤسای جمهور آمریکا و کاندیداهای ریاستجمهوری در این کشور اغلب از آن بهعنوان فیلم محبوب خود یاد میکنند، فیلم «پدرخوانده» است. ایمی کلوبوچار (یکی از شاخصترین کاندیداهای بالقوه حزب دمکرات برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری 2020 آمریکا) به احتمال زیاد در سخنان خود در انتخابات درون حزبی آمریکا از فیلم «اشکها و لبخندها» یاد خواهد کرد، اما تولسی گابارد (دیگر کاندیدای بالقوه حزب دمکرات برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری 2020) نیز مانند رئیسجمهور کنونی آمریکا (دونالد ترامپ) از فیلم پدرخوانده یاد میکند. دیگر کاندیداهای بالقوه پیشین ریاستجمهوری نظیر مارکو روبیو، رودولف جولیانی، کریس کریستی، مایک هوکابی و هرمان کین(که به مدت 10سال مدیر اجرایی رستوران رنجیرهای پیتزا پدرخوانده بوده) نیز همگی در سخنانشان در انتخابات درون حزبی، از فیلم پدرخوانده نام بردهاند. در آمریکا و نه تنها آمریکا، بلکه مردم زیادی در سراسر دنیا (از جمله ایران)، عاشق فیلم پدرخوانده هستند. فیلم پدرخوانده در سال1974 نیز بهطور قاچاقی روانه بازار کوبا شد (آنموقع کوبا از سوی آمریکا مورد تحریم واقع شده بود). استقبال از این فیلم در کوبا چنان بود که در مدت کوتاهی رکورد فروش بلیت سینماها در این کشور را شکست؛ رکوردی که تا به امروز نیز جابه جا نشده است. فیدل کاسترو نیز واقعا عاشق فیلم «پدرخوانده 2» بود، بهویژه آنکه در این فیلم فرار گنگسترها و پلیسهای شیاد از کوبای فاسد و تحت کنترل مافیا در سالهای پیش از انقلاب کمونیستی کوبا به تصویر کشیده شده بود.
از ماجرای نیمروز تا پدرخوانده
از زمان نمایش فیلم «ماجرای نیمروز» که در آن گری کوپر در نقش مارشال کین هفتتیر بهدست به تنهایی با 3مرد تبهکار روبهرو میشود و به خاطر این نگاه اخلاقی که یک مرد باید هرکاری را به سرانجام برساند و بهخاطر این دلیل ساده که او میداند که در حال انجام کار درستی است، جانش را در خطر میاندازد، علایق تغییر کرده و ذائقه سینماروها به سمت فیلمهای حماسی نظیر «پدرخوانده» که درباره یک خانواده تبهکار است که در آن یک قهرمان جنگ، مایکل کرلئونه (با بازی آل پاچینو) چانشین پدرش (مارلون براندو) میشود، تغییر جهت داده است. مایکل کورلئونه (شخصیت اصلی فیلم پدر خوانده با بازی مارلون براندو) به تعبیر ماریو رودریگز آلمان، منتقد کوبایی شخصیتی است که تبدیل به یک شکنجهگر انتقامجو و یک قاتل میشود. این تغییر در علایق سینمایی به نوعی نشان از تغییراتی در جامعه آمریکا دارد که پیش از آن جامعهای بود تابع هنجارهای مدنی و دارای مردمان نوعدوست. اما به مرور آن جامعه تبدیل شد به جامعهای خشن و خودنما و پر سروصدای اوایل قرن بیستویکم.
فیلمهای گنگستری پیشگام پدرخوانده
فیلمها در دورهای محبوب هستند و به شدت از آنها استقبال میشود اما پس از اتمام آن دوره، دوره محبوبیت فیلمها در ژانرهای دیگر آغاز میشود. در گذشته و در زمانهای نه چندان دور، فیلمهای وسترن روی دور بودند و رقیبانی قدرتمند داشتند. اما همیشه اینطور نبود و سالها قبل و در زمان رکود بزرگ اقتصادی (که نقطه آغاز آن سقوط بورس نیویورک در روز 29اکتبر 1929 یا روز سهشنبه سیاه بود) و پیش از تدوین و اجرای قواعد جدید رفتار سینمایی، فیلمهای گنگستری نظیر «سزار کوچک» (مروین لیروی، 1931) و «دشمن مردم» (ویلیام ولمن، 1931) در میان تماشاگران و منتقدان، محبوبیت کم نظیری کسب کرده بودند بهطوری که نزدیک به یکپنجم تولیدات استودیوهای سینمایی در آن زمان متعلق به فیلمهای گنگستری بود.
ویژگیهای جدید پدرخوانده
فیلم پدرخوانده که میتوان در توصیف آن از گفته منسوب به بالزاک که «پشت هر ثروت عظیمی، جنایتی نهفته است» استفاده کرد، دارای ویژگیهای جدیدی بود. فیلمنامه پدرخوانده با اقتباس از کتابی به همین نام اثر ماریو پوزو، توسط خود وی که تا پیش از این نویسندهای متوسط تلقی میشد، بهعنوان یک پروژه جاهطلبانه نگاشته شد. منتقدان پیشتر کتاب «پدرخوانده» ماریو پوزو را خوراک مناسبی برای ساخت یک فیلم ارزیابی کرده بودند. روجر جلینک همان زمان در نیویورک تایمز با پیشبینی آنکه داستان فیلم پدرخوانده با استقبال کمنظیری در سراسر جهان روبهرو خواهد شد، نوشته بود: این داستانی که درباره علاقه پدر-فرزندی، دوستی واقعی و وفاداری بیچون و چراست، درصورت تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی میتواند در مدت کوتاهی درآمد سرشاری را نصیب سازندگانش کند.
مقایسه آلکساندر پرتنوی و مایکل کورلئونه
در بخش نقد کتاب تایم در مطلبی به مقایسه مایکل کورلئونه با آلکساندر پورتنوی (شخصیت راوی کتاب «شکایت پورتنوی» اثر فیلیپ راث)، پرداخته شده. در این مطلب به این مسئله اشاره شده که هیچکدام از آنها (مایکل کورلئونه و آلکساندر پرتنوی) نمیخواستند وارد کار پدرشان شوند و هرکدام از آنها عاشق یک دختر سفیدپوست آنگلوساکسون میشوند. اما این مقایسه ساده واقعیتی عمیقتر را درون خود نهفته دارد؛ الکس پورتنوی و مایکل کورلئونه هر دو شخصیتهایی خجالتی بودند و رفتار اخلاقی فراتر از انتظاری بهعنوان مهاجرانی داشتند که در تلاش بودند مفهوم آزادی و حرکت اجتماعی در آمریکا را شبیهسازی کنند. اما در همین حال آنها قواعد به رسمیت شناختهشده درباره مالکیت در آمریکا را نادیده میانگاشتند. در زمان جنبش فرهنگی که قرائت فرهنگی حاکم را زیر سؤال برده بود، پورتنوی مشتاق و دیوانه مسائل جنسی و کرولئونه عصبی و قاتل که اولی یک یهودی بود و دومی یک کاتولیک خطاکار، هر دو در زمره ضدقهرمانان جدید محسوب میشدند.
64بار در صدر «ترین»های نیویورک تایمز
کتاب پدرخوانده در زمان انتشار، چنان مورد استقبال واقع شد که 64هفته پیاپی در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار داشت. پس از ساخت فیلم پدرخوانده با اقتباس از این کتاب توسط فرانسیس فورد کوپولا و نمایش آن در مارس 1972، بسیاری آن را رویداد سینمایی غیرمنتظرهای ارزیابی کردند. در آن زمان تجمعات اعتراضآمیزی علیه پخش فیلم پدرخوانده برگزار شد. این اتفاقات همچنین یادآور اعتراضاتی بود که علیه نسخه اصلی فیلم «صورت زخمی» (1932، هاوارد هاکس) شکل گرفته بود. اما در نهایت چه اتفاقی افتاد؟ مخاطبان و تماشاگران و علاقهمندان به سینما برای خرید بلیت فیلم پدرخوانده بیرون از سالنهای سینما صف کشیدند. فیلم پدرخوانده در گیشه (بخشی البته بهدلیل افزایش قیمت بلیتها به 4دلار)، «فیلم بر باد رفته» (1939، ویکتور فلمینگ) را پشت سر گذاشت و در زمان خود بهعنوان پرفروشترین فیلم هالیوود مطرح شد. البته صدرنشینی فیلم پدرخوانده یک سال طول نکشید و سال بعد فیلم «جنگیر» (1973، ویلیام فرید کین) لقب پرفروشترین فیلم تاریخ هالیوود را از آن خود کرد. لیگ حقوق شهروندی ایتالیایی- آمریکایی که توسط ژوزف کولومبو، رئیس یکی از گروههای تبهکار (که در جریان یک درگیری میان گروههای مافیایی در زمان ساخت فیلم پدرخوانده کشته شد)، علیه ساخت فیلم پدرخوانده اعتراضاتی را سازماندهی کرده بودند تا مطمئن شوند در این فیلم به هیچ وجه از واژههای مافیا (گروههای ایتالیایی و آمریکایی که بهطور سازمانیافته اقدامات جنایی انجام میدهند و از یک ساختار سازمانی و قواعد رفتاری مشترک پیروی میکنند) و کوزا نوسترا(نامی که اعضای مافیا معمولا به این تشکیلات جنایی اطلاق میکنند و همچنین نام یکی از سندیکاهای جنایات سازمانیافته در جزیره سیسیل) بهطور نامناسب و اهانتآمیزی استفاده نمیشود. ویلیام باکلی (بنیانگذار مجله ملی نقد، روشنفکر عمومی و نویسنده آمریکایی)، پدرخوانده را فیلمی که با نگاهی مثبت آن را میتوان شرمآور توصیف کرد، دانسته است. او پیشبینی کرده بود که فارغ از موفقیتآمیز بودن پدرخوانده، این فیلم بهعنوان برترین فیلم گنگستری بهزودی فراموش خواهد شد. باکلی بر این باور بود که پدرخوانده مستحق فراموششدن است.
نظر کیسینجر درباره پدرخوانده
برخی دیگر اما پدرخوانده را فیلمی واقع گرایانه یافتهاند. هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، پس از حضور در مراسم اکران این فیلم، به رابرت اوانز، رئیس کمپانی پارامونت، گفت که پدرخوانده (دن کولئونه با بازی مارلون براندو) او را به یاد (جورج) واشنگتن (اولین رئیسجمهور آمریکا) میاندازد. از نظر کیسینجر این دو فرد تنها در نام و چهره با هم تفاوت داشتند. ریچارد نیکسون، رئیسجمهور وقت آمریکا، 9روز پس از اکران این فیلم، آن را تماشا کرد و نورمان مایلر (نویسنده، خبرنگار، فیلمساز و فعال سیاسی لیبرال آمریکایی) زمانی که داشت درباره انتخابات ریاستجمهوری 1972 آمریکا کتاب مینوشت، لقب پدرخوانده را برای ریچارد نیکسون برگزید.
چرا پدرخوانده؟
آیا اقتباس فرانسیس فورد دکاپولا از کتاب پدرخوانده باعث استقبال کمنظیر از این فیلم شد؟ در واقع آیا نحوه کارگردانی وی بود که پدرخوانده را تبدیل به اثری جاودان کرد؟ مانند هر فیلم اسطورهای دیگر، در فیلم پدرخوانده هم خیلی از تضادها با هم سازگار شدهاند. این فیلم بر پایه اصل و اساس فیلمهایی نظیر «بانی و کلاید» و سایر فیلمهای خوب و درست و حسابیای که درباره افراد خارج از قانون در دهه1960 به بازار عرضه شده بودند، ساخته شده است، با این تفاوت که مخاطب با گنگسترهای فیلم پدرخوانده بیشتر میتواند همذاتپنداری کند. برخلاف سایر فیلمهای گنگستری، پدرخوانده بر محور داستان یک خانواده متمرکز است. این فیلم به مسئله شکاف نسلی میان مایکل و پدرش پرداخته و این مسئله را با طغیان مایک علیه پدرش و سپس جایگزینی وی در راس خانواده حل کرده است. با درنظر گرفتن اینکه بدبینی پس از جنگ ویتنام نسبت به دولت آمریکا زیاد شده بود، در فیلم پدرخوانده، اقدام گروههایی که به جنایات سازمانیافته میپردازند با اقدامات دولت آمریکا، بهویژه در زمینه استفاده از قدرت برای کشتن، مقایسه شده است، در پدرخوانده میبینیم که مایکل حتی این ایده همسرش را که معتقد بود دولت فراتر و اعلیتر از آن است که مرتکب قتل شود سادهلوحانه تلقی کرده بود. در پدرخوانده تا حدی به این ایده نیز پرداخته میشود که احتمال دارد مافیا در قضیه ترور جاناف کندی، رئیسجمهور اسبق آمریکا، دست داشته باشد. این فیلم همچنین اثری نوستالژیک است. داستان پدرخوانده در دورهای از تغییرات فرهنگی اواخر دهه 1940میلادی (زمانی که اشتیاق زیادی به ورود به دهه سادهتر 1950 احساس میشود) روایت میشود. داستان پدرخوانده به گذشته یک کشور قدیمی (ایتالیا) اشاره دارد؛ گذشتهای که یادآور رفتار موقرانهتر جنایتکاران است. اما در اصل پدرخوانده موفقیتی که ما آن را رؤیای آمریکایی میخوانیم، بازتعریف کرد. پدرخوانده را میتوان حتی یک پیشنمایش برای قسمتهای بعدی این فیلم تلقی کرد. پیش از آنکه داستان معاملات فوستیان (پسر دن کورلئونه) به منظور احیای ثروت خانواده در فیلم پدرخوانده به تصویرکشیده شود، پدرخوانده توانسته بود، قدرت دن کورلئونه، رئیس خانواده و مهاجر ایتالیایی را بر فرهنگ عمومی آمریکا مسلط کند (بهطور ویژه در مراکز فرهنگی نظیر خیابان تینپن و هالیوود). موفقیت مایکل کورلئونه امکان دارد تراژیک بهنظر برسد، اما برخلاف قهرمانان (یا ضدقهرمانان) فیلمهای «سزار کوچک» یا «صورت زخمی» سرنوشتش بهگونهای رقم نمیخورد که در پایان فیلم جسدش را در یک گودال پیدا کنند. مایکل کورلئونه زیرک، مصمم و باپشتکار است و اغلب مقامات تواناییهای او را نادیده میگیرند، او فردی پیروز بود و به مثابه پادشاهی بر دنیای روزگار خود فرمانروایی میکرد.
الگویی برای سالها و دهههای بعدی
از درون فیلم پدرخوانده نهتنها مردان عاقلنمای واقعی پدید آمدهاند که به نوعی میتوانند الگویی برای پرداختن به شخصیتهایی نظیر آنها در سایر فیلمها باشند که حتی خانواده توانگر نمایش داده در این فیلم نیز الگویی شد برای ارائه تصویری از خانوادههای توانگر در فیلمها، سریالها و مینیسریالهایی که تا دهه 1980میلادی ساخته میشدند. اینگونه، خانواده کورلئونه جایگزین خاندان کندی در مقام خاندان سلطنتی آمریکا (در اینجا منظور خاندان توانگر کندی است که علاوه بر جاناف کندی رئیسجمهور اسبق آمریکا، سیاستمداران مشهوری نیز از دل آن برخاستند و در دورهای از خاندانهای مسلط بر سیاست آمریکا بودند) شد. در آن دوران ژانر وسترن وارد دوران جدی و عمیقی از بازنگری شده بود؛ اگرچه در دهه1970 همچنان از هر 10فیلمی که در هالیوود ساخته میشد یک فیلم در ژانر وسترن بود. در این دوران دیگر قهرمان فیلم ماجرای نیمروز(صلات ظهر) چندان از سوی تماشاگران سینما خریدار نداشت و به محاق رفته بود و بهجای آن فیلم «هری کثیف» (دن سیگل) و قهرمان آن کارآگاه هری کالاهان (با بازی کلینت ایستوود) در تغییر جهت سینما از ساخت فیلمهای وسترن به فیلمهایی که قهرمانان آنها مهاجران بزرگ بودند، نقشی مهم ایفا کرد. پدرخوانده با ایجاد حس فساد در جهان در تماشاگران، تعریفی جدید از مفهوم جنایت ارائه داد. بر این مبنا که هویت جنایت و جنایتکاران جدا از بازار سرمایه قابلتعریف نیست و قرار دادن خانواده ورای اجتماع، بهعنوان روایت جدید ملی در جامعه آمریکا سربرآورد؛ جامعهای که در آن گروههای نژادی وبه ویژه ایتالیاییها، آمریکا را از آن خود کردند.
پدر خوانده2؛ بهترین پدرخوانده
در پدرخوانده: قسمت دوم مانند هر فیلم دنبالهدار دیگری، عملا کیفیت فیلم نسبت به قسمت اول آن بهتر شده، اگرچه آمریکاییها برخلاف کوباییها چندان نمیتوانند تفاوتی میان این دو قسمت قائل شوند و تصورشان بر این است که این دو قسمت در واقع یک اثر سینمایی است (البته سری سوم این فیلم را بهسختی بتوان چیزی بیش از یک پانویس توصیف کرد). پدرخوانده را میتوان با استناد به نام کتابی که لزلی فیدلر(منتقد ادبی آمریکایی) درباره آثاری نظیر «کلبه عمو تام»، «تولد یک ملت»، «برباد رفته» و «ریشهها» نگاشت، یک اثر حماسی ناخواسته نامید. علاوه بر رمان پدرخوانده اثر ماریو پوزو، میتوان خود فیلم پدرخوانده و 2قسمت اول آن، فیلم «رفقای خوب» مارتین اسکورسیزی (1990) و شاید نسخه بازسازی شده فیلم صورت زخمی (برایان دی پالما، 1983) با بازی آل پاچینو که در این فیلم در نقش یک گنگستر رعبآور کوبایی ایفای نقش میکند را در زمره حماسههای ناخواسته تلقی کرد. از میان آثار حماسی متاخر در این رده میتوان به سریال «سوپرانوز» (که در 6 فصل و 86 قسمت در فاصله سالهای 1999 تا 2007پخش میشد) اشاره کرد. از سوی دیگر میتوان سوپرانوز را نیز نخستین سریال بزرگ تلویزیونی دوران تلویزیونهای کابلی دانست. سوپرانوز سریالی است بسیار خوشساخت در ژانر جنایی- خانوادگی که قهرمانش تونی سوپرانو (با بازی جیمز گاندالفینی) را روی صندلی روانکاو مینشاند. (در یک معنا، تونی ترکیبی از آلکساندر پورتنوی و مایکل کرلئونه و شخصیت یک گنگستری است که رابرت دنیرو نقشاش را در فیلم «تحلیلش کنید» بازی میکند. این فیلم یک کمدی هالیوودی بود که درماه مارس 1999 کمتر از 3ماه پیش از نمایش نخستین قسمت سوپرانوز اکران شد).
حلول روح پدرخوانده در سوپرانوز
در ابتدای قسمت اول سریال سوپرانوز، در صحنه معالجه در مطب دکتر ملفی، شخصیت کنگستری تونی سوپرانو یادآور شخصیت گری کوپر در فیلم ماجرای نیمروز است. در حالیکه سریال سوپرانوز در دنیای پس از فیلم پدرخوانده ساخته شده و داستان آن نیز در دنیایی پس از آن جریان دارد، اما جایجای این سریال مملو از ارجاعاتی است از فیلم پدرخوانده. در قسمتهای اول این سریال صحنههای بحث خانواده ایتالیایی-آمریکایی ملفی بر سر میراث خانوادگی به وضوح نشان از تأثیرپذیری این سریال از فیلمهایی نظیر پدرخوانده و رفقای خوب دارد. با دیدن فیلمهای پدرخوانده و رفقای خوب این سؤالات اغلب در ذهن شکل میگیرد که آیا در این فیلمها روایتی دروغین از ایتالیاییها ارائه شده یا این فیلمها اصالت و جوهرهای آمریکایی دارند؟ و اینکه آیا میتوان تأثیرگذاری و اهمیت این فیلمها را امروزه با فیلمهای وسترن برابر دانست؟ به تعبیر وارشاو، وسترنها تصویر مرد را توسعه دادند، اما با زوال فیلمهای وسترن، تصویری که از مرد در این فیلمها ارائه میشد نیز رو به زوال رفت. اما آیا تأثیرگذاری فیلمهایی نظیر پدرخوانده نیز امروزه از بین رفته یا این تأثیرگذاری امروزه پررنگتر از قبل جلوه میکند؟ برای پاسخگویی به این پرسش آخر، مقایسه تأثیر فیلمهای وسترن و تأثیر فیلمهای جنایی گنگستری و بهویژه پدرخوانده بر سیاستمداران متاخر آمریکا ضروری بهنظر میرسد.
رؤسای جمهور کابوی آمریکا
رئیسجمهوری که فرانسویها به او لقب کابوی رونی(رونالد ریگان) دادهاند، در فیلمهای وسترن زیادی بازی کرد. اگر چه او آنقدر زرنگ بود که هویت خود را با هویت هری کثیف (مانند بوش پدر) گره بزند؛ یعنی در هویت یک کارآگاه پلیس ظاهر شود. بوش پسر که در لهجه تگزاسی خود اغراق میکرد و تودماغی حرف میزد و مزرعهای در این ایالت برای سالهای پس از ریاستجمهوری خود خریده بود را میتوان آخرین رئیسجمهور آمریکا دانست که خود را در قالب یک کابوی جلوهگر ساخته بود. این در حالی بود که میان سیاستمداران تنها تقلید از شخصیتهای جوانتر فیلمهای گنگستری مطرح نبود و رودی جولیانی، دادستان اسبق آمریکا، بهطور ویژهای علاقهمند به تقلید از شخصیت دن کورلئونه (با بازی مارلون براندو) در فیلم پدرخوانده بود.
علاقه ترامپ به پدرخوانده
اما علاقه به فیلم پدرخوانده و اشتیاق به تقلید از شخصیتهای این فیلم و برگزیدن القاب شخصیتهای فیلم پدرخوانده، تنها منحصر به شخصیتهای سیاسی تاریخ گذشته و قدیمیتر سینمای آمریکا نبوده بلکه دنیای دونالد ترامپ، رئیسجمهور کنونی آمریکا نیز بسیار متاثر از فیلم پدرخوانده است. 5سال پیش از آنکه جیمز کومی، مدیر برکنارشده افبیآی، ویژگیهای رئیسجمهور جدید را با خصوصیات رئیس یک سازمان تبهکار مقایسه کند، مایکل کوهن، وکیل سابق ترامپ نیز وی را بهعنوان پدرخوانده سیاست توصیف کرده بود. ترامپ نیز که خود با ادبیات فیلم پدرخوانده آشناست کوهن را به دلیل شهادت در برابر کمیته ویژه تحقیق درباره مداخله روسیه در انتخابات ریاستجمهوری سال 2016، یک موش صحرایی خوانده بود. فیلم پدرخوانده نهتنها بر فیلمها و سریالهای پس از خود که در ژانرهای جنایی که با محوریت موضوع یک خانواده مافیایی ساخته میشوند، تأثیرگذار بوده که بر عرصه سیاسی آمریکا نیز تأثیر خود را گذاشته و به نظر میرسد این تأثیر امروز پررنگتر از قبل نیز شده باشد.