گفتوگو با هوشمند هنرکار، کارگردان نمایش «زندانی خیابان نواب»
به دردهای خودمان میخندیم
نژلا پیکانیان :
نمایش «زندانی خیابان نواب» به کارگردانی هوشمند هنرکار چندی است که در تالار خانه نمایش اداره تئاتر روی صحنه میرود. این نمایش همانطور که از عنوان آن برمیآید در بستر شهر تهران روایت میشود. جایی در مرکز شهر، زن و شوهری درگیر با مشکلات اجتماعی و اقتصادی و دشواریهای زندگی آپارتمانی با بحرانی روبهرو میشوند و حالا با لحن طنزی، قصه این زن و شوهر بیان میشود. عنصر زنده شهر در این نمایش و تأثیرگذاری بالای آن بر زندگی شخصیتهای اصلی در کنار جزئیات دیگر این نمایش که براساس اقتباسی آزاد از نمایشنامه «زندانی خیابان دوم» نوشته نیل سایمون بهقلم هوشمند هنرکار بازنویسی شده، بهانه گفتوگو با این کارگردان است. این نمایش هر شب ساعت 19:45 در خانه نمایش اداره تئاتر با بازی مهدی وثوقی، آزیتا نوریوفا و ناصر شیرمحمدی روی صحنه میرود.
نمایش «زندانی خیابان نواب» مانند اغلب کارهای شما نمایشی کم پرسوناژ است. یکی از ویژگیهای کارهای کمپرسوناژ این است که معمولا فضای بسیاری به بازیگر میدهد.
کارهای کمپرسوناژ، کارهای پرچالشی است؛ یعنی اینکه تو باید با 2نفر یک ساعت و نیم، دو ساعت تماشاچی را سر جایش نگهداری. کار کردن در اینگونه فضاها کار سختی است. به هرحال در کارهای من اهمیت به بازیگر و میدان دادن به او بسیار مهم است. بهنظر من مهمترین عنصر در تئاتر بازیگر است. البته اینگونه هم فکر نمیکنم که در کارهای پرپرسوناژ بازیگری اهمیت ندارد. ولی باید از این زاویه هم نگاه کرد که در کارهای پرپرسوناژ 2یا 3بازیگر نقش محوری و اصلیاند و درام را پیش میبرند. در کار کمپرسوناژ تمام بازیگرها دخیل در کار هستند.
برویم سراغ نمایش زندانی خیابان نواب. میدانیم که متن برداشتی آزاد از «زندانی خیابان دوم» نوشته نیل سایمون است. در متن بازنویسی شده چرا اسم آن به زندانی خیابان نواب تغییر پیدا کرده است؟
طبیعتا در جریان اقتباس خیلی چیزها تغییر میکند. شرایط 2شخصیت این نمایش با شرایط2شخصیت اثر نیل سایمون متفاوت است. آنها از یک طبقه نسبتا بالاتری هستند و درآمد بیشتری هم دارند که حالا در شرایط ویژه زندگی سرمایهداری در حال افولاند. ولی 2شخصیت این نمایش اگر نخواهم بگویم متوسط رو بهپایین هستند باید بگویم که درست در میانه ایستادهاند و حالا در حال سقوط به طبقات پایینترند. شرایط اجتماعی و طبقاتی در خیابان دوم نیویورک متفاوت است با شرایط خیابان نواب اماهر دو اثر تیپیکال هستند. آن اثر برای دهه70 بحرانزده آمریکا تیپیکال بود و این نمایش برای شرایط فعلی امروز ایران تیپیکال است.
اما چه اتفاقی میافتد که این نمایش میآید در خیابان نواب؟ طرح خیابان نواب در دوره شهرداری آقای کرباسچی داده شد؛ طرحی بود برای مقابله با کوچ پایتخت از تهران. آقای کرباسچی گفت که میتوان به شکل دیگری وارد عمل شد. او یک نمونه از ایده خود را در خیابان نواب شروع کرد و انجام داد. خیابان نواب علاوه بر آنکه پیونددهنده شمال به جنوب شهر است، نمونه مدرن شده تهران شد. آن ایده در همان جا متوقف شده و توسعه هم پیدا نکرد. هنوز بافتهای فرسوده بسیاری در تهران هست اما ساختمانهای نواب نمونهای شد از اجتماع مدرن شهرنشینی تهران و ایران. چون شما میتوانید یک ترکیب بسیار عجیب و پرتناقض از مردمانی که در ساختمانهای نواب زندگی میکنند کنار هم ببینید؛ از انسانهای فرهیخته و دارای بینش بالا گرفته تا انسانهایی با بینش پایینتر. در همسایگی یک انسان روشنفکر ممکن است یک دورهگرد باشد. طبقه بالای او ممکن است کارگر ساختمانی زندگی کند و طبقه پایینش یک کارگر صنعتی یا معلم. همه این افراد از لحاظ درآمد و وضع اقتصادی متوسط رو به پایین هستند.این ترکیب عجیب و غریب میتواند برای طرح یک موضوع و یک نقد اجتماعی بستر بسیار مناسب و دراماتیکی باشد.
نگاه به شهر و شهرنشینی در این نمایش چگونه است و شما شهر را چگونه دیدید؟ چون بهنظر میرسد شهر در این نمایش یک شخصیت است. بارها به شهر و جزئیات آن در نمایش اشاره میشود و تأثیراتش بر زندگی شخصیتها.
ما در تئاتر انواع نمایش را داریم؛ مثلا نمایشهای شهری، تاریخی و... که این نمایش جزو نمایشهای شهری است. وقتی ما از اَبَرشهرهایی مانند تهران، نیویورک، لندن، شانگهای و... صحبت میکنیم بسیار متفاوت است تا وقتی از شهرهای کوچکتر میگوییم. این شهرها علاوه بر ویژگیهای خود خصوصیات مشترکی هم با یکدیگر دارند؛ همه این شهرها یک مرکز شهر مشخص، یک حاشیه شهر و یک بیرون شهر دارند. مجتمعهای مختلفی اعم از تجاری، اداری و مسکونی در مرکز قرار میگیرد. بزرگراهها در این شهرها وجود دارد.ما وقتی میخواهیم از این شهرها صحبت کنیم باید آن را هم خوب بشناسیم. باید نواب و راههای ارتباطی به آن را خوب بشناسیم. یعنی چگونه شکل ساختمانها، مردم و خیابانها از منطقه دور میشوند و به آن نزدیک میشوند. این آسان بهدست نمیآید. تو باید منطقه را خوب بشناسی؛ نه فقط ترافیک خودروها بلکه ترافیک آدمها، ساختمانها، مراکز صنعتی، اداری و تجاری. همه اینها ترکیبی را میسازند که تو میتوانی طرح اولیهات را بر آن بنا کنی. هرچند که این کار اقتباس بود، اما من هم تحقیق نسبتا دقیقی درباره خیابان نواب و شهر تهران انجام دادم.
برویم سراغ لحنی که برای روایت قصه انتخاب شده که قطعا برگرفته از متن اصلی است. اتفاقهایی که در قصه میافتد، غمانگیز و خشمبرانگیز است، اما لحن انتخاب شده باعث میشود تا تماشاگر طول نمایش را همدلانه با شخصیتها پیش برود و آنها را درک کند. یعنی لحن و نوع ادبیات بهگونهای است که بین تماشاگر و شخصیتها فاصله نمیاندازد.
وظیفه تئاتر این نیست که تماشاگر را عذاب دهد و شکنجهاش کند. درست است که یک عده اتودهایی در اینباره زدهاند و گفتهاند که میخواهند وقتی تماشاگر به دیدن نمایششان میرود شکنجه شود، ولی من خیلی درکی از این اتودها ندارم. چون معتقدم تأثیرات اینگونه نمایشها روی آدمی که تحت عذاب است ماندگار نیست. وظیفه تئاتر ایجاد یک محیط آرام و خوشایند برای تماشاگر است. قرار نیست مخاطب با اضطراب و عضلاتی منقبض بنشیند و کاری را تماشا کند. در تئاتر درست روز دنیا هم ممکن است آثاری با فضاهای سنگین کار شود. اما آنها هم در میانه یا در آخر کار فضا را میشکنند. حالا ممکن است با پخش یک موسیقی شاد این اتفاق بیفتد یا با فضای روشن دیگری تا تماشاگر را از آن گرداب بیرون بکشند.
اما در این نمایش ما سعی کردهایم فضایی را برای تماشاگران ایجاد کنیم که علاوه بر طناز و کمیک بودن، دردها را هم منتقل کند طوری که آنها میتوانند به خوبی با شخصیتها همذات پنداری کنند. ما برای نمایش زندانی خیابان نواب فضایی تلخ، رنجآور و گریزناپذیر ساختهایم، اما شرایطی ایجاد نکردهایم که عذاب را برای تماشاگرمکرر کنیم، بلکه خواستهایم مخاطب آن را درک کند. بازخوردهایی هم که تا به امروز داشتیم همین نکته را بازگو میکند که اگر چه در طول نمایش میخندیدیم، اما خندهها سرشار از درد بوده است. در اصل به دردهای خودمان میخندیدیم.