جویندگان گنج قارون
اصطلاح سینمای تجاری در ایران معمولا بار منفی به همراه دارد
سعید مروتی_روزنامه نگار
ترکیب سوءتفاهمبرانگیز «سینمای تجاری» در ایران معمولا با فحش و ناسزا از سوی منتقدان همراه میشود. اغلب بعد از انتساب فیلمی به سینمای تجاری کلماتی چون مبتذل، سطحی و توخالی هم ردیف میشوند و سازندگان این فیلمها به دلیل توهین به شعور تماشاگر مورد سرزنش قرار میگیرند. جالب اینکه بسیاری از فیلمهایی که متهم به توهین به شعور تماشاگر شدهاند، تماشاگران پرتعدادی یافتهاند که در انتهای فیلم با رضایت از سالن سینما خارج شدهاند. سینمای تجاری را میتوان مترادف با سینمای عامهپسند دانست؛ سینمایی که از سالهای قبل از انقلاب از سوی منتقدان و سینمایینویسان مورد حمله قرار میگرفت. سینمای ایران بعد از دوره اول حیاتش و در تولد دوبارهاش به کوشش دکتر اسماعیل کوشان، اساسا چیزی جز سینمای تجاری نبوده است. در دهه30 مفاهیمی چون سینمای هنری و فیلم مستقل اساسا در ایران مصداق نداشت و همه فیلمها زیر چتر سینمای تجاری قرار میگرفتند. در دهه30، سینمای عامهپسند ایران صنعتی نوپا بود که فعالانش با کمترین امکانات و بینش و تخصص میکوشیدند براساس آنچه در ملودرامهای مصری و هندی دیدهاند، محصولی را روانه اکران کنند. سینمای تجاری ایران در گذر از دهه30 به دهه40 با آزمون و خطا، هم مناسبات گیشه را تا حدودی شناخت و هم سطح تکنیکی فیلمها بالاتر رفت. این موضوع که سینمای فارسی در دهه40 به لحاظ تکنیکی رشد کرده بود برای نسلی که فیلمهای دهه30 را ندیده، قابل درک نیست. نکته تاسفبرانگیز اینجاست که فیلمهای دهه40 و کلا محصولات سینمایی عامهپسند قبل از انقلاب، خیلی توسط منتقدان دیده نشدهاند. این موضوع خیلی هم منحصربه منتقدان جوان نیست و سینمایینویسهای قدیمی هم حاضر به تماشای بسیاری از محصولات تجاری سینمای فارسی نبودند. اینکه زمان اکران فیلم مهم و جریانسازی چون «گنج قارون» (سیامک یاسمی1344) هیچ نقدی نوشته نشد، نشان میدهد که سینمایینویسهای دهه40 چگونه سیطره تلقی چپ بر منتقدان باعث شده بود تا سالها سینمای عامهپسند به جرم رویافروشی به طبقات محروم طرد و لعن شود، به این ترتیب فیلمهای عامهپسند یا مورد چشمپوشی قرار میگرفتند یا زیر ضرب فحش و ناسزا، میرفتند. جز چند استثنا مثل برخی فیلمهای ساموئل خاچیکیان در اوایل دهه40، باید به فیلم «قیصر» (مسعود کیمیایی1348) اشاره کرد که توانستند مورد توجه منتقدان قرار گیرند. قیصر با استفاده از عوامل سینمای فارسی و مؤلفههای این سینما، فیلمی بود که پیشنهاد تازهای به سینمای عامهپسند میداد. فیلمی که بعد از چرخه فیلمهای جنایی (متاثر از آثار خاچیکیان) و گنجقارون، دوران تازهای به نام فیلم جاهلی را به سینمای ایران اضافه کرد. به تعبیر منتقدان دهه40، قیصر در میانه هنر و تجارت میایستاد و هرکس به سهم خود از این فیلم که به موفقیت تجاری گستردهای دست یافته بود، بهره میبرد. سینمای فارسی از دل قیصر انبوهی فیلم جاهلی بیرون کشید و سینمای روشنفکرانه هم در آثاری چون «طوقی» (علی حاتمی1349) و «صادق کرده» (ناصر تقوایی1352) از فیلم کیمیایی متاثر شد. هرچند میشود این پرسش را مطرح کرد که فیلم طوقی را چگونه میتوان از سینمای تجاری جدا کرد و آیا صرف شهرت و اعتبار کارگردان و انتسابش به جریان موج نو، برای روشنفکرانه خواندنش کفایت میکند؟ و نکته مهمتر اینکه فیلمها در اینجا بیشتر براساس نام سازندگان و حاشیهها و جریانهای پیرامونشان داوری میشوند تا اینکه «متن» مورد واکاوی قرار گیرد.
اینکه فیلمها براساس ظاهر مورد ارزیابی قرار گرفتند (یا به تعبیر دقیقتر ارزیابی نشدند!)، به این نتیجه انجامید که مثلا در دهه50 مجموعه فیلمهای صمد به عنوان آثار تجاری که به سرعت و سهولت صفت بیارزش هم در کنارشان قرار میگرفت به عنوان محصولات نازل سینمای فارسی، کنار گذاشته میشدند. سینمای ایران با همین دست فرمان وارد فضای پس از انقلاب شد و اینبار مدیران دولتی سینما هم به میدان آمدند تا از درِ مخالفت با سینمای تجاری درآیند. قبل از انقلاب، دولت، اگر حمایتی از سینمای تجاری نمیکرد دستکم کاری هم با آن نداشت. سال62 به بعد که مدیریت متمرکز و با ثباتی هدایت سینما را برعهده گرفت، هنوز سینمای پس از انقلاب چنان که باید شکل نگرفته بود. در فاصله سالهای 62 تا 64 اولویت، افزایش تولید بود و در کنار فیلمهای مطلوب دولت که اغلب فاقد عناصر و نشانههای جذب تماشاگر و فتح گیشه بودند، جریان طبیعی سینما با هدف سرگرمکردن مخاطب و فروختن به حیات خود ادامه میداد. سال64 سال مهمی در سینمای دهه60 است. سالی که «عقابها» (ساموئل خاچیکیان)، «تاراج» (ایرج قادری)، «گلهای داوودی» (رسول صدرعاملی) و «شهر موشها» (مرضیه برومند و محمدعلی طالبی) در فاصله کوتاهی از یکدیگر اکران شدند و به موفقیت گسترده تجاری رسیدند. سازندگان 2 فیلم اول که بازمانده از سینمای قبل از انقلاب بودند، پس از فتح گیشه، ممنوعالفعالیت شدند.
صدرعاملی هم تحت تاثیر خواست مدیریت و جریان نقد فیلم، از ملودرام سوزناک (تعبیر آشنا و تکرارشونده منتقدان دهه60) به سمت شبه ملودرام روشنفکرانه «پاییزان» رفت. از میانه دهه60 به بعد که دوران تثبیت مدیریت بود، درجهبندی فیلمها به راه افتاد و در این سیستم اغلب فیلمهایی که فاقد جذابیتهای متعارف بودند الف میگرفتند و در بهترین شرایط اکران میشدند و بیشتر تولیداتی که متعلق به سینمای تجاری بودند، جیم و در مواردی حتی دال میگرفتند؛ سالهایی که بسیاری از فیلمنامهها به جرم هیجانآفرینی کاذب رد میشدند یا اگر هم ساخته میشدند، مفتخر به درجه جیم میشدند. آنچه موسوم به سینمای تجاری بود، هم از سوی دولت نفی میشد و هم منتقدان و سینمایینویسان به آنها حمله میکردند. برخلاف دهههای 40 و 50 که منتقدان در قبال اغلب فیلمهای تجاری سکوت میکردند، در دهه60 جریان نقد فیلم سراغ این نوع فیلمها میرفت و تخطئهشان میکرد؛ دورانی که سرگرمی، خلق هیجان و خنداندن تماشاگر مذموم بود. در دهه70 با تغییر مناسبات اجتماعی- فرهنگی، سینمای تجاری تحولاتی را تجربه کرد. در نیمه اول این دهه تمرکز سینمای تجاری روی تولیدات اکشن بود، چون نمیشد ملودرام عاشقانه ساخت و کمدی هم برخلاف امروز، بازار پررونقی نداشت. سالهایی که اکران شهرستان معنا و مفهومی متفاوت از امروز داشت و فیلمی چون «گلها و گلولهها» (ناصر مهدیپور) در تهران معمولی میفروخت ولی در شهرستان قیامت بهپا میکرد. از نیمه دوم دهه70 باز هم شرایط تغییر کرد و با بازشدن فضا، سینمای تجاری این امکان را یافت که سراغ برخی مولفههای سینمای عامهپسند قبل از انقلاب برود. نگرانی از آمدن فیلمفارسی و شنیده شدن صدای پای ابتذال از سوی برخی باعث شد باز هم سینمای تجارتی آسیب ببیند. دهه80، دهه افول سینمای پرتماشاگر بود؛ دورانی که تماشاگر سینما به شکلی نگرانکننده ریزش کرد. با گذر از ستارهسالاری در دهه60 (که البته در آن دوران هم ستارههای محبوب و تاثیرگذار سینمای تجاری چون جمشید هاشمپور را داشتیم)، سینمایی که حالا سینمای بدنه نامیده میشد میتوانست در همین بازار کساد، ستارههای خود را داشته باشد؛ ستارههایی انگشتشمار اما تاثیرگذار.
با ورود به عصر احمدینژاد، سینمای ایران از پوپولیسم سیاسی متاثر شد. نتیجه پایینآمدن سطح کیفی اغلب فیلمها بود و این فقط شامل سینمای تجاری نمیشد و سینمای هنری هم رو به افول گذاشت. مسعود دهنمکی به عنوان مهمترین فیلمساز سینمای تجاری این دوران با احمدینژاد به سینما آمد و پایان دوران او، پایان دهنمکی هم بود. او که با سهگانه «اخراجیها» در گیشه ترکتازی کرد، با «رسوایی» آخرین فیلم موفق در گیشهاش را تجربه کرد و با ورود به دولت تدبیر و امید، دهنمکی هم به انتهای خط رسید.
در دهه90 سینمای تجاری همچنان روی همان چند عنصر طلاییاش به حرکت ادامه داد؛ 1-اهمیت چرخه موفق، 2- حضور تاثیرگذار ستاره و 3- بازی با خطوط قرمز.
به این ترتیب با چرخه فیلمهای کمدی، حضور ستارهای چون رضا عطاران و بازی با خطوط قرمز که خیلی وقتها به شوخیهای جنسی مصداق مییافت، سینمای تجاری راه خود را به سوی گیشه یافت. در دوران پردیسهای چندسالنه و شرکتهای قدرتمند پخش و تولید و ورود سرمایههای کلان، در کنار کمدیهای عامهپسند، چند درام اجتماعی هم با هوشمندی سازندگانشان توانستند از بازیگر محبوب و حرکت به سمت دوایر ملتهب، به سوددهی برسند، ولی قاعده هنوز همان چرخه فیلمهای کمدی است؛ همان فیلمهایی که منتقدان آنها را سخیف مینامند. جالب اینکه سازندگان این فیلمها هم الصاق صفت تجاری به محصولاتشان را برنمیتابند. چنانکه بسیاری علاقهمندند به جای اینکه تجاریساز نامیده شوند، صفت اجتماعی به آثارشان چسبانده شود. در روزگار سخت و دشواری که مردم ناامیدتر و عصبیتر از همیشه هستند، دستگاه ممیزی هم مهربانتر از گذشته، با این کمدیها مواجه میشود تا ملتی که هزارویک مشکل اقتصادی دارد، لااقل در سالن سینما ساعتی بخندد و تفریح کند. حالا اگر منتقد، فیلم تجاری را آتراکسیون لالهزاری و کپی فیلمفارسی بخواند هم اهمیتی ندارد چون برخلاف دهه60، نقدها تاثیری در سرنوشت فیلمها و سازندگانشان ایفا نمیکنند و سینمای تجاری ایران با همین ساختار نه چندان حرفهای به یاری همان 3 عنصر طلایی همچنان به حرکت خود ادامه میدهد. هرچند در گذر سالها تغییراتی هم رخ داده است؛ مثلا ماهنامه فیلم که در دهه60 به عنوان تنها نشریه سینمایی موجود، در مقابل سینمای تجاری سنگر گرفته بود، حالا تغییر رویه داده است. این اتفاقی است که میتوان آن را به فال نیک گرفت.
ترکیب سوءتفاهمبرانگیز
ترکیب سوءتفاهمبرانگیز «سینمای تجاری» در ایران معمولا با فحش و ناسزا از سوی منتقدان همراه میشود. اغلب بعد از انتساب فیلمی به سینمای تجاری کلماتی چون مبتذل، سطحی و توخالی هم ردیف میشوند و سازندگان این فیلمها به دلیل توهین به شعور تماشاگر مورد سرزنش قرار میگیرند