
12فیلم از دهه2010
در آخرین سالهای دهه دوم قرن 2000 ایندیپندنت بهترین فیلمهای این ده سال را مرور میکند

آرش نهاوندی_روزنامه نگار
صنعت سینمای بسیاری از کشورها و بهویژه آمریکا در یک دهه اخیر بهدلیل ظهور و بروز کمپانیهایی که انحصار پخش فیلمها را عهدهدار شده و فیلمها را در شبکه اینترنت انتشار دادهاند و بهطور محدود اجازه نمایش فیلمها در سالنهای سینما را میدهند وارد دوره جدال و جدل میان فیلمسازان مطرح و کمپانیهای فیلمسازی شدهاند. ظهور و بروز کمپانیها و شبکههایی نظیر نتفلیکس و لانگیتز و نمایش محدودتر فیلمها در سینماها همچنین سبب کاهش میزان فروش بلیت شده است. اکنون فیلمسازان بزرگی نظیر مارتین اسکورسیزی و نوا بومباک باید تصمیم بگیرند که آیا تمایل دارند فیلمهایشان نور آفتاب روز را در سالنهای سینما ببینند یا اینکه قراردادهایی را با کمپانیهای جریان سیال نظیر نتفلیکس که فیلمهایشان را در شبکههای اینترنتی نمایش میدهند، ببندند و عطای دیدن فیلمهای خود بهطور گسترده و بدون هرگونه محدودیتی توسط تماشاگران را در سالنهای سینما به لقایش ببخشند. درحالیکه فیلمهای تولیدشده در کمپانیهای مشهور سینما در باکس آفیس آمریکا همچنان پر فروشترین هستند و حرف اول را میزنند، کمپانی دیزنی در سالهای اخیر با شرکتهای زیرمجموعه خود پیکسار و فاکس قرن بیستم و با ساخت فیلمهای مارول (ابرقهرمانی) و سری فیلمهای جنگ ستارگان، تقریبا در حال تصرف کامل پردههای سینماهای آمریکاست. در طول یک دهه اخیر از سال2009 تا 2019، فیلمسازان مختلف فیلمهای زیادی را در ژانرهای مختلف تولید کردهاند که بسیاری از آنها واجد ارزش هنری والا هستند. از میان 40فیلم برتر یکدهه اخیر به انتخاب ایندیپندنت 12فیلم را انتخاب کردهایم که در این مطلب به آنها میپردازیم.
«شبکه اجتماعی» فیلمی به کارگردانی دیوید فینچر است که در قالب داستانی به تولد فیسبوک یکی از محبوبترین شبکههای اجتماعی سالهای اخیر میپردازد و به نوعی فیلم زندگینامهای از مارک زوگربرگ بنیانگذار فیسبوک نیز محسوب میشود. این یک فیلم تماشایی درباره مضرات و محاسن شبکه اجتماعی است. امروزه کاربران اینترنت بیشتر متوجه هشدارهای جدی این فیلم درباره حریم خصوصی، زنگریزی و بهطور عام خطرات اینترنت شدهاند. فیلمنامه جذاب شبکه اجتماعی توسط آرون سورکین نگاشته شده است. راجر ابرت در شیکاگو سانتایمز ضمن ارائه 4ستاره به فیلم شبکه اجتماعی و برگزیدن آن بهعنوان بهترین فیلم 2010نوشته است: فیلم دیوید فینچر به طرز عجیبی مانند ستاره موضوع داستانش، درخشان از آب درآمده. پیتر تراورس از رولینگ استونز هم به این فیلم4ستاره داده و نوشته که شبکه اجتماعی فیلم سال است. اما کارگردانی درخشان و فیلمنامه عالی سورکین سبب شده تا این فیلم را فراتر از بهترین فیلم سال قلمداد کنیم.
فیلم «استاد» ساخته پل تامس آندرسن، روایتگر داستان یک سرباز سابق نیروی دریایی آمریکا در زمان جنگ جهانی دوم به نام فردی کل(با بازی خواکین فونیکس) است که به خانه بازمیگردد و خود را مبتلا به مشکلات شدید روحی-روانی مییابد. او با رهبر یکی از فرقههای دینی آشنا میشود و پس از مدتی به این فرقه میگرود و با اعضای خانواده این فرقه رهسپار سفر میشود. کنت توران از لسآنجلس تایمز ضمن تمجید از کارگردانی آندرسون نوشته است: خواکین فونیکس که بیشتر بهخاطر بازی در نقشهایش در فیلمهایی نظیر «گلادیاتور» نامزد اسکار شده بود، در این فیلم توانسته با بازی خود، شخصیت فردی کل را بسیار باورپذیر نشان دهد. لیزا شوارزباوم از اینترتینمنت ویکلی هم به این فیلم درجه A داده و نوشته است: استاد یکی از بهترین فیلمهای سال است؛ فیلمی جاهطلبانه، بسیار خلاق اما با لحنی آرام. پیتر تراورس از رولینگ استون به این فیلم 4ستاره از 4ستاره داده و نوشته است: استاد که ششمین فیلم آندرسون بود نشان داده که این کارگردان 42ساله یکی از بااستعدادترین کاگردانان نسل خود است. آندرسون مانند یک ستاره راک اند رول محدودیتی برای خود قائل نیست.
با دیدن مستند «عمل کشتن» به کارگردانی جاشوا اوپنهایمر آنچه در درجه اول به ذهن میآید این است که کشتن، کنشی است که امکان دارد از سوی خیلی از افراد که پیشتر گمان آن نمیرفته سر بزند. در این فیلم نهتنها کارگردان (جاشوا اوپنهایمر) یکی از مرتکبان نسلکشی در اندونزی را بهعنوان سوژه داستان خود انتخاب کرده که او را با جنایاتش از طریق یکسری بازسازیهای سینمایی نیز رو در رو کرده است. عمل کشتن فیلمی نیست که بتوان بهراحتی تماشا کرد و اگر صادقانه بگوییم فیلم بسیار دردناک و ناراحتکنندهای است. بردلی سیمپسون، استاد دانشگاه کانکتیکات و مدیر پروژه مستندسازی اندونزی/ تیمور شرقی در آرشیو امنیت ملی آمریکا درباره فیلم عمل کشتن میگوید: این فیلم درخشان که برای دریافت اسکار نیز نامزد شده بود، باعث بروز بحثهای جدی درباره جنایتهای انجام گرفته در این نسلکشی شده است و نیاز به بررسی پرونده آمران و مرتکبان این جنایت در اندونزی دارد. این فیلم میتوانست تأثیر مشابهی از خود در آمریکا بگذارد. دولت آمریکا هیچگاه رسما به نقش خود در این نسلکشی اعتراف نکرده است.
فیلم «او» به کارگردانی اسپایک جونزه، فیلمی است که متناسب با زمانهاش ساخته شده و حتی امروز بهدلیل موضوع این فیلم که درباره عشق کاربران به سیستمعاملهای هوشمندشان است، نیز میتواند مورد توجه قرار گیرد. خواکین فونیکس در این فیلم به خوبی در نقش یک مرد تنها و افسردهای ظاهر شده که به تازگی از عشق دوران کودکیاش کاترین طلاق گرفته و سیستم عامل هوشمندی خریداری کرده و عاشق آن شده است. پیتر تراورس، منتقد رولینگ استونز به فیلم او، از 4 ستاره، 3.5 ستاره داده. او صدا پیشگی اسکارلت یوهانسون (در نقش صدای نرمافزار کامپیوتر) را ستوده است و معتقد است که صدای یوهانسون در این فیلم، صدایی است عاطفی، فریبنده و ترسناک و به همین دلیل اسکارلت یوهانسون را شایسته دریافت جایزه میداند. ریچارد کورلیس، منتقد تایم هم بازی فونیکس در این فیلم را ستوده و آن را با بازی ساندرا پولاک در فیلم «جاذبه» و بازی رابرت ردفورد در فیلم «همهچیز از دست رفت»، قابل قیاس دانسته است.
فیلم «12سال بردگی» به کارگردانی استیو مک کوئین، فیلمی زندگینامهای است که با اقتباس از کتاب «خاطرات 12 سال بردگی» (1853) نوشته سولومون نوتاب ساخته شده است. او یک آفریقایی- آمریکایی بود که بهعنوان یک فرد آزاد در نیویورک زاده شده بود و در سال1841 توسط 2 کلاهبردار و فروشنده برده در واشنگتن دیسی ربوده و طی 12 سال بهعنوان برده در مزارع ایالت لوئیزیانا بهکار گرفته شده بود. استیو مک کوئین کارگردان با 12سال بردگی تماشاگران را با واقعیتهای دنیای بردهداری و بردگی آشنا میکند. در این فیلم نشان داده میشود که چگونه اربابان سفیدپوست به جای اینکه با بردگان سیاهپوست خود مانند انسان رفتار کنند، رفتارشان با آنها مانند رفتاری است که با چهارپایان دارند. ریچارد کورلیس در تایم درباره 12سال بردگی نوشته است: مک کوئین در این فیلم نشان داده است که نژادپرستی، عملی وحشیانه است. اوون گلیبرمن از اینترتینمنت ویکلی نیز این فیلم را ستوده و نوشته است که فیلم 12سال بردگی درباره زندگیای است که از یک فرد دریغ میشود. 12سال بردگی به ما این امکان را میدهد که با چشمانی باز به نخستین گناهانی که آمریکاییها در سالهای پس از استقلال مرتکب شدهاند نگاهی بیندازیم.
داستان فیلم «گراند هتل بوداپست» ساخته وس آندرسون در سالهای منتهی به جنگ جهانی دوم میگذرد. این فیلم که در یک هتل مجلل فیلمبرداری شده، سوگنامهای برای دنیای گمشده نسلی است که در سالهای پیشاجنگ جهانی زندگی میکردند. موسیقی عالی فیلم کار آلکساندر دسپلات است که به همراه صحنههایی که رنگهای خیرهکننده دارد و بازیهای درخشانی که در این فیلم ارائه میشود، عناصری هستند که از سوی منتقدانی که این فیلم را دیدهاند، مورد تمجید قرار گرفته. این فیلم با توجه به لوکیشن تقریبا بسته آن میتوانست فیلمی ضعیف لقب بگیرد که البته اینچنین نشد و بنا بهنظر منتقد ایندیپندنت کاملا مسحورکننده از آب در آمده. تاد مک کارتی نیز نقد مثبتی از این فیلم در هالیوود رپورتر ارائه داده است. در بخشی از نقد او میخوانیم: گراند هتل بوداپست فیلم جذابی است. احساسات و نگرانیهای مطرح شده در این فیلم واقعا متعلق به دورانی متقدمتر از تاریخ معاصر ماست که میتوان این دوران را زمانی بهتر و قشنگتر از عصر حاضر قلمداد کرد. دیو کالهون در تایم اوت نوشته: این فیلم را میتوان از آن دسته فیلمهای طنز آمیز در نوع فیلمهای جنایی که در آن قاتل در پایان داستان مشخص میشود، دانست.
کریستوفر نولان در فیلم حماسی «دانکرک» نشان داده که مانند سسیل ب دو میل، استاد کارگردانی فیلمهایی است که در آن سکانسهایی با جمعیت زیاد نمایش داده میشود. او همچنین نشان داده که ازجمله کارگردانانی است که میتواند با تیمی گسترده از بازیگران کار کند. او در این فیلم صحنههای عجیبی از ناامیدی و اضطراب سربازانی را نشان میدهد که در جریان جنگ جهانی دوم در یکی از سواحل فرانسه با شانس اندک فرار، گیر افتادهاند. پیتر برادشاو منتقد گاردین از 5 ستاره، 5ستاره به این فیلم داده و آن را بهترین اثر سینمایی کریستوفر نولان توصیف کرده. او در اینباره نوشته است که نولان تماشاگران سینما را از ابتدای نمایش فیلم دانکرک وارد فضایی از آشفتگی و وحشت کرده بهطوری که گویی خود آنها در صحنههای فیلم نقش دارند. تاد مک کارتی از هالیوود ریپورتر نیز فیلم را ستوده و آن را یک شاهکار امپرسیونیستی خوانده است. او نوشته است: در این فیلم با صحنههای احساسی ساختگی و اعمال قهرمانانه غیرواقعی روبهرو نیستیم. پیتر دبروژ از ورایتی هم نوشته است: نولان همه صحنههای تماشایی که در یک اثر سینمایی اینچنینی میتوان دید را به تماشاگرانش ارائه داده است.
«لیدی برد» به کارگردانی گرتا گرویگ، داستان یک دختر نوجوان عاطل و باطلی است که در شهر ساکرامنتو در کالیفرنیای آمریکا گیر افتاده. نحوه روایت داستان فیلم کاملا منطبق بر نحوه روایت اشخاص عادی از خاطرات خود است. این فیلم کمتر به اتفاقات خاص میپردازد و آنچه بیشتر در این میان برای عوامل فیلم مهم است، احساسی است که وقایع این فیلم در دیگران و بهویژه تماشاگران سینما ایجاد میکند. ای. او. اسکات از نیویورک تایمز فیلم لیدی برد را نشانی از تکامل فیلمهایی که بر پرده بزرگ نمایش داده میشوند، دانسته. او نوشته است: فیلمنامه لیدی برد به طرز عجیبی خوب نگاشته شده، این فیلم پر از دیالوگهای زنده و دیالوگهایی مملو از بازی با کلمات است. تاد مک کارتی ضمن ستایش بازی سائورایز رونان، بازیگر اصلی این فیلم، نوشت: این فیلم نشان از خلاقیتی جاهطلبانه دارد و بهعنوان فیلمی خوشایند، تماشاگر پسند است. پیتر دبروژ از ورایتی نیز کارگردانی گرویگ را ستود و نوشت: بازی سورشا رونان بسیار خوب بود و علاوه بر این لیدی برد دارای یک فیلمنامه قوی بود. آن هورنادای از واشنگتنپست این فیلم را پیروزی سبک، احساسات و روح توصیف کرد.
«پدینگتون2» یک فیلم کمدی- عروسکی هیجانانگیز است که توسط پل کینگ کارگردانی شده و سیمون فارنابی نیز فیلمنامه آن را براساس داستانهایی از شخصیت خرس پدینگتون نگاشته است. مایکل باند، نویسنده و خالق خرس پدینگتون، یک شخصیت خیالی در دنیای ادبیات کودک بود. او از سال 1958 بیست کتاب راجع به این شخصیت خیالی نگاشته است. این فیلم ساخته کشور بریتانیاست و هیو بونویل، سالی هاوکینز، برندن گلیسن و جولی والترز بازیگران اصلی این فیلم هستند. سایت روتن تومیتوز با استناد بهنظر 235نفر از منتقدان امتیاز خارقالعاده 100درصد را کسب کرده. در جمعبندی نظرات منتقدان در این سایت آمده است: در فیلم پدینگتون 2به میراث غنی ستاره آن (خرس پدینگتون) با تصاویری که از نظر بصری دلنشین هستند و تعادلی که میان داستان یک خانواده خوشقلب و ماجراهای این فیلم برقرار است، احترام گذاشته شده. در ایندیپندنت درباره این فیلم آمده است: پدینگتون2 درباره بهبود زخمها و آسیبهای جامعه و خانواده است. در پدینگتون 2پیام فیلم به گرمی و با شجاعت هرچه تمامتر توسط خرس قهرمان داستان به جامعه منتقل شده است.
فیلم «رما» ساخته آلفونسو کوارون 2 داستان را روایت میکند؛ یکی صمیمانه و دلخراش و غمانگیز و دیگری فراگیر و سیاسی. آلفونسو کوارون در رما این دوداستان را چنان با ظرافت در هم میآمیزد که تبدیل به یک داستان میشود. این فیلم در واقع بهمنظور گرامیداشت یاد و خاطره خدمتکاری که در زمان کودکی مراقب آلفونسو کوارون بود، ساخته شده است. با این حال در این فیلم تاریخ مکزیک از نگاه افرادی روایت میشود که تا به امروز امکان ابراز عقیده درباره آن را نداشتهاند. پیتر برادشاو، منتقد روزنامه گاردین، این فیلم را جذاب و تکاندهنده توصیف کرده و نوشته است که رما کاملا یک فیلم شگفتانگیز و متحیرکننده است. مانوهلا دارگیز در نیویورک تایمز مینویسد: رما، زندگیای را به نمایش میگذارد که بهدلیل خشونت نیروهای نظامی و امنیتی، آسیبی جبرانناپذیر به آن وارد شده. اسلاوی ژیژکف، فیلسوف اسلونیایی درباره این فیلم گفته است: مردم به درستی متوجه نشدهاند چرا از این فیلم خوششان آمده. آنها بیش از حد به ظاهر و رفتار خوب سلو (با بازی یالیتسیا آپارسیو در نقش خدمتکار خانه و شخصیت اصلی فیلم) اهمیت میدهند و آنها نمیدانند که سلو نیاز دارد از محدودیتهای اخلاقیای که به وی تحمیل شده رها شود.
فیلم «موروثی» ساخته آری آستر است. در این فیلم با حجم زیادی از ایدهها مواجهیم که نشان از خلاقیت پنهان آری آستر دارد. این فیلم از آن دسته فیلمهای دلهرهآور است که در آن داستان نوهای روایت میشود که حضور مادربزرگ خود را پس از مرگش حس میکند. گویی او همچنان بین خانواده حضور دارد. پیتر تراورس در رولینگ استون با اختصاص3.5 ستاره از4 ستاره به این فیلم، موروثی را ترسناکترین فیلم سال2018 توصیف کرده. او نوشته است: تونی کولت (بازیگر نقش آنی گراهام) بهترین بازی طول دوران حرفهای خود را در این فیلم ارائه داده. او ما را با خود درون جسم و روح درهم شکسته آنی میبرد و با آنچه از اعصابمان باقی مانده بازی میکند. در سایت روتن تومیتوزبا استناد به نظر 350 نفر از منتقدان به فیلم موروثی 89 درصد امتیاز داده شده است. مجموع نظرات منتقدان، در روتن تومیتوز درباره فیلم موروثی به این شرح است: مبنای کلاسیک این فیلم چارچوبی دلخراش برای این فیلم ترسناک ایجاد کرده است.
هیروکازو کورئیدا، کارگردان فیلم «دزدان فروشگاه»(2018) مانند چارلز دیکنز برای سینمای معاصر ژاپن است. او داستانهای ملودراماتیک خانوادگیای را روایت میکند که اگر به دقت دیده نشوند ممکن است کسالتآور بهنظر برسند. فیلم دزدان فروشگاه که برنده نخل طلایی کن نیز شده از بهترین فیلمهای کورئیداست. این فیلم داستان یک خانواده فقیر را روایت میکند که برای بقا دست به هر کاری میزنند. پیتر برادشاو به فیلم دزدان فروشگاه 4.5 ستاره داده و آن را فیلمی راضیکننده و غنی توصیف کرده است. گاردین این فیلم را در رده پانزدهمین فیلم برتر قرن بیستویکم قرار داده است. دبورا یانگ، منتقد هالیوود ریپورتر، این فیلم را تلخ و شیرین توصیف کرده و گفته در این فیلم تضاد میان احساسات سرد افرادی که رفتار درست اجتماعی دارند با گرما و صمیمیت و خوشی یک خانواده دغلبازی که از طبقات پایین جامعه میآیند بهخوبی نشان داده شده. مگی لی از ورایتی این فیلم را با اثر اولیور توئیست، نوشته چارلز دیکنز مقایسه کرده است.
جای خالی «جدایی» و «کپی برابر اصل»
در فهرستی که ایندیپندنت منتشر کرده به فیلمهای متاخری نظیر «روزی روزگاری در هالیوود» و «مرد ایرلندی» نیز پرداخته شده بود که بهدلیل اینکه در هفتهها و ماههای اخیر این دو فیلم، چه در روزنامه همشهری و چه در سایر رسانهها مورد تحلیل و بررسی قرارگرفته بود، از آوردن مجدد نام این دو فیلم خودداری کردیم، اما جز این 12فیلم، سایر فیلمهای فهرست ایندیپندنت عبارتند از:
«روزی روزگاری در هالیوود»(2019)، «مرد ایرلندی»(2019)، «انیمیشن درون به بیرون»(2015)، «دندان نیش»(2010)، «در مرز هفدهسالگی»(2016)، «شوری خاموش»(2016)، «فرانسیسها» (2012)، «از گور برخاسته»(2015)، «پسرانگی»(2014)، «ملانکولیا»(2011)، «سلما»(2014)، «پسر»(2010)، «مرا به اسم خود صدا بزن»(2017)، « انومالیسا» (2015)، «قوی سیاه»(2010)، «استوکر»(2013)، «غول خودخواه»(2013)، « پسر سائول»(2015)، «زیر پوست»(2013)، « زنان قرن بیستم»(2016)، «تو هیچگاه واقعا اینجا نبودی»(2017)، «مکس دیوانه: جاده خشم»(2015)، «عزیز آمریکایی»(2016)، «درون لوین دیویس»(2013)، «رشته خیال» (2017)، «برو بیرون»(2017)، «کارول»(2015)، «مهتاب»(2016).
البته، به اعتقاد ما در این فهرست جای 2فیلم ایرانی که طی دهه اخیر در عرصه جهانی خوشدرخشیدهاند خالی است؛ «جدایی نادر از سیمین»(2011) به کارگردانی اصغر فرهادی که در سال2012 برنده جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان شد و فیلم «کپی برابر با اصل» (2010) به کارگردانی عباس کیارستمی که کاندیدای دریافت جایزه نخل طلای کن در 2010 بود و ژولیت بینوش، بازیگر نقش اول این فیلم توانست جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم کن2010 را به خود اختصاص دهد.