فیلم تهیهکننده
چگونه دیوید او. سلزنیک پروژه عظیم و پرحاشیه «برباد رفته» را به ساحل موفقیت رساند
مهرنوش سلماسی_روزنامه نگار
تهیهکنندهای که به نظم اعتقادی نداشت، زمان برایش مهم نبود و بازنویسی فیلمنامه آثاری که برایش مهم بود، تقریبا هیچ وقت تمام نمیشد. گاهی وقتها فیلم در حالی کلید میخورد که هنوز خبری از فیلمنامه نهایی نبود و موردی هم مثل بربادرفته وجود دارد که فیلمبرداری قبل از انتخاب بازیگر اصلی شروع میشد. برباد رفته روی کاغذ، همه آنچه یک پروژه پرهزینه برای شکست خوردن باید داشته باشد را داشت. سلزنیک همزمان «جزبل» به کارگردانی ویلیام وایر را تولید میکرد و با هیچکاک برای ساخت «ربهکا» به مذاکره میپرداخت. معروفترین سناریستهای هالیوود روی فیلمنامه کار میکردند و سلزینک از کار هیچ کدامشان راضی نبود. بن هکت، شاخصترین سناریست شاغل در هالیوود آمد تا فیلمنامه نهایی را بنویسد اما بعد از 2 هفته از دست دخالتهای تهیهکننده فرار کرد. اسکات فیتزجرالد، نویسنده رمان «گتسبی بزرگ» هم با وجود بیعلاقگیاش به رمان میچل سناریویی نوشت که آن هم از نظر سلزنیک متقاعدکننده نبود. تعبیر اسکات فیتزجرالد درباره رمان مارگرت میچل نشان میدهد که او علاقه چندانی به برباد رفته نداشته است؛«کتاب خوبی است ولی چندان ابتکاری و بدیع نیست و به میزان زیاد تحت تأثیر رمانهای تاریخی معروف ادبیات جهان، از جمله «بازار مکاره خودفروشی» نوشته ثاکری، است. کتاب نه شخصیتهای جدیدی عرضه میکند و نه روشهای نوینی در نگارش رمان و نه حتی تجزیه و تحلیل خاصی از طبیعت انسان به دست میدهد و به طور خلاصه کتاب فاقد ویژگیهایی است که یک اثر بدیع ادبی باید داشته باشد. با این همه کتاب جالبی است که صادقانه و با پشتکار قابل تحسین به نگارش درآمده است. ولی دلم بهحال کسانی میسوزد که میپندارند این کتاب عالیترین نمونه خلاقیت ذهن انسان است.»(صد فیلم پرفروش جهان سینما- جمال امید، بهزاد رحیمیان- بهزادیپور، حسن زاهدی، انتشارات تصویری بهار 1371).
در حالی که مدام بر شهرت کتاب افزوده میشد، سناریستها یکی پس از دیگری میآمدند و میرفتند و هر کدام فیلمنامهای مینوشت که سلزنیک با آنها ارتباط برقرار نمیکرد.
جورج کیوکر از مدتها پیش بهعنوان کارگردان انتخاب شده بود و کار پیشتولید را دنبال میکرد؛ کارگردانی که البته در مورد بازیگران خیلی حق انتخاب نداشت.
سلزنیک با همه مشغلههایش در همه موارد وارد جزئیات میشد. او جاهطلبانه تصمیم گرفت فیلمی عظیم و طولانی را به شیوه رنگی فیلمبرداری کند؛ کاری که در دهه 30میلادی به معنی بالا رفتن هزینه تولید بود. برای نقش رت مشکلی وجود نداشت جز بیعلاقگی کلارکگیبل و قراردادی که با متروگلدوین مایر داشت. موضوع او با دستمزد بالا حل شد و مورد دوم با شریک کردن کمپانی مترو در پروژه. از آن طرف برای بازی در نقش اسکارلت همه ستارگان زن صف بسته بودند. کاترین هپبورن، جون فوتین، مارلند دیتریش، نورما یشرر، شرلی تمپل، جینجر راجرز، جودی گارلند، میریام هاپکینز و از همه جدیتر بتی دیویس. دیویس واقعاً خودش را آماده بازی در نقش اسکارلت کرده بود، ولی سلزنیک او را هم نخواست. گفته میشود به اندازه چند فیلم سینمایی برای تست بازیگری بربادرفته نگاتیو مصرف شد.
سلزنیک برای پروژهای که هر روز پرهزینهتر میشد، مدام خرج میکرد و در نهایت هم ویوین لی، بازیگر گمنام انگلیسی برای نقش اسکارلت انتخاب شد، آن هم در حالی که کیوکر مدتی بود فیلم را جلوی دوربین برده و چند سکانس که اسکارلت در آن نقشی نداشت را گرفته بود.
این زمانی بود که سیدنی هوارد فیلمنامهای که به نظر میرسید نسخه نهایی است را با آخرین توصیهها و سفارشهای سلزنیک تقریباً تمام کرده بود. فشار کار، اعصاب گروه را بههم ریخته بود. کیوکر در هفتههای اول زیادی با ویوین لی و اولیویا دوهاویلند گرم گرفته بود و این به مذاق ستاره مرد فیلم خوش نمیآمد. کلارک گیبل نارضایتیاش را به سلزنیک منتقل کرد و نتیجه اخراج کیوکر بود. ویکتور فلمینگ که فیلم موفق «جادوگر شهر اُز» را ساخته بود (در آنجا بعد از اخراج کارگردان اولیه به پروژه پیوسته بود) عنان کار را به دست گرفت.
حالا نوبت نارضایتی بازیگران زن بود که هنوز مخفیانه با کیوکر ملاقات میکردند. فیلمبرداری پیش میرفت و عاقبت فلمینگ هم زیر فشار کار از پا درآمد.
کارگردانهای دیگری از سوی سلزنیک ماموریت یافتند تا سکانسهای باقیمانده را بگیرند. بربادرفته بالاخره تمام شد و نسخهای که نزدیک به 3 ساعت بود روانه اکران شد. فیلم پرحاشیه و پرهزینهای که تنها با فروش بسیار بالا میتوانست از عهده هزینههایش برآید، بسیار بیشتر از پیشبینیها مورد توجه تماشاگران قرار گرفت.
مراسم اسکار از راه رسید و فیلم در بیشتر رشتهها نامزد شد و اینها را برد: فیلم، کارگردانی، فیلمنامه، بازیگر نقش اول زن، بازیگر نقش مکمل زن، طراحی صحنه و دکور، فیلمبرداری رنگی و تدوین.
بازنده بزرگ مراسم کلارک گیبل بود که اسکار را به رابرت دونات بازیگر فیلم «خداحافظ آقای چیس» باخت. زخم این شکست با ارتقای محبوبیت و شهرت گیبل که حالا جذابترین مرد هالیوود لقب گرفته بود، مرهم مییافت.
برباد رفته در تمام سالهای جنگ جهانی دوم در آمریکا و اروپا مدام اکران میشد و میفروخت.
در تاریخ سینما سابقه نداشت فیلمی تا این میزان بتواند تماشاگر بیابد. گویی بربادرفته افسونی داشت که تماشاگران را به دیدار مکررش ترغیب میکرد؛ افسونی تمام نشدنی که حاصل کنار هم قرار گرفتن دقیق و درست مجموعهای از عوامل کنار یکدیگر بود.
جاهطلبی سلزنیک، نترسیدنش از بالارفتن هزینهها، وسواسش در تمام مراحل پیشتولید و تولید و دخالتهای تمامنشدنیاش اینجا نتیجه داد. باید چند سال میگذشت تا «جدایی در آفتاب» از راه برسد و جاهطلبیهای سلزنیک را با شکست تمام عیار مواجه کند.
زمان بربادرفته او در اوج به سر میبرد. افسانه سینمای عامهپسند که با شکوه و جلال بتواند با روایت قصه عشقی نافرجام تماشاگران سراسر دنیا را شیفته خودش کند با بربادرفته اتفاق افتاد. سلزنیک سالها بعد، در دادگاهی برای اعاده حقوق بربادرفته قلبش ایستاد و از دنیا رفت.
همه در خدمت آقای رئیس
نام ویکتور فلمینگ به عنوان کارگردان در تیتراژ بربادرفته ثبت شده ولی سازنده و خالق واقعی فیلم دیویداو. سلزنیک است. برای اصطلاح «فیلم تهیهکننده»، شاید هیچ فیلمی مناسبتر از بربادرفته نباشد. تکتک بازیگران را سلزنیک انتخاب کرد؛ از کلارک گیبل ستاره گرفته تا ویوینلی ناشناخته که سلزنیک او را به انبوه ستارگان زنی که مشتاق بازی در نقش اسکارلت بودند، ترجیح داد. انتخاب اول سلزنیک برای کارگردانی جورج کیوکر بود ولی کار که کمی پیش رفت او اخراج شد. کلارک گیبل اعتقاد داشت کیوکر بیشتر به بازیگران زن توجه دارد و سلزنیک او را کنار گذاشت و ویکتور فلمینگ را به جایش آورد. فلمینگ هم بعد از مدتی بیمار شد و ساموود چند سکانس برباد رفته را کارگردانی کرد. بخشهایی از فیلم هم توسط ویلیام منزیس و سیدنی فرانکلین ساخته شد. فیلمی که چند فیلمساز آن را کارگردانی کردند به شکل حیرتانگیزی یکدست و منسجم از کار درآمد. احتمالا به این دلیل که سازنده و خالق اصلی فیلم، تهیهکنندهاش بود که از ابتدا تا انتها بر همه چیز نظارت داشت.