• چهار شنبه 26 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 7 ذی القعده 1445
  • 2024 May 15
چهار شنبه 16 اسفند 1396
کد مطلب : 8875
+
-

گفت‌وگو با نزهت امیری؛ رهبر ارکستری که بعد از سال‌ها تلاش جلوه کرد

امیدوارم ارکستر بانوان را تشکیل دهم

امیدوارم ارکستر بانوان را تشکیل دهم

نسیم قاضی‌زاده :

 نزهت امیری؛ نامی که در 2ماه گذشته، بارها و بارها شنیده شد، تصویرش دیده شد، گفت‌وگوهایش منتشر شد و تیتر روزنامه‌ها و مجلات شد.  «تنها رهبر ارکستر زن ایرانی به صحنه می‌آید!»؛ همین جمله خبری کوتاه به‌تنهایی آن‌‌قدر جذاب هست که شما را پای یک گفت‌وگو بنشاند؛ آن هم در روزهایی که همچنان هرازگاهی موانعی حتی برای حضور نوازندگان خانم روی صحنه‌‌های موسیقی ایجاد می‌شود.

نزهت امیری در دو دانشگاه تهران و هنر به تحصیل موسیقی پرداخته، ارکسترهای متعددی را رهبری کرده، سال‌‌ها در زمینه تدریس موسیقی به کودکان فعالیت داشته و حالا اینجا ایستاده؛ زنی که می‌توان قدرت را مشخصه چشم‌ها و دست‌هایش برشمرد؛ قدرتی که نه‌تنها در کارش بلکه در تک‌تک کلماتش جاری است. با او به صحبت نشسته‌ایم و درباره اینکه این سال‌ها کجا بوده و چه کرده حرف زده‌ایم.

 قبل از سال1396 که شما به‌عنوان یک خانم رهبر ارکستر در رسانه‌ها مطرح شدید چه می‌کردید؟

سال 1384 ارکستر مضرابی را روی صحنه بردم. سال1395 هم یک بار روی صحنه رفتم. آن بار ارکسترم و تعداد اعضا، کم بود.

 کجا بود؟

در تالار رودکی. قرار بود اتفاق امسال، در سال گذشته بیفتد اما در کشور ما برای افتادن یک اتفاق سختی‌های زیادی را باید متحمل شد! برای کاری که با یک تلفن انجام می‌شود باید به چند اتاق بروید و امضا بگیرید. یک بوروکراسی! برای انجام یک کار ساده، باید سال‌ها بگذرد. واقعا با فکر اینکه بیش از 10سال از شروع یک کار ساده گذشته، به ‌خودم می‌گویم چطور هنوز دوام آورده‌ام!

 سال1384 ارکستر مضرابی را روی صحنه بردم که 68 نوازنده و یک خواننده داشت. با خودم 70نفر و با استاد دهلوی که پدیدآورنده ارکستر بودند 71نفر بودیم. یک سال تمرین کردیم و 4شب اجرای حرفه‌ای داشتیم؛ 2شب در تالار وحدت (شهریورماه) و 2شب در فرهنگسرای بهمن (در دهه فجر). اما فردای روزی که کنسرت دادیم انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود. انگار از خواب یا‌ رؤیا بیدار شده بودیم.

 وقتی بستر واقعی مادی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نباشد و کار به ‌صورت خصوصی با تلاش یک‌نفره یا یک تیم خصوصی انجام شود، مگر چقدر می‌تواند دوام بیاورد؟ خودبه‌خود پس از مدتی تعطیل می‌شود. چطور با 2 نان می‌توان 20نفر را سیر کرد؟ شاید یک شب را سپری ‌کنید ولی فردا صبح باز هم گرسنه‌اید. هیچ فعالیت فرهنگی‌ای در کشور ما حامیان واقعی خودش را ندارد. کسانی که در قوانین و آیین‌نامه‌ها به عنوان حامیان هنر معرفی شده‌اند، از چیزهای دیگری که دلشان می‌خواهد، حمایت می‌کنند؛ یا بودجه‌هایی را که باید صرف این کار شود، در جاهای دیگر صرف می‌کنند و در نتیجه هنر موسیقی در کشور ما یتیم مانده است. در این شرایط کویرمانند، تعداد کسانی که دلشان برای موسیقی و کشورشان می‌تپد کم نیست. هر کسی در برهه‌ای سعی کرده از خودش گذشت داشته باشد و در فعالیتی شرکت کند. تمام گروه‌های موسیقی را (که تعدادشان کم نیست) بررسی کنید! ببینید چند گروه بدون مشقت و بدون اینکه آسیب روانی ببینند روی صحنه رفته‌اند؛ چند گروه این قدرت را در خود می‌بینند که یک بار دیگر آن سختی‌ها را تحمل کنند؟ ناگفته پیداست که ارکستر بزرگ، محدودیت‌‌ها و معذوریت‌های به‌مراتب بیشتری نسبت به گروه‌های چندنفره دارد. چند گروه توانسته‌اند هزینه‌هایی را که کرده‌اند تا روی صحنه بروند برگردانند؟ تقریبا ـ قریب به یقین ـ 99/99درصدشان همین شرایط را داشته‌اند. داشتن درآمد از این راه را هم که اصلا تصورش را نکنید! 

 هیچ فعالیتی نمی‌تواند بدون بستر مادی و اقتصادی خودش ادامه پیدا کند. علت اینکه 10سال طول می‌کشد تا یک اتفاق، دوباره رخ بدهد، این است که افرادی که یک‌ بار رفته‌اند کاری را انجام داده‌اند ـ مثل من که سال84 روی صحنه رفتم ـ واقعا دیگر امکانش را ندارند. تمام ذخایر فکری‌، ذهنی، مادی و انسانی‌مان را خرج کردیم و یک بار روی صحنه رفتیم. مدتی ‌زمان نیاز داشت که به ‌خودمان بقبولانیم که «اشکالی ندارد که به ما بها داده نشد»، «کشورمان درگیر فلان بحران بوده» و... . واقعیت این ‌است که گذشت و فداکاری بی‌چشمداشت همیشگی هنرمندان ایرانی باعث شده که هنر این مرز و بوم هنوز حرفی برای گفتن داشته باشد.

 به نظرتان در این روند، زن‌‌بودن شما چقدر تأثیر داشته است؟
این را باید از کسانی که جلوی ما را می‌گیرند پرسید.

 در مورد شخص شما می‌پرسم.
مشکل من اساسی‌‌تر از اینها بوده.

 پس اینکه خانم ‌بوده‌اید مشکلی برایتان پیش نیاورده؟

خودم فکر می‌کنم خط حمله من موسیقی بوده نه مسئله زن یا مرد بودنم. من همیشه مدرس پروازی و مهمان بسیاری از استان‌ها بوده‌ام و برای تدریس به کارشناسان هنری آموزش‌وپرورش، به اکثر استان‌ها سفر کرده‌ام. در این فعالیت‌ها افراد زیادی را تربیت کرده‌ام. برایشان کلاس‌های آموزشی برگزار می‌کردم. من را به ‌کار دعوت می‌کردند اما جالب اینکه اول از من می‌پرسیدند شما می‌خواهید چه چیزی بگویید؟
 

مشکل، «مشخص‌نبودن تکلیف» ماست! یک نفر که متعهد باشد، راه را پیدا می‌کند. در که بسته باشد، از پنجره وارد می‌شود. هنرمندان به شکل‌های مختلف راه را پیدا می‌کنند. بال پروازشان را که ببرید، با پاها می‌دوند. وقتی اجازه دویدن ندهید، راه می‌روند. وقتی اجازه راه رفتن ندهید، چهاردست‌وپا می‌روند. «باید حرکت کرد»؛ این از سخنان مارتین لوترکینگ است. من بال پرواز بسیار وسیعی داشتم؛ می‌توانستم کارهایی انجام دهم که افتخار بالایی برای کشورم داشته باشد اما بال پرواز مرا چیدند. من تحمل کردم. این عوامل و بسیاری عوامل دیگر باعث شد که پس از سال‌ها انتظار، بالاخره در سال1384 به‌عنوان رهبری حرفه‌ای، روی صحنه بروم.

 درحالی‌که از سال58 آموزش موسیقی را با استادان مختلف شروع کرد‌ه‌بودم، دانشگاه تعطیل شد و من 10سال منتظر بازگشایی درهای دانشگاه بودم.

 ساز می‌زدید؟

 بله با سه‌تار شروع کردم ولی از همان نخستین زخمه‌ای که به سه‌تار زدم، فقط گرایشم به رهبری ارکستر بود و هرگز به چیز دیگری فکر نکردم.

 برای یک خانم در ایران آینده‌ای را در این کار تصور می‌کردید؟

 من در خودم زن و مرد را هیچ‌وقت این‌طور در نظر نگرفته‌ام.

 در عالم واقع چطور؟

‌اگر قرار بود من تسلیم شوم این صحنه‌ها را ندیده بودید. هرگز نمی‌توانید با دلایل ضعیف و غیرقابل‌قبول، من را قانع کنید که تفکرم اشتباه است. هرگز به این فکر نکردم. برای من، زن و مردبودن، مهم نبود؛ مهم این بود که احساس می‌کردم توانایی‌هایی در من وجود دارد و می‌توانم با آموزش و تلاش، خودم را به حد خوبی برسانم.

 سال1358با استاد پرویز منصوری آشنا شدم. از اوایل دهه60 نزد ایشان آنسامبل‌های مختلف را رهبری می‌کردم؛ نوازندگانی که آنها هم مثل من تصادفی آمده بودند (فکرش را بکنید که هنر یک کشور را تصادف‌ها رقم بزنند)! یک فلوت تراورسیه، یک سنتور و 3ویولن داشتیم و هر 3-2‌ماه یک ساز اضافه می‌شد که این آنسامبل با هم جور درنمی‌آمد. برای این گروه‌ها قطعه هم نداشتیم. چه چیزی قرار بود بنوازیم؟ من به موازات اینکه کار را رهبری می‌کردم، قطعاتی هم تنظیم می‌کردم؛ ازجمله «شور امیرف» و بعدها 2سوئیت از «اپرای کارمن»، «زوربای یونانی» و «دود عود» را تنظیم کردم که این آخری، بخش آغازین آلبومی بود که ساخته استاد مشکاتیان و تنظیم استاد روشن‌روان است.

در کنار این فعالیت‌ها موسیقی می‌ساختم و با کمک شاعر خوبی که در کنارم داشتم (آقای مسعود عاشوری ـ شاعر و نویسنده ـ که همسرم هستند) قطعات فولکلور زیادی را با اشعار نو و مناسب، تنظیم و اجرا می‌کردیم.
 به پیشنهاد یکی از استادان (استاد شریف لطفی)، در مهدکودک‌ها شروع به ‌کار کردیم و فعالیت‌هایی با کودکان داشتیم. سالی یک یا 2بار، کنسرت برگزار می‌کردیم و به نوبت، گروه‌های کودکان و مربیان و مدرسین را رهبری می‌کردیم. در میان همکاران بنیانگذار موسیقی کودک که همه آقا بودند، تنها من شیفته رهبری بودم! بقیه دوستان هم به نوبت، گروه مدرسین را رهبری می‌کردند. هر کسی که قطعه آورده بود خودش اجازه داشت رهبری کند. من برای این کار لحظه‌شماری می‌کردم، درحالی‌که دیگر دوستانم آهنگسازی و تدریس را ادامه دادند. همه همکارانم آقا بودند؛ بدون توجه به جنسیت!
 ادامه این راه، از سوی من، به تأسیس «آموزشگاه موسیقی نی‌لبک» انجامید که سال آینده سی‌امین سال تأسیس خود را جشن می‌گیرد.
 

از همان ابتدا خودتان را برای سختی‌های رهبر ارکستربودن یک خانم در ایران، آماده کرده بودید؟

 تصوری در این زمینه نداشتم. الان که به گذشته نگاه می‌کنم می‌گویم واقعا ما چه کشیده‌ایم؛ درست مثل زمانی ‌که شما در کوهنوردی به جلو نگاه می‌اندازید و حرکت می‌کنید. بعد از طی مسافتی طولانی، لحظه‌ای سرتان را بلند می‌کنید و به پیرامون می‌نگرید؛ آن‌وقت می‌بینید که به قله نزدیک شده‌اید و از پرتگاه‌های زیادی عبور کرده‌اید؛ بدون اینکه هیچ حامی‌ای داشته ‌‌باشید!
 واقعیت، آن راهی‌است که رفته‌‌اید. من آدم رهرویی بودم.

 هیچ‌وقت مانع قانونی برایتان پیش نیامد؟
 

 منع قانونی احتمالی، آخرین مرحله از هفت‌خان پروسه اجرای صحنه‌ای و مرحله آخر آن است! در آغاز شما باید گروه را جمع کنید؛ یک‌ سال دنبال نوازنده بگردید؛ بعد لازم است یک آهنگساز داشته باشید که قطعه‌ای برای این گروه نوشته باشد؛ اگر نتی نوشته شده، باید با نرم‌افزار، نوشته و تکثیر شود و در اختیار نوازندگان قرار بگیرد؛ به موازات آن دنبال فضای تمرین باشید؛ به‌دنبال تأمین هزینه‌ها باشید؛ تازه دست آخر، پروسه گرفتن مجوز و مراحل قانونی مطرح می‌شود. یعنی هفت‌خان رستم پیش این مشکلات، هیچ بوده است! از آنجا که بیشتر افراد به مرحله پایانی هفت‌خان نمی‌رسیدند، اغلب کسی هم به صحنه نمی‌رسید! اگر همه به صحنه می‌رسیدند، بی‌اغراق الان صدها گروه داشتیم و هزاران اجرا را شاهد بودیم!
 اما در این سال‌ها ارکسترهای زیادی فعال بودند که روی صحنه رفتند.

 نوع آنسامبل فرق می‌کند. آنسامبل‌های کوچک همیشه مشکلات کمتری دارند. از میان انواع موسیقی‌های سنتی، کلاسیک، فولکلور(محلی) و پاپ، شاید تنها موسیقی‌ای که تا حدودی روی صحنه اجرای موفقیت‌‌آمیز داشته، موسیقی پاپ بوده است. البته منظورم از موفقیت، رضایت هنرمند، تأمین مادی و معنوی او، اجراهای بی‌شمار، رضایت مخاطبان، لغونشدن کنسرت‌ها، متعهدماندن اسپانسرها و ده‌ها گزینه دیگر است.
 اما در این سال‌ها ارکسترهای زیادی روی صحنه رفته‌اند.

 ارکسترهای چند نفره بوده‌اند؟
 40-30نفره؛ از ارکستر وزیری گرفته تا مجلسی، پارسیان، فیلارمونیک تهران.
 دقیقا! اینها همان انگشت‌شمار افرادی هستند که با استقامت در مقابل خیل عظیم مشکلات، به تلاش خود ادامه داده‌اند. مشکلاتی مانند نبود رپرتوار، عدم‌دسترسی به آرشیو، نبود مکان تمرین، نبود نوازندگان توانمند برخی سازها، نبود حامی دولتی و خصوصی و... وای اگر قرار بود ارکستر بزرگ باشد!
برای ارکسترهایی که موسیقی کلاسیک غیرایرانی می‌نوازند، درعرض 5دقیقه می‌توانید جست‌وجو کنید و ده‌ها پارتیتور و نسخه صوتی در اختیارتان هست؛ کپی‌رایت هم که در ایران نداریم! بنابراین آنها، مشکل بزرگ آنسامبلی را که من میل به تشکیل و رهبری‌اش داشتم - یعنی «تهیه رپرتوار» - نداشتند.

 حالا تصور کنید می‌خواهید موسیقی ایرانی کار کنید و به‌دنبال رپرتوار می‌گردید. اولا موسیقی ایرانی برای چه سازهایی نوشته شده؟

بیشتر آثار برای ارکستر سنتی‌مان تنظیم شده‌است. از طرف دیگر ارکستر بزرگ در کشور ما قدمت زیادی ندارد. در گذشته چون ارکستر بزرگ نداشتیم تعداد آهنگسازان و آثار نوشته‌شده برای این گروه، خیلی محدود بوده ‌است. ثانیا توافقی بر سر تشکیل یک ارکستر استاندارد و ثابت ایرانی (مانند ارکسترسمفونیک یا ارکستر سازهای زهی یا بادی و... البته از نوع ایرانی‌اش) نبوده که همه استادان برای آن ارکستر، فکر کرده و کار نوشته باشند. شما در آثار برخی آهنگسازان، یک ارکستر سازهای ایرانی را در کنار سازهای کلاسیک می‌بینید ولی متأسفانه در بسیاری از آنها، ارکستر سازهای ایرانی تنها یک پارت را می‌نوازد.

 مشکل بعدی، تعداد نفرات است. در موسیقی کلاسیک اروپایی با 4نفر می‌توانید یک کوارتت اجرا کنید؛ 5 نفر اجرای کویینتت می‌گذارند؛ 6 نفر باشند سیکستت؛ ارکستر مجلسی، ارکستر سمفونیک و... . براساس تعداد این افراد، می‌توانید آنسامبل و قطعه مناسب آماده اجرا پیدا کنید. این استاندارد، سال‌‌هاست که وجود دارد؛ درحالی‌که درباره ارکستری که من رهبری کردم و می‌توانیم نامش را ارکستر ملی بگذاریم، به‌درستی نمی‌توانید منبع موثقی با استناد به علم آکوستیک در باب تعداد نوازندگان سازها بیابید. اگر شما آدم متعهدی باشید، همین احساس تعهد نسبت به موسیقی کشورتان و این شک که آیا اصولا تشکیل چنین ترکیبی صحیح است یا خیر و آیا در جهت اعتلای فرهنگ ملی‌مان هست یا نه، می‌تواند شما را از ادامه راه، بازدارد.

 کار شما فقط ارکستر ایرانی بود؟

 خیر. من مایل بودم که هر دو ژانر، کار شود. اگر امکانش بود دوست داشتم پیش از آنتراکت، کلاسیک اروپایی کار شود و بعد از آنتراکت، موسیقی ملی‌مان باشد ولی با وجود این همه مشکلات، دیگر جایی برای اندیشیدن به مشکلی دیگر (مشکل تکنیک نوازندگی) وجود ندارد! 
 پس ارکسترهایی بوده‌اند که در این سال‌‌ها فعال بوده باشند.
 

به‌دلیل مشکلات، تنها ارکسترهایی با تعداد نوازنده کم، امکان فعالیت پیدا می‌‌کردند؛ مانند ارکستر پارسیان که اکثر آنان نوازندگان ارکستر سمفونیک بودند و از نزدیک با هم آشنایی داشتند. تعدادشان در حدی بود که نیاز به مکان ویژه تمرین نداشتند و می‌توانستند در یک اتاق متوسط در خانه یکی از اعضا، با هم تمرین کنند. آنان مشکل منبع نت هم نداشتند چون آثار کلاسیک، دست‌یافتنی بود. خیلی از گروه‌ها اصلا به قصد کنسرت تمرین نمی‌کردند؛ فقط می‌خواستند تکنیک‌شان را بالا نگه‌دارند تا زمانی که بالاخره آن اتفاق خوب بیفتد!

 ارکستر پارسیان برای من الگو بود؛ از این نظر که از نظر تکنیکی، ایرادی به آن وارد نبود و تنها مشکل‌شان، نبود اسپانسر بود و بسیاری از اجراهایشان را هم رایگان انجام می‌دادند. به ‌قولی، خودشان را کشتند که نشان دهند بهترین‌‌ها هستند اما بعد از این‌ نشان‌دادن، هیچ اتفاق مثبتی برایشان نیفتاد؛ همان‌طور که قبل از آن هم نیفتاده بود!

 صحبت ما درباره اتفاقی‌است که سال‌‌هاست باید بیفتد و نمی‌‌افتد. این اتفاق برای همه هنرمندان، زمانی باید بیفتد. ما سیستم نداریم؛ پس به‌ طور تصادفی، یک اتفاق می‌افتد.
 

در واقع توقع حمایت دولتی دارید؟

 بله. توقع تفکر حمایت دولتی دارم. توقع دارم در قوانین، جایگاهی برای امثال ما هم باشد. واقعا سؤالم این است که در کشور خودم جایگاه من کجاست؛

فردی با تجربیات و شرایطی مشابه من کجاست!؟ 

ال‌سیستما در ونزوئلا، یکی‌دو سال قبل از فعالیت آموزشی تیم ما به کودکان، کار جدی‌اش را شروع کرد. آقای گوستاو دودامل که بانی این فعالیت بود، الان یکی از بهترین رهبران ارکستر دنیاست. وقتی نخستین بار او را روی صحنه دیدم اشکم سرازیر شد؛ چون شرایط شکل‌گیری هنری ما مشابه هم بود (من پیشرفت‌های او را دنبال می‌کردم) و اینجا بود که زن‌بودن من، به‌عنوان یکی از محدودیت‌‌هایم نمایان شد.
 

در این سال‌ها چقدر این مسئله مانع کار شما شده است؟

هیچ‌وقت چیزی علنی مطرح نمی‌شود.
 به هر حال موانعی برای شما پیش می‌آمد که می‌دانستید برای دیگران اتفاق نمی‌افتد.
 یک ‌بار که تا بالاترین مقام فرهنگستان هنر رفتم و آخرین چیزی که از من پرسیدند این بود که به‌ نظر شما بین زن و مرد تفاوت هست؟ گفتم از نظر قلبی نه. گفتند پس این‌طور!
 

این جواب، خیلی غلط بود؛ چون از نظر من تفاوت نداشت ولی برای آنها که فرق داشت! آنها نمی‌خواستند سرمایه‌گذاری کنند که این شاخه باز شود و چنین جسارتی در جامعه به وجود بیاید. چرا آنها نظر من را پرسیدند، درحالی‌که من باید نظرشان را می‌پرسیدم که آیا شما حاضر هستید یک زن، برابر با مرد بالا بیاید؟ که آنها بگویند مثلا بر اساس فلان قانون و تبصره و بند، مشکل کجاست. زمانی که باید جوابگو باشند سکوت می‌کنند و کسی دلیل سکوتشان را نمی‌پرسد. کسی نمی‌گوید در چند سالی که در این مقام بوده‌اید، چه کاری برای زنان و مردان کرده‌اید. وقتی برای مردان هم کاری نکرده‌اند من دیگر سکوت می‌کنم.

 شما دوره رهبری را گذرانده‌اید؟

 خیر. در ایران اصلا دوره آکادمیک رهبری نداریم. سال‌ها به ‌صورت تجربی کار کردم و ارکستر را روی صحنه بردم اما یکی‌دو سال قبل از اینکه نخستین ارکستر بزرگم را روی صحنه ببرم فرصتی دست داد تا در مسترکلاسی شرکت کنم که جرقه را به انبار باروت زد و در آن جلسه فهمیدم که چرا جلو نرفته‌ام. گاهی شما فقط نیازمند یک تلنگر هستید. گاهی تصادفاتی در زندگی به انسان خیلی کمک می‌کند.
 

به مسترکلاس استاد منوچهر صهبایی رفتم. فیلمش را دارم. گویای این است که چه اتفاقی افتاد. 6-5نفر بودیم که کوارتتی را برای ما اجرا می‌کردند و ما رهبری می‌کردیم. بعد از اینکه توضیحات و دروس اولیه را به ما گفتند، در جلسه آخر قرار بود فیلمبرداری کنند. آنجا نخستین بار در حضور یک استاد و با احساس رهبر ارکستری که خودم هم تحصیلات آکادمیکش را قبول دارم، اجرا رفتم. پیش از آن تماما تجارب من در حضور در تمرینات ارکستر سمفونیک به‌عنوان دانش‌آموز و آموزش شخصی خودم خلاصه می‌شد.
 

برخورد نوازنده‌ها با شما چطور بود؟ 

 این دوستان دعوت شده بودند تا هرکس می‌خواهد، کار را رهبری کند. برخوردها خوب بود.

 ‌جز شما خانم دیگری هم بود؟

خیر. من تنها کسی بودم که یک موومان را تا انتها بردم. اگر به من فرصت داده می‌شد تا کار را تکرار کنم، در هر بار یکی دیگر از خطاها و مشکلات را ویرایش می‌کردم و کار تمیزتری ارائه می‌دادم.

 کار دیگر خانم‌های رهبر را دنبال کرده‌اید؟

 برای من هرگز زن و مردبودن، مهم نیست. فون کارایان را به‌عنوان یک رهبر توانمند قبول داشتم و در آن سال‌ها، فقط ایشان به‌عنوان رهبر ارکستر برایم شناخته شده بودند. در سال‌‌های بعد افراد دیگری آمدند و کم‌کم کلاس‌ها دایر شد و کم‌کم نوارهای کاست تبدیل به فیلم‌های VHS‌ شد؛ پس می‌شد ارکستر را دید. بعد از فوت فون کارایان، شیوه رهبری برنشتین را دنبال کردم؛ اجراهای زوبین مهتا، کلودیا آبادو و... هرچه در دسترسم بود! روش کاری برنشتین را بیشتر می‌پسندیدم. ظریف‌‌تر و عمیق‌تر نگاه می‌کرد. بارن بویم و جوان‌ترین آنها دودامل. بارن بویم که برایم فوق‌العاده مفید بود و تجزیه‌تحلیل‌هایش به من خیلی کمک می‌کرد.

 نقطه قوتی که در من وجود دارد این است ‌که بسیاری از آموزش‌هایم پشت در کلاس‌ها بوده! زمانی که حس می‌کردم اجازه ندارم اما باید بیاموزم، صداها و صحبت‌های استادان با شاگردها را می‌شنیدم. انگار همیشه قرار بود ـ در تمام عمرم‌ـ آموزش من زیرزمینی باشد؛ چون هیچ واحد درسی‌ای در دانشگاه نبود. وقتی می‌گفتم من شیفته رهبری هستم به من با تعجب نگاه می‌کردند. البته الان به آنها حق می‌دهم که تصور می‌کردند ماجرا را به شوخی گرفته‌ام؛ چون رهبری ارکستر، شوخی‌بردار نیست. فقط اجازه داشتم قطعاتی را که خودم تنظیم کرده‌ام رهبری کنم. در فرهنگسرای بهمن در سال‌های 70 تا 72 بارها ارکستر مدرسین را رهبری کردم. استاد فریدون شهبازیان به آقای بهروز غریب‌پور که سرپرست فرهنگسرای بهمن بودند گفته بودند خانم امیری از رهبران خوب آینده است.

 روزی با آقای بهروز غریب‌پور ـ رئیس وقت فرهنگسرای بهمن ـ ملاقات داشتم. مهمان ایشان، بانو نوین‌افروز ـ چهره ماندگار موسیقی و نوازنده چیره‌دست پیانو ـ بودند. نکته زیبا و جالب‌توجه این بود که به جای اینکه ایشان را که پس از سال‌ها تازه به ایران آمده‌بودند به من معرفی کنند، با انگشت به من اشاره کردند و گفتند: خانم نوین‌افروز، ایشان یکی از رهبران خوب آینده هستند؛ خانم امیری. شاید همیشه در برهه‌هایی فقط احتیاج به یک تلنگر داریم. اینها به من قدرت داد که «ادامه بده! تو دیده نشده‌‌ای! هنوز امیدی هست...».

 رهبران ارکستر دنیا سال‌‌ها تحصیل می‌کنند تا به مرحله شناخته‌شدن نایل شوند. سال‌‌های غیبت مرا به ‌حساب سال‌‌های تحصیل من بگذارید؛ تحصیلی که نه بودجه‌اش در اختیار من قرار گرفت، نه استادش، نه دانشگاهش و نه حمایت‌های تبلیغی‌اش! من با گوشت و استخوان کاری را انجام دادم که دیگران با توپ و تانک انجام می‌دهند! 

 هم‌اکنون با چه ارکستری همکاری دارید؟

 رهبر مهمان ارکستر نغمه باران هستم. من از پنجم مرداد96 به این ارکستر دعوت شدم. سرپرست و خواننده ارکستر نغمه باران، هنرمند شریف استاد علی امیرقاسمی که صدایی دلنشین دارند، با دعوت من به ارکستر، راه دیگری را پیش پایم گشودند. در روز اول، فهرستی از مشکلات ارکستر نوشتم و گفتم که با وجود همه مشکلات، حاضر هستم وارد کار شوم و می‌دانستم که می‌توانم ارکستر را ارتقا دهم. دوست دارم پای صحبت اعضای ارکستر بنشینید و ببینید چقدر احساس افتخار می‌کنند که در خودشان توانی را می‌بینند که 6ماه قبل نمی‌دیده‌اند. احساس می‌کنند موزیسین‌هایی بسیار تکنیکی‌تر و بااحساس‌تر شده‌اند.

 تمرینات‌تان کجاست؟

 هفته‌ای یک جلسه تمرین داریم؛ هر ماه، 3جلسه در فرهنگسرای سرو و یک جلسه در فرهنگسرای ارسباران.

 چند نفر هستید؟
 

حدود 50نفر که شامل دانش‌آموختگان موسیقی هستند. خیلی‌‌هایشان به شکل آزاد، موسیقی کار می‌کنند و دانشجویان و متخصصان دانشگاه‌‌ها هم هستند؛ از سنین و رشته‌‌های مختلف.
 

در اجرایی که در تالار وحدت داشتید، چه قطعاتی را می‌نواختید؟

2موومان از کنسرتینو برای سنتور و ارکستر از استاد دهلوی و یک کار از استاد حنانه، ماهور برای ویولن و ارکستر، شوشتری و قطعاتی از استاد خرم، بزرگ لشکری و بدیعی را اجرا کردیم. ممکن است قبل از عید یک اجرای دیگر هم داشته باشیم که احتمالا قطعات، همان قبلی‌ها خواهد بود.

 همه آهنگسازان، ایرانی هستند؟

بله. اجرایی که 26دی‌ماه در تالار وحدت اجرا کردیم، تیپ ارکستر ملی بود.

 چه آینده‌ای برای خودتان متصور هستید؟

 مثل گذشته تلاش می‌کنم. رسانه‌ها و شبکه‌‌های اجتماعی خیلی به من کمک کردند؛ تلگرام، و اطلاع‌رسانی‌ها؛ رسانه‌هایی که اگر 10سال قبل بودند من دچار سکون و سکوت خبری نمی‌شدم.

 در دورانی که به ناچار از صحنه دور بودم، مطالعه کرده و کتاب‌هایی نوشته‌ام که امیدوارم پس از سال‌‌ها انتظار، به‌زودی آنها را به ‌دست چاپ بسپارم.
 شاگردانی تربیت کرده‌ام که جزو بهترین‌ها هستند. این راه ـ یعنی تعلیم و تربیت نسل آینده ـ را نیز عاشقانه ادامه‌ خواهم داد.

 اگر امکانات رسانه‌ای در آن سال‌‌ها هم به اندازه امروز بود، چه‌بسا فعالیت صحنه‌‌ای من تعطیل نمی‌شد و هر سال تکرار می‌شد. امروزه افراد و گروه‌ها سریع‌تر یکدیگر را پیدا می‌کنند. بسیاری از بانوان با من تماس گرفته‌اند و می‌گویند که ما حامی نداریم و هیچ آقایی حاضر نیست وقت بگذارد و سرمایه‌گذاری کند. من خودم هیچ‌وقت به تفاوت جنسیت باور نداشته‌ام و مانع تأثیرگذاری آن بر فعالیت‌هایم بوده‌ام؛ درحالی‌که هر روز بانوان، مشکلات بیشتری پیدا می‌کنند. جمعی از بانوان از من درخواست حمایت کرده‌اند. امیدوارم ارکستر بانوانی تشکیل دهم که محدودیتی نداشته باشد و برای عموم مردم (خانم‌ها و آقایان در کنار هم) بنوازد.
 

بعضی دوستان پیشنهاد داده‌‌اند که به‌عنوان رهبر دائمی با ارکستر نغمه باران همکاری کنم.
 هنرمند گرامی استاد جمال‌الدین منبری ابراز تمایل کرده‌اند که در سال آینده همکاری مشترک داشته باشیم و مقدمات این همکاری انجام شده ‌است.
استاد فاضل جمشیدی با من تماس گرفتند و گفتند استادی را می‌شناسند که قطعات بسیاری دارد و امیدوار است تا زمانی که در قید حیات است، اجرای قطعاتش را ببیند.
انرژی‌های مثبت در حال جمع‌شدن‌ هستند و امیدوارم اتفاقات بیشتر و بهتری در سال1397 بیفتد.

این خبر را به اشتراک بگذارید