• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
دو شنبه 4 آذر 1398
کد مطلب : 88710
+
-

تسلیم نویسنده نشو هرچند معروف باشد

درباره «دکتر اسلیپ» ساخته مایک فلنِگان

تسلیم نویسنده نشو هرچند معروف باشد


کاوه جلالی ـ  روزنامه‌نگار، کانادا 

دنی، پسرک فیلم «درخشش» ساخته استنلی کوبریک را به‌خاطر دارید؟ همان‌که در راهروها و سالن‌های آن هتل خالی، آزاد و رها سه‌چرخه‌سواری می‌کرد و می‌توانست ذهن آدم‌ها را بخواند و با ماورا در ارتباط بود؛ همان‌که پدرش در هزارتویی برفی با تبر دنبالش می‌کرد و صدایش می‌زد؟ قاعدتاً چنین کودکی در بزرگسالی اوضاع چندان بسامانی نخواهد نداشت. ما او را بعد از چهل‌وچند سال در فیلم «دکتر اسلیپ» که دنباله‌ای بر داستان درخشش است، می‌بینیم. حالا ایوان مک گرگور نقشش را بازی می‌کند و برای فرار از گذشته‌، الکلی شده و بی‌فایده سعی می‌کند بر کابوس‌هایش که هنوز گاه‌وبیگاه به سراغش می‌آیند غلبه کند. نوشیدن را کنار گذاشته، کاری پیداکرده و در اتاقی در شهر کوچک نیوهمپشایر زندگی می‌کند؛ غافل از اینکه تقدیر دوباره او را به همان هتل یخ‌زده بازخواهد گرداند. در فیلم دکتر اسلیپ علاوه بر دنی با گروهی جنایتکار هم آشنا می‌شویم؛ گروهی به سرکردگی رُز کلاه که به قول خودش فریاد می‌خورند و درد می‌نوشند. آنها در سراسر آمریکا سفر می‌کنند تا آدم‌هایی مثل دنی را بکشند زیرا معتقدند هنگام مرگ بخاری از دهانشان بیرون می‌آید که باعث عمر جاودان می‌شود؛ اما دختری نوجوان به نام آبرا با همان قابلیت دنی (خواندن ضمیر ناخود‌آگاه دیگران و انجام سفر ذهنی) می‌تواند از کار این دار و دسته سر دربیاورد و با دنی تماس می‌گیرد تا علیه این گروه با هم دست به اقدامی بزنند.
 استیون کینگ رمان درخشش را در سال۱۹۷۷ نوشت و استنلی کوبریک در سال1980 اقتباس خود را ا ز این داستان کارگردانی کرد. با آنکه فیلم کوبریک در برخی از نظرسنجی‌ها به‌عنوان ترسناک‌ترین فیلم تاریخ ژانر هم انتخاب شد اما باز هیچ‌گاه مورد تأیید نویسنده داستان قرار نگرفت. استیون کینگ در جمله‌ای معروف گفته: «فیلم مثل ماشین کادیلاکی بزرگ و زیباست که موتور داخلش نیست». کینگ در سال ۲۰۱۳ دنباله‌ای بر رمان درخشش نوشت و همین داستان دست‌مایه آخرین ساخته کارگردان نوظهور ژانر وحشت مایک فلنِگان قرارگرفته است. فیلمسازتلاش کرده ضمن وفاداری کامل به داستان اصلی، ادای دین آشکاری هم به فیلمساز افسانه‌ای تاریخ سینما بکند اما بی‌طرف ماندن میان دو غول کار ساده‌ای نیست و از پس هرکس برنمی‌آید. مقایسه میان کوبریک و فیلمساز تازه‌کار شاید منصفانه نباشد اما از دل این مقایسه عیاری برای شیوه اقتباس سینمایی به دست آید. دکتراسلیپ چیزی حدود ۱۵۱‌دقیقه طول می‌کشد و ‌زمان زیادی را صرف توضیح مکانیسم روانی دنی می‌کند. تلاش و تقلای روح آسیب‌دیده برای دست ‌یافتن به آرامش و ثبات خمیره اصلی داستان درخشش بود که اتفاقاً از سوی کوبریک چندان موردتوجه قرار نگرفت و حالا در این دنباله به شکلی افراطی به آن پرداخته می‌شود تا بتواند روح داستان را در برداشت سینمایی خود وارد کند اما چنین کاری باعث افت ریتم داستانی فیلم شده و فرصت شخصیت‌پردازی را از کارگردان دریغ می‌کند. در فیلم کوبریک شخصیت منفی در روندی بطئی و از حرکت آرام سلامت روان به‌ سوی جنون متولد می‌شود. اما در دکتر اسلیپ شخصیت منفی که در همان سکانس اول به ما معرفی می‌شود نه جذاب است و نه ترسناک. بیشتر می‌شود به او گوش سپرد و از دیالوگ‌هایش لذت برد. هرچه فیلم کوبریک در فضای بسته خود را محدود می‌کرد تا حس اسیر شدن قهرمانانش را تشدید کند، فیلم فلنِگان از غرب آمریکا به شرق و از شهری به شهری دیگر درحرکت است. این سفر‌ها و رفت‌وآمدها درنهایت به همان هتل اولیه می‌رسد؛ جایی که نبرد آخر قرار است شکل بگیرد. فیلم تازه اینجاست که با نزدیک شدن به دنیای کوبریک نفسی تازه می‌کند. دیدن همان هتل (که انصافاً در بازسازی تصویری آن دقت به خرج داده‌شده) و دری که با ضربه‌های تبر خورده بیشتر از آنکه برای تماشاگر هیجان‌انگیز باشد یادآور این نکته است که چه خوش‌شانس بوده. کوبریک هنگام نوشتن فیلمنامه و کارگردانی اقتباسش از رمان کینگ به راه خودش رفته و تسلیم نظر نویسنده نشده است.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید