گلوی شهر را نخراشیم
ابوالفضل بانی ـ روزنامهنگار
تهران رودخانه ندارد. شاید یکی از معدود پایتختهای جهان است که در آن رودخانهای و دریاچهای نیست.
حالا طهران قدیم دامن کشیده است تا البرز. در دورههای پیش، بالای لویزان، کوه را هم خراشیدند و بر بلندایش آسمانخراش ساختند. در تهران از آن بادهای موسمی هم خبری نیست. زمستان که میرسید، باد شهریار هوای تهران را پاکیزه میکرد. راه را بر باد بستهایم. راه را بر آبهای روان بستهایم. باران که میبارد، نهرهای پایتخت تلنباری است از زبالههای خانگی. نگاه که میکنی، آن پلاستیک پفک پسر بازیگوش توست، آن یکی کیسه زباله همسایه است، دیگری قوطی خالی نوشابهای است که عطش ظهر تابستان را با آن رفع کرده بودی. جویها بر زبالههای من و شما روانند. باران که میبارد، ناگهان حال جوی خیابان بد میشود و بالا میآورد تمام آنچه را که به اجبار من و شما در گلویش ریختهایم. میانه دومینماه پاییز است و گفتهاند پاییز پربارانی است. بسیاری از کارها را ما شهروندان سپردهایم به منتخبان خود در مدیریت شهری، اما نریختن زباله در جوی خیابان، خیلی ساده است. نیازی به صرف بودجه ندارد. فقط باید نگاهمان به شهر، خانه بزرگ همه ما باشد برای زندگی بهتر. پس زیبندهتر این است که آشغالهای دمدستیمان را در جوی رها نکنیم. باور کنید با همین یک کیسه پلاستیک، با همین یک قوطی خالی کنسرو و کمپوت و نوشابه، گلوی جوی میگیرد، حالش بد میشود. وقت سیلاب دلپیچه میگیرد و دلبهمخوردگی عارضش میشود. این شهر یک هیکل زندهاست. اگر به این باور داشته باشیم، از درخت و گنجشک و جوی و آسمان و پیادهرو و... درست نگهداری میکنیم. تهران خسته است از کممحبتیهای پیشین. هی آهن روی آهن گذاشتند و چشمش را به کوه و ابر و آسمان بستند. قناتهایش را خشکاندند تا برج بسازند و منظر زیبایش را به تاراج دادند. حالا که قرار است شهری باشد برای همه، قدم اول این است که اول کمتر زباله بسازیم و دوم در جویها رها نکنیم. اینرا اول بهخودم و بعد به شما میگویم کاسبِ عزیز خیابان ولیعصر که آشغالهایت را همینطور بیمحابا رها میکنی در جوی. باورکن برکت کاسبیات با رعایت حال جوی خیابان بیشتر میشود. امتحان کن.